فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صوت_الشهدا | 🎙
اگر در ماه مبارک رمضان خواب روزه دار عبادت است در جبههها نیز اینچنین است. ماه رمضان در جبهه ها.
🎙 #شهید_سید_مرتضی_آوینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
#خاطرات_شهید
●روز آخر به من گفت :«زيباترين كاري كه در شهادت من مي تواني بكني، اين است كه مثل حضرت زينب (س) صبور باشي تا من از شهادتم نهايت لذت را ببرم.»
○پسرم اباالفضل كه دو ساله بود بعد از شهادت پدرش مرتب مريض مي شد و دائماً سراغ بابا را از من مي گرفت. هر روز غروب موقع اذان كه مي شد، مي گفت: «عكس بابامو بدين.»
●عكس را بغل مي كرد و مي بوسيد و روي پاهايش مي گذاشت و به خيال خودش لالا،لالا مي گفت تا بابا بخوابد. گاهي هم دستهاي كوچكش را رو به آسمان بلند مي كرد و مي گفت: «خدا ! مگه تو بابا نداري؟ چرا باباي منو گرفتي؟» بي قراري هاي اين بچه همه را منقلب كرده بود.....
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎جانشین گردان یارسول لشگر ۲۵ کربلا
#سردارشهید_محمدحسین_باقرزاده🌷
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
💠 بزرگترین برکت #ماه_رمضان، پیراستن و دور کردن یا کاستن آلودگیها از جانمان و از خلقیاتمان است...اگر ماه رمضان بیاید و بگذرد و اخلاقِ ما همان اخلاق ناپسندی باشد که داشتیم، ماه کم برکتی برای ما بوده است!
#شهید_بهشتی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
#خاطرات_شهید
●خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همتون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد…
●اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه.
●هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد…
●یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….”
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام ….
📎بیسیمچیگردان انصار لشگر۲۷محمدرسولالله
#شهید_امیر_حاجامینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
ماییکه ادعاۍ سربازی امام زمان (عج) را داریم باید حرکات و سکنات ما طورۍ باشد که آقا ما را به سربازۍ خویش قبول فرماید و ما افتخار بودن در لشکر امام زمان (عج) را داشته باشیم
#شهید_حبیب_الله_نمازیان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از خیریه جهادی حضرت زینب سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گزارش_کار
به لطف خدا و کمک شما عزیزان یه تعداد بسته غذایی و لباس و کفش نو بین روستاهای دور افتاده توزیع شد ✅
لطفا از فیلم بالا دیدن کنید 👆
تشکر از تمام عزیزانی که در این پویش مارو کمک کردن 🌹
شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇
💳6273817010138661
حاج آقا محمودی مسول خیریه👇
@mahmode110
09130125204
#پویش_صد_پنجم
#کانال_خیریه_جهادی_حضرت_زینب_س
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2894332609C5ed809a508
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽-برداشتی متفاوت از حولحالنا⏰...
✍🏼به قلمِ مرحومه بانو نسیبه علیپرست؛ همسر مدافع حرم شهید#سجاد_طاهرنیا 💌
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
💢 #شجاعت
✍ خاطره ای زیبا و شنیدنی از شجاعت فرمانده خاکی جبهه ها #شهید_میکائیل_کریمی در #عملیات_خیبر :
🖌... جزایر خون رنگ مجنون و عملیات خیبر در اسفندماه سال ۱۳۶۲ آوردگاهی سخت و مشکل ، برای اثبات مردانگی صادق ترین و شجاعترین پیشمرگان حضرت امام خمینی (ره) بود، به گفته ناظران و شاهدان عینی سردار شهید میکائیل کریمی در این عملیات سخت و دشوار آنچنان با شهامت و دلاوری به سمت تانک ها و نیروهای گارد ریاست جمهوری عراق یورش می برده که دشمن زبون با تمام تجهیزات پیشرفته و نفرات بیشمارش از ترس و وحشت مجبور به عقب نشینی می شده.
آری میکائیل کسی بود که دوستان و همرزمانش نام شجاع بر او نهاده و در لحظات سخت و نفسگیر عملیات ها در کنارش احساس قدرت و امنیت می کردند، میکائیل با رشادت و کاربلدی فوقالعاده در اکثر عملیات ها به عنوان فرمانده گردان انجام وظیفه می نمود و در بعضی مواقع هم بدون توجه به جایگاه فرماندهی گردان با کمال میل فرماندهی یکی از گروهان های خط شکن را بر عهده می گرفت، از جمله آن عملیات ها، عملیات والفجر ۴ در منطقه عملیاتی پنجوین عراق را می توان ذکر کرد که با شجاعت و دلاوری بی نظیر میکائیل کریمی تپه مشرف بر شهرک نالپاریز حوزه عراق به تصرف رزمندگان اسلام در آمد.
در عملیات خیبر هم میکائیل یکی از نیروهای کادر فرماندهی گردان حضرت امام حسین(ع) لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب(ع) بود و به گفته یکی از همرزمان شهید، در یکی از تک های سنگین دشمن، نیروهای عراقی در پناه تانک ها و آتش تهیه پرحجمی که درست بر روی مواضع دفاعی گردان هدایت می شده خود را به نزدیکی خاکریز بچه ها رسانیده و هر لحظه امکان آن می رفته که خطوط دفاعی گردان شکسته و منطقه به تصرف نیروهای عراقی در آید، از سوی دیگر آتشباران عراقیها آنقدر سنگین و بی امان بوده که به بچه های رزمنده اجازه بلندکردن سر را هم نمی داده، وضعیت خط آنقدر خطرناک و وحشت آور بوده که همگی نیروها به داخل سنگرها خزیده و جرات بلند شدن و نگاه به جلو را هم نداشته اند .
در آن لحظات خطیر و سرنوشت ساز که سایه شوم شکست و ناکامی داشت نم نم بر روی خط پدافندی سایه می افکند به ناگهان فریادهای بلند الله اکبر و یا حسین (ع) شهید میکائیل کریمی فضا را پر میکند و او با قامتی استوار و تیرباری در دست به روی تاج خاکریز پریده و همانطور راست قامت بر روی خاکریز ایستاده و شروع به تیراندازی می کند، میکائیل بدون کوچکترین ترسی از کشته شدن و بدون کمترین توجه به سیل بی امان تیر و ترکش ها مردانه ایستاده و اصرار فراوان همرزمان نیز از برای پایین آوردن ایشان از روی خاکریز نتیجه ای نمی داده، دیگر برادران رزمنده با مشاهده آن همه ایمان و ایثار و شجاعت شهید میکائیل کریمی جان تازه ای یافته و همگی از جان پناه های خود بیرون پریده و در بالای خاکریز ایستاده شروع به گفتن تکبیر و تیراندازی می کنند، نیروهای بزدل و بی ایمان عراقی با اینکه فقط چند متری با شکستن خط و پیروزی فاصله داشتن با دیدن آن همه شجاعت و صلابت کوبنده یاوران مهدی(عج) و از جان گذشتگی بسیجیان سربدار پیر جماران فرار را برقرار ترجیح داده و با به جا گذشتن چندین دستگاه تانک و نفربر زرهی منطقه درگیری را ترک می کنند.
در نبردهای شدیدی که برای تصرف و تثبیت جزایر مجنون در طول زمان عملیات خیبر رخ می دهد، بچه های دلاور زنجانی در دو گردان حضرت ولیعصر(عج) و حضرت امام حسین(ع) آنچنانی مردانه جنگیدند و از خود شجاعت و حماسه به یادگار گذاشتند که برای مدت ها مورد تحسین و تمجید فرماندهان و زبان زد رزمندگان لشگر ۱۷ حضرت علی ابن ابیطالب(ع) بودند و همه از غیرت و همت و ایثار و شجاعت نیروهای زنجانی در عملیات خیبر داستان ها می گفتند. داستان هایی باشکوه و عجیب که با هیچ عقل سلیمی آنها را باور نمی توان کرد و فقط با زبان عشق و عاشقی می شود آنان را گفت و با گوش عاشق شنید که درک و فهم آن بر هر کسی ممکن نباشد.
سردار شهید میکائیل کریمی به همراه نیروهای دلاور گردان امام حسین(ع) چندین روز جانانه و با تمام وجود مقابل تک های پی در پی عراقیها مقاومت کرده و در زیر آتش تهیه سنگینی که به گفته تمامی کارشناسان جنگی امکان زنده ماندن در زیر آن غیر ممکن بوده مردانه و استوار ایستاده و از شکست حتمی عملیات خیبر و تصرف دوباره جزایر توسط دشمن بعثی جلوگیری می نمایند و با تقدیم صدها مجروح و شهید حماسه دیگری را برای انقلاب اسلامی و افتخاری بزرگ را برای شهرمان زنجان به ارمغان می آورند.
سردار شهید میکائیل کریمی به همراه برادرش بسیجی شهید فضائیل کریمی در این عملیات افتخار آفرین به وصال معشوق شتافته و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز نمودند .
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
در #ماه_مبارک_رمضان، پدرم همیشه نمازهایش را به جماعت در مسجد میخواند؛ قرآنش را در خانه تلاوت میکرد و به هیئت علاقه داشت. معمولا برای ماه رمضانها همان غذاهای معمول نان و پنیر به همراه سوپ یا آش داشتیم.
پدرم اصرار داشت اگر چیزی درست کردهایم، چندتا ظرف هم به همسایهها بدهیم. میگفت اگر نمیتوانیم چند دهنفر را مهمانی بدهیم اما میتوانیم با این کار، در افطاری همسایهها شریک شویم.
#شهید_حسن_رزاقی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
دعای روز یازدهم ماه مبارکرمضان
اللّٰهُمَّ حَبِّبْ إِلَىَّ فِيهِ الْإِحْسانَ، وَكَرِّهْ إِلَىَّ فِيهِ الْفُسُوقَ وَالْعِصْيانَ، وَحَرِّمْ عَلَىَّ فِيهِ السَّخَطَ وَالنِّيرانَ، بِعَوْنِكَ يَا غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ.
خدایا، در این ماه نیکی را پسندیده من گردان و نادرستیها و نافرمانیها را مورد کراهت من قرار ده و خشم و آتش برافروخته را بر من حرام گردان، به یاریات ای فریادرس دادخواهان.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
احکام آنلاین📚
╭┅────────┅╮
@ahkam_onlinee
╰┅────────┅╯
💢 #نبرد_پایانی
✍ خاطراتی از آخرین روز #عملیات_بدر و لحظه شهادت فرمانده دلاور لشگر۳۱ عاشورا #شهید_مهدی_باکری
💠 قسمت اول _ گردان داوطلبان
🖌...در کنار درب ورودی مقر دهها دستگاه تویوتای سقف دار و بی سقف به صف شده و عده کثیری هم از رزمندگان اطراف شأن تجمع کرده بودند. به اجتماع رزمندگان پیوسته و همچون آنان با شور و هیجان منتظر دیدار سردار دل ها مهندس مهدی باکری شدم. مقابل سنگر فرماندهی مملو از دلاورمردانی بود که بعد از چندین روز نبرد سهمگین و مقاومت جانانه با چهره های خسته و بی رمق کنار هم با لباس ها و قیافه های خاکی و کثیف ایستاده بودند. بعضی چهره ها بقدری سیاه و تیره بود که فقط سفیدی چشم هایشان دیده میشد. تعدادی رزمنده مجروح هم در جمع دیده می شدند که با پیکری زخم خورده و پانسمان شده به عقبه برنگشته و همچنان مانده و دلاورانه به دنبال مبارز و هم آورد می گشتند.
محو تماشای بهترین و مخلص ترین بندگان خداوند متعال بودم که رزمنده ایی بالای یکی از تویوتاها رفت و بعد از سلام و صلوات ، گفت که ایران زاد ریئس ستاد لشگر عاشورا می باشم و حامل پیام فوری و اضطراری سردار باکری از آنسوی دجله هستم. سردار ایران زاد اول از تلاش و زحمات شبانه و روزی رزمندگان لشگر تشکر کرده و بعد ادامه داد که قرار بود سردار باکری خود در این محفل حضور داشته باشد. اما اوضاع در آنسوی دجله بقدری وخیم و بحرانی است که سردار خود در منطقه مانده و مشغول نبرد با قشون عراقی هاست. شما عزیزان تمام نیروهای باقی مانده از گردانهای عمل کننده لشگر عاشورا هستید که انصافاً هم در روزهای گذشته به وظیفه و تکلیف خود مردانه عمل کرده و الان هم تویوتاها آماده اند تا شما را به لب آب برده و روانه عقبه شوید. اما بدانید و آگاه باشید که آنطرف دجله سردار باکری نیاز شدید به یاری و کمک دارد و مرا هم فرستاده که برایشان نیروی کمکی ببرم. هر کدام توانی در بدن دارید و می توانید ، بمانید تا به یاری فرمانده لشگرمان بشتایم که بی صبرانه انتظارمان را میکشد.
با اتمام سخنان سردار ایران زاد ، غوغایی عظیم در بین رزمندگان بر پا شده و نیروهای هر گردان در گوشه ای تجمع کرده و در مورد رفتن یا ماندن مشغول بحث و گفتگو شدند. تعدادی از یاران زنجانی هم دور هم نشسته و گرم گفتگو بودند. به جمع شأن پیوسته و کنارشان نشستم. برادران بسیجی حسن چترسیاه و رسول منتجبی و حسن محمدی ، رزاق کرمی ، علی احمدی ، بیژن موحد ، مجید رحیمی ، سید مجتبی موسوی عزم برگشت نموده و انصافاً هم حرف های منطقی و کاملاً درست و عقلانی می زدند. می گفتند که پنج شبانه و روز است که یک خواب راحت نکرده ایم و آنقدر هم با عراقی ها جنگیده ایم که از نفس افتاده و کاملاً خسته و بی رمق شده ایم. خورد و خوراک که هیچ ، سر و صورت و بدن مان پنج شبانه روز است که آب و تمیزی به خود ندیده و همه هیکل مان کثیف و سیاه هست. خلاصه هرکدام دلیلی برای برگشتن آورده و عاقبت هم بعد از کلی بحث و گفتگو ، همگی متفقالقول تصمیم به بازگشت گرفته و مشغول جمع آوری تجهیزات مان شدیم.
از جمع یاران خارج و حیران و سردرگم مشغول گشت و گذار در اطراف مقر شدم. در درونم طوفانی عظیم برپا بود و وجودم به آوردگاه نبرد عشق و عقل مبدل شده بود. عشق مرا به ماندن و پیمودن کوی معشوق تا نهایت فرا می خواند و عقل مصلحت اندیش هم از خطرات و رنجهای میسر می گفت و از ادامه راه برحذرم میکرد. عشق می گفت که برای رضای حق به وادی فنا آمدی و عاشق صادق از رنج ها و ملامت ها نمی گریزد و عقل عافیت طلب و مصلحت بین هم می گفت که چندین روز است که نخوابیدی و خسته و بی رمق و ناتوانی ، وظیفه و تکلیف خود را هم بعنوان یک رزمنده انجام داده ای ! چرا از دیوان عقل حدیثی نمی خوانی و از این دشت پربلا و پرخطر که پر از خون و آتش و تیر و ترکش است به کنج آسایش و آرامش و عافیت نمی گریزی !؟
در همین افکار غوطه ور بودم که چشام به شیرمردانی افتاد که قصد ماندن داشتند و با شور و هیجان مشغول پرکردن خشاب ها و نوارهای تیربار بودند. آن مستان ميخانه عشق ، آنچنانی با اشتياق و علاقه داوطلب شرکت در اين ماموريت خطرناک بودند که گويی تازه از گرد راه رسيده و هنوز کاری انجام نداده و با تمامی قدرت و توان آماده نبرد می شدند. آنان واقعاً خستگی و خواب را به سخره گرفته و با چهره های شاد و خندان رهسپار ميدان خون و شهادت بودند. نمی دانم دیدن آن دلاورمردان عاشق پیشه ، چه بلایی بر سر دلم آورد که در یک لحظه تمام وجودم پر از عشق و شور شد و با پشت پا زدن به نصیحت ها و اندرزهای عقل عافیت اندیش ، تصمیم به ماندن گرفته و برای برداشتن سلاح و تجهیزاتم به سمت دوستان و همرزمان زنجانی برگشتم..
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از بسیجی جانباز #عباس_لشگری
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#سعید_انصاری🌹
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حاج قاسم سلیمانی از وضعی که بدون رهبری محال بود حاصل شود، میگوید...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🔰 خاطرات شهدا
💛 شهید مدافع حرم حامد جوانی
وقتی نزدیک #ماه_مبارک_رمضان میشدیم، داداشحامد میومد مسجد و در تمیز کردن و نظافتِ مسجد با بچهها سهیم میشد.
پنجرههای مسجد رو با روزنامه پاک میکرد، لوسترها رو تمیز میکرد، کُل مسجد رو با دوستانش جارو میکرد و استکانها رو میشُست. آخرای ماه شعبان همیشه روزه میگرفت.
قبل رسیدن ماه مبارک با حقوق ناچیزی که از سپاه میگرفت، برای خانوادههایی که وضع مالی خوبی نداشتند ولی داداش میشناخت که اهل روزه هستند، وسایل مورد نیاز از قبیل چای، برنج، مرغ، روغن و... تهیّه میکرد و یواشکی در اختیارشون قرار میداد.
اینها رو به ما هم نگفته بود و بعد شهادتش متوجّه اینکارهاش شدیم و یهعدّه از خود این خانوادهها برامون تعریف میکردند که آقا حامد همیشه هوای خانوادهی ما رو داشت.
✍راوے: برادر شهید
شهید مدافع حرم🕊🌹
#حامد_جوانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
یه بطری پیدا کرد و گذاشت زیر تختش. بچهها تعجب کردند که این دیگه برا چیه؟! نیمه شب بطری رو بر میداشت و با آب داخلش وضو میگرفت.
میگفت: ممکنه نصف شب بیدار بشم، شیطان توی وجودم بره و نذاره برم پایین توی سرما وضو بگیرم. میخوام بهونه نداشته باشم که نماز شبم رو از دست بدم.... بقیهی بچهها هم یاد گرفته بودن از فردا شب زیر تخت همه یه ظرف آب بود.
#شهید_مسعود_شعر_بافچی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سخنان غرورآفرین
شهید سپهبد #صیاد_شیرازی
پس از عملیات فتحالمبین
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
✨✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل :مقدمه
🔸صفحه:۷
🔻#قسمت_:مقدمه
سر زینب به سلامت سپر جان باشی
وخدا خواست که قربانی جانان باشی
رفته ای تاحرم عشق نگهبان باشی
تا که باز عمه سادات اسارت نکشد
▫️مقدمه
حاج قاسم گفت بنویس ؛گفتم چشم
به یاد دارم وقتی فیلم یا سریالی می دیدم که درباره ی شهدا ساخته شده یاکتابی می خواندم که درباره ی شهدا نوشته شده بود، به نویسنده ی فیلمنامه وکتاب فکر می کردم که وقتی کارش را انجام می داده،چه حس و حالی داشته است. در همه ی این سال ها آرزو داشتم دستم به قلم برود و از شهدایی بنویسم که حضور حضرت حق را با همه ی وجود حس کردند و فصل های سرخ و خونینی را برای سرزمینم به جا گذاشتند تا خاک سبز وطنم را از دسترس فتنه ها و دشمن ها بیرون بکشند. هر وقت دلم می گرفت، در دفترم حرف هایی را که از دل بر می آمد برای شهدا می نوشتم.
ادامه دارد….
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
عصر بود که از شناسایی اومد. انگار با خاک حمام کرده بود!
از غذا پرسید؛ نداشتیم.
یکی از بچهها تندی رفت از شهر چند سیخ کوبیده گرفت. کوبیدهها رو که دید، گفت:
"این چیه؟" بشقاب رو زد کنار و گفت: "هر چی بسیجیها خوردن از همون بیار. نیست؟ نون خشک بیار!"
#شهید_حسن_باقری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬مراقب خوراکهای فکرت باش!
🎙️شهید #مطهری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل: مقدمه
🔸صفحه: ۸-۷
🔻#قسمت:مقدمه
یک روز سردار حاج قاسم سلیمانی دفترم را خواند و تحسین شدم.
چند سالی از این اتفاق گذشت. سال 1397بود و عصر جمعه ای. دلم آن روز گرفته بود و گوشه ی اتاقم در حال و هوای خودم بودم.
جمعه ها تمام دردهایش را با صبح آغاز می کند و با سکوتش جان آدم را به لب می رساند و به غروب که می رسد پُر می شود از بغض.
با صدای زنگ تلفن به خودم آمدم. روی صفحه تلفن نوشته بود: شماره خصوصی!
از پشت تلفن صدای آشنایی به گوشم رسید. شهید حسین پورجعفری؛مکالمه ای بسیار کوتاه و دعوت به یک مهمانیِ غیر منتظره.
ادامه دارد ...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
توی جبهه اين قدر به خدا می رسی، ميای خونه يه خورده ما رو ببين.
شوخی می كردم
آخر، هر وقت می آمد، هنوز نرسيده، با همان لباس ها می ايستاد به نماز.
ما هم مگر چه قدر پهلوی هم بوديم؟
نصفه شب می رسيد.
صبح هم نان و پنير به دست، بندهای پوتينش را نبسته، سوار ماشين می شد كه برود.
نگاهم كرد و گفت «...وقتی تو رو می بينم، احساس می كنم بايد دو ركعت نماز شكر بخونم.»
#شهید_ابراهیم_همت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🤲دعای روز دوازدهم ماه #رمضان🤲
اللَّهُمَّ زَيِّنِّي فِيهِ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ، وَ اسْتُرْنِي فِيهِ بِلِبَاسِ الْقُنُوعِ وَ الْكَفَافِ، وَ احْمِلْنِي فِيهِ عَلَى الْعَدْلِ وَ الْإِنْصَافِ، وَ آمِنِّي فِيهِ مِنْ كُلِّ مَا أَخَافُ، بِعِصْمَتِكَ يَا عِصْمَةَ الْخَائِفِينَ.
خدایا مرا در این ماه به پوشش و پاکدامنی بیارای، و به لباس قناعت و اکتفا به اندازه حاجت بپوشان، و بر عدالت و انصاف وادارم نما، و مرا در این ماه از هرچه می ترسم ایمنی ده، به نگهداری ات ای نگهدارنده هراسندگان.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
احکام آنلاین📚
╭┅────────┅╮
@ahkam_onlinee
╰┅────────┅╯
کوچه شهدا✔️
💢 #نبرد_پایانی ✍ خاطراتی از آخرین روز #عملیات_بدر و لحظه شهادت فرمانده دلاور لشگر۳۱ عاشورا #شهید_مه
💢 #نبرد_پایانی
✍خاطراتی از آخرین روز #عملیات_بدر و لحظه شهادت فرمانده دلاور لشگر۳۱ عاشورا #شهید_مهدی_باکری
💠 قسمت دوم _ گردان داوطلبان
🖌... صدای بوق ممتد تویوتاها خبر از آغاز حرکت داده و رزمندگان عازم عقبه شروع به سوار شدن کردند. شتابان به درب ورودی مقر رفته و دیدم همقطاران و دوستان زنجانی هم در پشت یکی از تویوتاها نشسته و چشم انتظارم هستند. زحمت کشیده و سلاح و وسایل مرا نیز با خود برداشته بودند. به کنارشان رفته و با برداشتن سلاح و تجهیزاتم از پشت ماشین ، شاد و خرامان گفتم : سفر بی خطر دوستان ! ما که ماندنی شدیم ! ناگهان همهمه ای به پا شده و همرزمان از هر طرفی شروع به اعتراض و مذمتم کردند. یکی گفت : رفیق نیمه راه نباش ! آن یکی گفت : نامردی نکن و بزار همه با هم برگردیم ! آن دیگری گفت : الان بمونی ، دیگه برگشتند با خداست ! خلاصه دوستان مدتی نصیحت و ملامتم کرده و با اصرار و خواهش خواستار بازگشتم به عقبه شدند. تا اینکه عاقبت متوجه شدن که در قضیه ماندنم کاملاً مصمم و جدی هستم و برای همین هم دیگه از بحث و جدال دست برداشته و یک به یک روبوسی و حلالیت طلبی کرده و با خداحافظی راهی پشت جبهه شدند.
به جمع رزمندگان داوطلب پیوسته و مشغول پرکردن کوله آرپی جی شدم. نيروهای دلاور و جان برکفی که جملگی در نهايت ايثار و شهامت دواطلب حضور در اين ماموریت خطیر شده بودند. شيرمردانی غيور از بچه های باغیرت استانهای زنجان و اردبیل و آذربايجان های غربی و شرقی بودند که جملگی هم از نیروهای خسته و بی خواب گردانهای عمل کننده لشگر ۳۱ عاشورا در چندین روز اخیر در منطقه عملیاتی بودند. تعداشان زیاد نبود و اصلأ هم اوضاع خوب و سر و وضع مناسبی نداشتند. خستگی و بیخوابی از سرتاپای هیکل شأن می بارید و همه هم خاک آلوده و بسیار سیاه شده و کثیف بودند. اما با این وجود روحیه بسیار عالی و بالایی داشتند و بسیار هم پرهیجان و مبارزه طلب بودند. اصلاً باور کردنی نبود ، هیچکدام نگران اتفاقات آینده و مرگ و نیستی نبودند . مدام با هم شوخی کرده و به چهره های سیاه و دود گرفته همچون حاجی فیروز یکدیگر گیر داده و های های می خندیدند.
تمام آن جوانمردان دل باخته ، چندين شبانه و روز متوالی بود که بدون کمترین خواب و استراحتی ، در زير بارانی سيل آسا از گلوله و بمب و راکت و موشک و خمپاره و ترکش دليرانه جنگيده و در مقابل دهها لشگر پياده و زرهی و کماندویی عراق بی باکانه و مردانه ايستادگی کرده بودند و در طول مدت ماموريت يگانهای خود ، با تمامی وجود از شکستن خطوط پدافندی تا تحويل سنگرها به نيروهای پياده ارتش که به عنوان نيروهای پشتيبان و جايگزين وارد منطقه شده بودند. با ياری و امدادهای غیبی خداوند قادر و توانا جلوگیری کرده و اکنون بخوبی می شد که آثار خستگی و بخوابی را در چهره های سياه و دود گرفته نفر به نفرشأن کاملا مشهود و هويدا ديد.
از باقی مانده گردانهای عمل کننده و پشتيبان لشگر ۳۱ عاشورا ، که جملگی از خطوط پدافندی و خط مقدم برگشته بودند. بنا به درخواست فرمانده عزیز لشگر سردار مهدی باکری ، گردانی نیم بند و کم نفرات ، تشکيل و فرماندهی آن هم بر عهده برادر عباس تاران (خدادوست) معاونت دوم گردان حضرت حر (ره) گذارده شد. تعدادی از رزمندگان غیور و شجاع زنجانی نیز در جمع دواطلبان حضور داشتند از جمله برادران دلاور احد اسکندری و رضا رسولی ، خلیل آهومند ، محمد عابدینی ، جعفر امینی ، انعام الله محمدی ، غلامحسین رضایی ، مهدی حیدری ، صمد محمدی ، اصغر کاظمی ، یوسف قربانی ، سید داود طاهری ، فرامرز گنجی و چند نفری دیگر که نامشان را نمی دانستم.
با بازگشت تویوتاها از لب آب ، سریع فرمان حرکت صادر و همه بر پشت تویوتاهای سقف دار و بی سقف سوار و با تکیبر و صلوات روانه میدان درگیری شدیم. منطقه بسیار شلوغ و پر از جنب و جوش بود و هیچ شباهتی به منطقه خلوت و خالی از نیرو و تجهیزات روزهای اول ورودمان نداشت. همه جا مملو از تجهیزات سبک و سنگین بود و به هر سمت و سوی هم نگاه میکردی ، تعداد بیشماری از تکاوران کلاه کج و سربازان پلنگی پوش ارتشی را می دیدی که تند و تند مشغول حفر زمین و ساخت سنگر بودند. دیدن آن همه رزمنده تازه نفس و انبوه مهمات و تجهیزات جنگی ، جان تازهای به وجود خسته ام بخشیده و آنچنان حال خوبی بهم دست داد که واقعاً احساس قدرت و قوت قلب کرده و دیگر فتح و پیروزی را بسیار نزدیک و سهل و آسان تصور کردم! مسیرمان خیلی طولانی نبود و بعد از حدود نیم ساعتی حرکت در کناره رودخانه دجله توقف و بنا به دستور فرماندهان پشت سیل بند خاکی رودخانه مستقر شدیم. طبق گفته ها باید منتظر تعدادی از نیروی تازه نفس می ماندیم..
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از بسیجی جانباز #عباس_لشگری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#سید_مجتبی_هاشمی🌹
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی با شهید عزیز 🕊🌹
حاج #حسین_معز،غلامی
#سالروز_شهادت
#شهید
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯