eitaa logo
کوچه شهدا✔️
95.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
6 فایل
🔷 امام خامنه ای: ‌‌امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست✔️ شهید زندگی کنی شهید میمیری🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچه شهدا✔️
میلاد امام زمان علیه السلام مبارک ان شالله به لطف خدا و کمک شما عزیزان قراره ۱۵ موکب در روستاهای دور
🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌤 🎊 تا ميتوانيد برای نيمه شعبان هزينه كنيد 🎊 آیا میدانید فرق پاداش مبلغی که انسان برای نشر ذكر امام زمان ارواحنا له الفداء خرج میکند با پاداش مبلغی كه در سایر امور خیر خرج ميكند چيست ؟ امام صادق عليه السلام فرمودند : 🔸 يك درهم مالی كه برای امامت صرف كنی برتر است از دو ميليون درهم كه در ديگر امور خير خرج كنی !! 📚شماره کارت جهت برپایی موکب در مناطق محروم ، بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇 💳6273817010138661 حاج آقا محمودی مسول خیریه👇 @mahmode110 09130125204 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ احکام آنلاین📚 ╭┅────────┅╮ @ahkam_onlinee ╰┅────────┅╯
11.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایات تکان دهنده از شهدا شهید حسین پورجعفری به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
●هر موقع كه او به جبهه میرفت، دختر كوچكم گريه میكرد. آخرين مرتبه كه به جبهه رفت وخداحافظى كرد. صورت دخترش را بوسيد. ●هنوز فرصت بود كمى بنشيند كه دخترم به او گفت: بابا برو دشمنامونو بکش . محمدرضااشك در چشمانش حلقه زد. به من گفت: اين بچّه احساس مسئوليّت میكند و تو ناراحتى؟ به اوگفتم: من ناراحت نيستم، چون تازه مرخصی آمدى و هيچ وقت در منزل نيستى. حالا کمی بمون پیش ما. ان شاءاللّه جنگ به سلامتى تمام میشود. ●وقتى ازدر خارج شد، مادرم پشت سر او آب ريخت. با يك حالت خاصى برگشت ونگاه كرد كه من در همان حال به زمين نشستم و گفتم: رضا!صورتت را برگردان ، گفت: چرا؟ گفتم: ديگر بر نمیگردى برگرد یه باردیگه ببینمت. گفت: بادمجان بم آفت ندارد. رفت و دیگه برنگشت. هروقت ازش میپرسیدن : چرا جلوى دوربين نمیآيى؟ میگفت: اين با اخلاص انسان منافات دارد. من به جبهه میروم برای رضاى خدا. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎فرماندهٔ گردان حضرت‌معصومه لشگر ۱۰علی‌ابن‌ابیطالب سردارشهید🕊🌷 ●ولادت : ۱۳۴۳/۴/۱ تربت‌حیدریه ، خراسان‌رضوی ●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۳ فاو ، عملیات والفجر۸ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همرزم شهید مدافع حرم از قراری که با شهید گذاشتند می‌گوید... همه‌ی آرزوشون این بود لحظه آخر اربابشون رو ببیند! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
#من_میترا_نیستم 🎊 #قسمت_نوزدهم ❤️جنگ زده❤️ بچه ها کم کم بزرگ شدند و از حال و هوای بچگی درآمدند.
برق شهر قطع شده بود نمی‌توانستیم از کولر و یخچال استفاده کنیم و با گرما سر میکردیم. شبها فانوس روشن می کردیم برای اینکه نور از اتاق بیرون نرود پشت پنجره ها را با پتو پوشاندیم. صبح ها با صدای وحشتناک انفجار از خواب بیدار می شدیم و این وضع به همین شکل ادامه داشت. شهرام کوچک بود و می خواست برای خودش بدود و بازی کند و مثل همیشه توی کوچه برود ولی من و مادرم از ترس صدایش می زدیم و می گفتیم شهرام بشین توی خونه کوچه نرو. بیچاره بچه زبان بسته از ما خسته می‌شد و نمی‌ دانست چه کار کند. یک لحظه هم نمی توانستم شهرام را به حال خودش بگذارم. یک روز یکی از بچه‌های مسجد قدس سراسیمه به خانه ما آمد و گفت :مامانِ مهران یک گروه سرباز اومدن مسجد، خیلی گرسنه هستند ما هم چیزی نداریم بهشون بدیم مهرانم برای کمک رفته نمیدونستم چیکار کنم واسه همین اومدم از شما کمک بگیرم. وقتی این حرف را شنیدم دلم آتش گرفت سربازها گرسنه بودند و چیزی برای خوردن نداشتند هر چیزی در خانه داشتیم از تخم مرغ و گوجه و سیب زمینی با نان خشک و خرما همه را جمع کردم و به آنها دادم. در مسجد بچه ها اجاق گاز داشتند همه غذا ها را گرفتند تا همان جا برای سربازها یک غذای سردستی درست کنند. ولی صدر مثلاً رئیس جمهور بود ولی کاری نمی کرد اصلا خبر نداشت بر سرما چه آمده. هر روز که می‌گذشت وضع بدتر میشد و توپ و خمپاره بیشتری روی آبادان می ریخت. من حاضر بودم همه خطرها را تحمل کنم ولی در آبادان بمانم دخترها هم همینطور صدایشان به خاطر بی آبی و گرسنگی در نمی آمد. ما حاضر نبودیم خانه و زندگی مان را ترک کنیم عشق من و بچه‌هایم شهرمان بود و نمی خواستیم آواره بشویم. مهری و مینا برای کمک به مسجد پیروز در ایستگاه ۱۲ رفتند آنجا تعدادی از زن های شهر به سرپرستی خانم کریمی برای رزمنده ها غذا درست می کردند. چندتا قصاب خدا خیر داده در شهر و روستاهای اطراف می چرخیدند و گاومیش هایی که ترکش خورده و در حال جان کندن بودن را سر می بریدند. با این کار گوشت حیوان حرام نمی‌شد قصابها گوشت‌ها را آماده می کردند و برای پخت و پز به مسجد می بردند خانم ها روی گاز های تک شعله بزرگ آبگوشت درست می‌کردند ظهر که می‌شد سرباز، امدادگر، کارگر و حتی مردم عادی که غذا نداشتند می‌رفتند مسجد و غذا می‌خوردند. زنها سفره می‌انداختند و آبگوشت را تریت می‌کردند به همه غذا می دادند مابقی گوشت کوبیده ها را لای نان می گذاشتند و لقمه های گوشت را به جبهه خرمشهر می‌فرستادند. مینا به فکر برادرش مهرداد بود و توی دلش گفته بود خدایا میشه مهرداد هم از این گوشت بخوره. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
بدانید برای چه خلق شده‌اید و برای چه زندگی می‌کنید و پایان کار شما کجاست؟! و این‌ را بدانید به‌خدا قسم شما فقط برای یک لقمه نان به‌دست آوردن خلق نشده‌اید .. بهای شما رضوان‌الله است به قطعه نانی و یا تکه زمینی خود را تباه نکنید. شما از آن خدایید .. خود را تا دیر نشده به او برسانید، فرصت کم است! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
هدایت شده از احکام آنلاین✔️
جبرئيل به پیامبر(ص)عرض كرد: اين دعا را به كسى غير از مومنين امت خودت تعليم ندهى! چون كه اين دعا را هر كه بخواند درهاى آسمانها بر رویش باز مى شود، خداوند هم و غم او را بر طرف مى كند و هر گرفتارى كه دارد رفع می‌شود اگر قرض دار است مى شود مى شود و مورد عنايت حق قرار مى گيرد خداوند به او هر روز نظر رحمت كند و ملكى ندا مى كند كه اعمالت را از سر بگير كه گناهان خودت و پدر و مادرت آمرزيده شد و جميع گناهانت مبدل به حسنات شد و براى ايشان نوشته شد پس خير دنيا و آخرت براى او جمع مى گردد هر كس اين دعا را نوشته با مشك و زعفران براى هر بيمارى كه دهد خواهد يافت این دعا در کانال راز اجابت سنجاق شده👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3451257117C5293fed5b4
🔹برادران و خواهران من، اگر ما در راه (عج) نباشیم، بهتر است هلاک شویم! و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی شهادت کنیم. زیرا شهادت زندگی ابدی است. 🔹برادران و خواهران من امام زمان، غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم زیرا آقا هیچ وقت‌ ما را فراموش نمی‌کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🗒‌‌‌ آسمانی ‌‌شهیدحاج‌قاسم‌ سلیمانی 💖‌‌ «‌‌‌‌ » 🌴💫🌴💫🌴 ✍خطاب به خانواده شهدا...!! 🌹فرزندانم، دختران و پسرانم، فرزندان شهدا، پدران و مادران باقیمانده از شهدا،‌ ای چراغ‌های فروزان کشور ما، خواهران و برادران و همسران وفادار و متدینه شهدا؛ ✨در این عالم، صوتی که روزانه من می‌شنیدم و مأنوس با آن بودم و همچون صوت قرآن به من آرامش می‌داد و بزرگترین پشتوانه معنوی خود می‌دانستم، <<..صدای فرزندان شهدا بود..>> که بعضاً روزانه با آن مأنوس بودم؛ 🔶صدای پدر و مادر شهدا بود که وجود مادر و پدرم را در وجودشان احساس می‌کردم. 🌴☀️🌿 💖عزیزانم! تا پیشکسوتان این ملتید، قدر خودتان را بدانید. شهیدتان را در خودتان جلوه گر کنید، به طوری که هر کس شما را میبیند،پدر شهید یا فرزند شهید را، به عینه خودِ شهید را احساس کند، با همان معنویت، صلابت و خصوصیت. 💢خواهش می‌کنم مرا حلال کنید و عفو نمائید. من نتوانستم حق لازم را پیرامون خیلی از شما‌ها و حتی فرزندان شهیدتان اداء کنم، هم استغفار می‌کنم و هم طلب عفو دارم. 🌹🤲 💐دوست دارم جنازه ام را فرزندان شهدا بر دوش گیرند، شاید به برکت اصابت دستان پاک آن‌ها بر جسدم، خداوند مرا مورد عنایت قرار دهد...🍃 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید_ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
31.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عوامل حفظ عزت و افتخارات کشور در برابر دشمن، در کلام شهید حاج قاسم سلیمانی: تبعیت از رهنمودهای حکیمانه مقام معظم رهبری توجه به وحدت جامعه آگاهی و آمادگی ملت در همه سطوح ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
#من_میترا_نیستم #قسمت_بیستم برق شهر قطع شده بود نمی‌توانستیم از کولر و یخچال استفاده کنیم و با گر
🎊 اتفاقاً وقتی مهرداد از جبهه به خانه آمد برای ما تعریف کرد که یک روز آنقدر گرسنگی به آنها فشار آورده بود که به یک تکه نان خشک هم راضی بودند ولی به جای نان خشک برای آنها لقمه گوشت کوبیده رسیده بود. خودش و دوستانش تعجب کرده بودند که این چه نوع ساندویچی هست آنها با دل سیر لقمه ها را خورده بودند. ما همان جا متوجه شدیم که لقمه های دست ساز خانم ها در مسجد پیروز تا سنگرهای شلمچه هم رفته و خدا دعای مینا را مستجاب کرده است. من و مادرم با بچه ها به مسجد رفتیم شهرام بچه بود و نمی توانستم او را این طرف و آن طرف بکشم البته خودم هم اهل بیرون رفتن نبودم همیشه روز و شبم در خانه می گذشت و آنجا آرامش داشتم. آخرهای مهر بود که مهران و مهرداد آمدن خانه و اصرار کردند که من و مادرم و دخترها از شهر برویم مینا و مهری مخالف بودند زینب هم تحمل دوری از آبادان را نداشت. اصلا ما جایی را نداشتیم که برویم بچه‌هایم چشم که باز کردند توی شهر خودمان بودند و حتی یک سفر هم نرفته بودند کجا باید میرفتیم. هفت نفر بودیم کدام خانه پذیرای هفت نفر بود پسر ها اصرار می‌کردند و دخترها زیر بار نمی رفتند کم کم بحث و گفتگوی بچه ها بالا گرفت و بین آنها دعوا شد. مهرداد هر چند روز یکبار از خرمشهر می‌آمد و وقتی میدید که ما هنوز در شهر هستیم عصبی می شد می خواست از دست ما خودش را بکشد حرص می‌خورد و فریاد می‌زد اگه بلایی سر شما بیاد من چیکار کنم. بابای مهران می‌خواست ما را به خانه تنها خواهرش در ماهشهر یا به خانه فامیل های پدری‌اش در رامهرمز ببرد چند سال قبل از جنگ دختر عموی جعفر برای گذراندن دوره های تربیت معلم آبادان آمد و مدت زیادی پیش ما زندگی کرد من هم حسابی از پذیرایی کردم. مادرم چند بار دعوتش کرد و ماهی صُبور و قلیه ماهی برایش درست کرد منزل عموی بابای مهران در رامهرمز بود و جعفر اصرار داشت ما را به آنجا ببرد. مهران و مهرداد اصرار می کردند و دختر ها مخالفت مهرداد به مادربزرگش گفت مادربزرگ اگر عراقی ها آمدند و به خونه ما رسیدن مثل خونه های خرمشهر با دخترا چی کار می کنی من قبل از مادرم جواب دادم توی باغچه یک گودال بکنید ما رو توی گودال خاک کنید. من و مادرم مشغول یک به دو کردن با مهرداد بودیم که مهری و مینا از دست برادرها فرار کردند و به مسجد پیروز رفتند و آنجا پنهان شدند. مهران مادرم را برداشت و دنبال دخترها رفت بابای مهران و پسرها مصمم شده بودند که ما را از آبادان ببرند مهری و مینا در شبستان مسجد قایم شده بودند مهران به زور آنها را از مسجد بیرون آورد و به خانه برگرداند. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯