eitaa logo
کوچه شهدا✔️
85.8هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
6 فایل
🔷 شهید آوینی: «آیا‌ می‌ارزد که در‌ برابر‌ِ متاع‌ِ زودگذر‌ِ دنیا به عذابِ‌ همیشگیِ‌ آخرت مبتلا‌ شوید؟» ♦️واقعا آیا می ارزد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی فرمانده ی بی لطف #قسمت_صد_و_یک 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ عبدالحسی
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی فانوس 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ مسؤولیت گردان عبدالله رو..... جلوی نگاه های بزرگ شده ،دیگران عبدالحسین به عنوان فرماندهی همان گردان معرفی شد. حدس می زدیم باید سری توی کار ،باشد و گرنه او به این سادگی زیر بار نمی رفت بالاخره هم یک روز توی مسجد، بعد از اصرار زیاد ما پرده از رازش برداشت گفت همون شب خواب دیدم که خدمت امام زمان (سلام الله علیه) رسیدم.حضرت خیلی لطف کردند و فرمایشاتی داشتند؛ بعد دستی به سرم کشیدند و با آن جمال ملکوتی و با لحنی که هوش و دل آدم رو میبرد فرمودند: «شما می توانی فرمانده ی تیپ هم بشوی.... خدا رحمتش کند همین اطاعت محضش هم بود که آن عجایب و شگفتیها را در زندگی او رقم زد. یادم هست که آخر وصیتنامه اش نوشته بود اگر مقامی هم قبول کردم به خاطر این بود که گفتند: واجب شرعی است؛ وگرنه، فرماندهی برای من لطفی نداشت. سید کاظم حسینی قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود تو منطقه ی دشت ،عباس سایت چهار چادرها را زدیم و تیپ مستقر شد. آن موقع عبدالحسین فرمانده گردان ما بود با او و چند تا دیگر از بچه ها تو چادر فرماندهی نشسته بودیم. یکدفعه پارچه ی جلوی چادر کنار رفت و مسؤول تدارکات تیپ آمد تو ،یک چراغ توری تر و تمیز دستش بود. سلام کرد و گفت: به هر چادر ،فرماندهی یکی از این چراغ توریها دادیم ، این هم سهم شماست.» 1 پاورقی ۱_ دلیل این که به چادر فرماندهی گردان چراغ توری میدادند این بود که اگر بخواهند کالکی بکشند، نقشه ای بخوانند یا جلسه ی بگذارند؛ از لحاظ نور مشکلی نداشته باشند 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
✍خودتان را برای ظهور ِ امام زمان عجل الله و جنگ با کفاࢪ بخصوص اسرائیݪ آماده کنید ك آن روز خیلی نزدیک است شهید مدافع حرم ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 یک هدیه ۲۵ ثانیه ای بسیار ارزشمند از طرف شهید سید مرتضی آوینی برای همه ما هدیه ای که پس از دیدن و شنیدنش، خود آرامشی غیرقابل وصف را به ما هدیه می‌دهد! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی فانوس #قسمت_صد_و_دو 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ مسؤولیت گردان عبدا
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی فانوس 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ یکی از بچه ها رفت جلو تشکر کرد و چراغ را گرفت او خداحافظی کرد و از چادر زد بیرون آقای تنی، مسؤول تدارکات گردان سریع بلند شد گفت از این بهتر نمی شد.» چراغ را گرفت رفت وسط چادر به خلاف سن بالا و محاسن سفیدش فرز کار می کرد با زحمت ،زیاد یک آویز برای سقف درست کرد حاجی گوشه ی چادر نشسته بود. داشت چفیه اش را بین دوتا دستش می چرخاند و همین طور میخ آقای تنی بود. پیرمرد، تور چراغ را باد کرد. جعبه ی کبریت را از جیبش بیرون آورد و چراغ را روشنش کرد. خواست آویزانش کند که عبدالحسین به حرف آمد. نبند حاجی آقای تنی برگشت رو به او با تعجب پرسید: «برای چی؟!» عبدالحسین به کنارش اشاره کرد و گفت: «بگذارش این جا» حاجی تنی زود رفت رو کرسی قضاوت. گفت: «تا اون جا که نورش می رسه حاج آقا، حتماً که نباید کنار دستتون باشه.» حاجی لبخند زد و گفت نه بیار کارش دارم چراغ را گذاشت کنار حاجی او هم خاموشش نکرد همه مانده بودیم که می خواهد چکار کند. 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
▪️آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست بر شما باد خواندن عاشورا عاشورا عاشورا که این سخنان امام عصر است! 🕊🥀 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 برشی زیبا از مستند «» با صدای آسمانی 🔸آری، شهادت تنها مزد خوبان است. ☀️   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
💔خرما گرفته بود دستش به تک تک بچه‌ها تعارف می‌کرد. گفتم:«مرسی» گفت:«چی گفتی؟» گفتم:«مرسی» ❤️‍🔥ایستاد و گفت:«دیگه نگو مرسی؛ بگو خدا پدر مادرت رو بیامرزه.» 🥀به یاد شهید معزز حاج احمد متوسلیان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🎙 شهید حاج قاسم سلیمانی: اولین موضوعی که اثرگذار بود در جبهه، فضای مدیریتی جنگ بود... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
.... 🌷يك بار اتفاق افتاد كه بچه ها چند روز مى گشتند و شهيد پيدا نمى كردند. رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد، نام مقدس حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. ١٥ روز گشتيم و شهيد پيدا نكرديم. بعد يك روز صبح بلند شده و سوار ماشين شديم كه برويم. با اعتقاد گفتم: «امروز شهيد پيدا مى كنيم، بعد گفتم: كه اين ذكر را زمزمه كنيد: دست و من عنايت و لطف و عطاى فاطمه (سلام الله علیها) منم گداى فاطمه، منم گــــــداى فاطمه (س) » 🌷تعدادى اين ذكر را خواندند. بچه ها حالى پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداى شماييم. آمده ايم زائران امام حسين (علیه السلام) را پيدا كنيم. اعتقاد هم داريم كه هيچ گدايى را از در خانه ات رد نمى كنى.» همان طور كه از تپه بالا مى رفتيم، يك برآمدگى ديدیم. 🌷كلنگ زديم، كارت شناسايى شهيد بيرون آمد. شهيد از لشگر ١٧ و گردان ولى عصر (عج الله تعالی فرجه) بود. يك روز صبح هم چند تا شهيد پيدا كرديم. در كانال ماهى كه اكثراً مجهول الهويه بودند. اولين شهيدى كه پيدا شد، شهيدى بود كه اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و بعد شهيد شده بود. فكر مى كنم نزديك به ٤٣٠ تكه بود. 🌷بعد از آن شهيدى پيدا شد كه از كمر به پايين بود و فقط شلوار و كتانى او پيدا بود. بچه ها ابتدا نگاه كردند ولى چيزى متوجه نشدند. از شلوار و كتانى اش معلوم بود ايرانى است. ١٥ _ ٢٠ دقيقه اى نشستم و با او حرف زدم و گفتم: كه شما خودتان ناظر و شاهد هستى. بيا و كمك كن من اثرى از تو به دست بياورم. توجهى نشد. 🌷حدود يك ساعت با اين شهيد صحبت كردم، گفتم: اگر اثرى از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار صلوات مى فرستم. مگر تو نمى خواهى به حضرت زهرا (س ) خيرى برسد. بعد گفتم: كه يك زيارت عاشورا برايت همين جا مى خوانم. كمك كن. 🌷ظهر بود و هوا خيلى گرم. بچه ها براى نماز رفته بودند. گفتم: اگر كمك كنى آثارى از تو پيدا شود، همين جا برايت روضه ى حضرت زهرا (س) مى خوانم. ديدم خبرى نشد. بعد گريه كردم و گفتم: عيبى ندارد و ما دو تا اين جا هستيم؛ ولى من فكر مى كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، غوغا مى كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مى دهيد. 🌷در همين حال و هوا دستم به كتانى او خورد. ديدم روى زبانه ى كتانى نوشته است: «حسين سعيدى از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايى او شد. همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ى حضرت زهرا (س) خواندم. راوی: حاج حسین کاجی 📚 کتاب کرامات شهدا ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
آن روزهای آخر قرار بود که شیرودی به پاس خدمات منحصر به فردش دوباره ارتقا بگیرد و سروان شود. هرچند هیچ گاه درجه و مقام برایش مهم نبود. او هیچ گاه درجه ی خود را روی لباسش نصب نکرد. چند نفری از دوستان برای عرض تبریک آمده بودند، اکبر خیلی جدی گفت: تبریک را به زمان دیگری موکول کنید؛ زمانی که در اجرای فرمان امام و رسیدن به خدا شهید شوم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼صدای شهیدان زیباترین صوت ها ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی فانوس #قسمت_صد_و_سه 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ یکی از بچه ها رفت ج
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی لطف امام هشتم(سلام الله علیه) 🌕🌑🌕🌑🌑🌕⚫️ صدای اذان مغرب بلند شد چراغ را همان طور روشن برداشت و از چادر رفت بیرون ،ما هم دنبالش یکی دو نفر پرسیدند می خوای چکار کنی حاج آقا؟ گفت: «بیاین تا ببینین» رفتیم تو چادری که برای نماز خانه ی گردان زده بودند به آقای تنی گفت:«حالا فانوس این جا رو باز کن و جاش این چراغ توری رو ببند.» تازه فهمیدیم چی به چی .است تنی سریع کار را ردیف کرد حالا نماز خانه مثل روز روشن شده بود. حاجی مسؤول چادر را صدا زد. صورتش را بوسید و گفت این چراغ مال بیت الماله و گفت: این چراغ دیگه مال نمازخیلی باید مواظبش باشی، یکوقت کسی بهش دست نزنه که تورش می ریزه ظرافت ها و طرز کار چراغ را قشنگ مو به مو براش توضیح داد.بعد هم رو خونه شد.» بعد از نماز فانوس را برداشتیم و بردیم چادر .فرماندهی حالا به جای چراغ توری فانوس داشتیم مثل بقیه ی چادرهای گردان. مجید اخوان تو عملیات خیبر ترکش خوردم، پام بد جوری مجروح شد فرستادنم عقب و از آن جا هم منتقل شدم مشهد مقدس 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
⚜ بخشی از وصیت نامه شهید مدافع حرم شهید عباس دانشگر🥀 ⚜ مرضی بالاتر از این؟ چرا درمانی برایش جست‌وجو نمی‌کنیم؟ روحمان از بین رفته، سرگرم بازیچه دنیاییم، الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ، ما هستیم. مرده‌ام، تو مرا دوباره حیات ببخش، خوابم، تو بیدارم کن خدایا! به‌حرمت پای خسته‌ی رقیه(س)، به‌حرمت نگاه خسته‌ی زینب(س)، به‌حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج)؛ به ما حرکت بده. شهید مدافع حرم ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | عمل مقدس ❤️‍🔥حاج قاسم سلیمانی: عمل مقدس، عمل امام حسین علیه‌السلام است، عملی است که در آن، خودخواهی، خودمحوری، جاه‌طلبی، خویشاوندپروری راه ندارد... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی لطف امام هشتم(سلام الله علیه) #قسمت_صد_و_چهار 🌕🌑🌕
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی لطف امام هشتم(سلام الله علیه) 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ چند روز بعد از بیمارستان رفتم .خانه همان روز فهمیدم حاجی برونسی، چهار روز آمده مرخصی یقین داشتم سراغ من هم می آید تو مرخصی ها کارش همین بود؛ به تمام بچه های ،مجروح و خانواده ی شهدا سر می زد. این ها را می دانستم ،ولی نمیدانستم هنوز از گرد راه نرسیده بیاید سراغم ،آن وقت ها خانه ی ما خیابان ضد بود. وقتی وارد اتاق شد قیافه اش بشاش بود و خندان سلام و احوالپرسی کردیم با خنده گفتم: «حاج آقا شما چهار روز مرخصی داری باز دوره افتادی خونه ی بچه هایی که تو عملیات زخمی شدن» گفت: «من اصلاً به خاطر همین اومدم کار دیگه ای ندارم این جا.» فکر کردم شاید شوخی می.کند مرددگفتم:« پس خانواده چی؟» «خانواده رو من سپردم به امام هشتم (سلام الله علیه) عیالمان هم که ماشاء الله مثل شیر ایستاده.» گفتم: «اگر جسارت نباشه شما هم تو این زمینه تکلیفی دارین» تو جاش کمی جابجا شد صورتش را آورد نزدیکتر راست تو چشمهام نگاه کرد و گفت:«می دونی اخوان یک چیزی برام خیلی عجیبه» «چی؟» «من وقتی که می آم مرخصی تا پا می گذارم تو خونه مشکلات شروع میشه یکی مریض میشه یکی چونه اش می شکنه اون یکی دستش از بند در میره..... همین طور دردسر پشت دردسر ولی از خونه که می آم بیرون دیگه خبری نیست همه چی آروم میشه.» لبخند زد ادامه داد:«طوری شده که همسرم میگه عبدالحسین نمی شه شما هم مرخصی نیای!» زدیم زیر خنده آخر حرفش تکه اصلی را گفت:«اصلاً آقا به من ثابت شده که حافظ خانواده ام کس دیگری هست؛چون وقتی میرم تو خونه مشکلات شروع میشه وقتی می آم ،جبهه هیچ مشکلی ندارن.».... حالا سالها از آن روز می گذرد. بعد از شهادتش معنی حرفش را بهتر فهمیدم همسرش تو یک خانه ی محقر و با حقوقی ناچیز هشت تا بچه ی قدو نیم قد را بزرگ کرد ،خودش داستان مفصلی دارد بچه ها یکی از یکی با تربیت تر 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
طلبه هم حجره ای شهید آرمان می‌گوید درمدتی که ما در حجره با هم بودیم شبی نبود که شهید علی وردی سحرگاه برای نماز شب بیدار نشود و این طور می‌شود که خدا شهید علی وردی را سر دست بلند می‌کند و به عنوان یک الگو به همه نشان می‌دهد و او دل چند میلیون آدم را متوجه خودش می‌کند. 🎤راوی شهدا: حاج جواد تاجیک ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌻جـــاي شـــُهـــدا خــالــی🌻 جای "" خالی که توی وصیت نامه خطاب به همسرش نوشت: "اگر نصیبم شد منتظرت میمانم... ((جای "" خالی که میگفت: در زمان به کسی میگویند که منتظر باشد... 😔😭)) جای "" خالی که خانمش میگفت: همیشه به شوخی بهش میگفتم اگه بدون ما بری گوشتو میبرم.. اما وقتی جنازه رو اوردن دیدم که اصلا سری در کار نیست...😔 جای "" خالی که همسرش گفت: لباسهای خونی همسرم را گذاشته بودند داخل یک کیسه پلاستیک.. روز سوم که خانه خلوت تر شد رفتم کیسه را آوردم... خون هم اگر بماند بوی مردار میگیرد. با احتیاط گره اش را باز کردم و لباسها را آوردم بیرون.. بوی عطر پیچید توی خانه... عطر گل محمدی. بوی عطری که حسن میزد.. جای "" خالی که میگفت: برای بهترین دوستان خود دعای شهادت کنید 🕊ای شُهدا برای مــا حمدی بخوانید که شُما زنــده ایــد و مــا مـُـرده ...! شهادت یک لباس تک سایز است هر وقت و هر زمان اندازه ات را به لباس شهادت رساندی، هر جا باشی با شهادت از دنیا میروی...😔 "" ❇شهدا را یاد کنیم با یک صلوات📿❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
‌‌ مومن‌اگروابستگۍداشتہ‌باشد نمیتواندقیام‌کند؛ وعصـرِماعصـرقیـام‌است . . ‌‌ 🌱'! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"صوت الشهدا | 🎙 : اگر در مدیریت جامعه نیت‌های حزبی، شخصی، فربه‌شدن‌های خانوادگی وارد بشود؛ اینا نیت‌های ناسالمی است. اینها نیت‌هایی است که ملت ما را؛ در آن انشقاق ایجاد می‌کند. اینها نیت‌هایی است که مانع خدمتگزاری به این‌ ملت می‌شود. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷 .... 🌷پدر شهید غلامرضا زمانیان نقل می کرد که: قبل از عملیات بدر غلامرضا جلو من و مادرش بدنش را برهنه کرد و گفت: نگاه کنید! دیگر این جسم را نخواهید دید. همان طور شد و در عمليات بدر مفقود گردید. پدر شهید اضافه کرد: دوازده سال در انتظار بودم و با هر زنگ درب منزل می دویدم تا اگر او برگشته باشد اولین کسی باشم که او را می بینم. تا اينكه یک روز خبر بازگشت او را دادند .... 🌷فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود كه مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت. در نزد ما رسم است بعد از دفن، سه روز قبر به صورت خاکی باشد مردم در تشیع جنازه او با شكوه شرکت کردند. 🌷شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند. گفتم: چه کار می کنید؟ گفتند: مأمور هستیم او را به کربلا ببریم. گفتم: من دوازده سال منتظر بودم چرا او را آوردید؟ گفتند: مأموريت داریم و يك فرد نورانی را نشان من دادند. عرض کردم: آقا! این فرزند من است. فرمود: باید به کربلا برود. او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم. 🌷پدر شهید از خواب بیدار می شود با هماهنگى و اجازه، نبش قبر صورت می گیرد می بينند، خبری از جمجمه شهید نیست و شهيد به کربلا منتقل شده است!!! راوی: پدر شهید غلامرضا زمانیان 📚 به نقل از سایت افلاکیان ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
دختر دانشجو از استادش شهید دیالمه سوالی می‌پرسد.. شهید دیالمه سرش را پایین می‌اندازد و جواب می‌دهد..! دختر دانشجو عصبانی می‌شود و می‌گوید: مگر تو استاد ما نیستی؟! چرا نگاهم نمی‌ڪنی؟! شهید دیالمه گفت: اگر به تو نگاه ڪنم، اونی ڪه باید نگاهم ڪنه، دیگه نگاهم نمی‌ڪنه..! شهید_عبدالحمیددیالمه ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ویدئوی کمتر دیده شده از حضور شهید سلیمانی در خط مقدم مبارزه با داعش شهید❤️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی لطف امام هشتم(سلام الله علیه) #قسمت_صد_و_پنج 🌕🌑🌕🌑
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی یک قطره اشک 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ دوتا را فرستاد دانشگاه دو تا از پسرها را هم داماد کرد. بقیه شان هم با درسها و نمره های خوب دارند ادامه ی تحصیل می دهند. خدا رحمتش کند از لطف امام هشتم (سلام الله علیه) به خانواده اش خاطر جمع بود. همسر شهید صدای زنگ خانه بلند شد چادرم را سر کشیدم و رفتم دم در چشمم افتاد به دو سه تا از بچه های سپاه چند باری با عبدالحسین آمده بودند خانه ،سلام کردند. «سلام بفرمایین، امری بود؟» «ببخشین حاج خانم لطفاً شناسنامه ی آقای برونسی رو بیارین» خواستشان بی مقدمه بود و مهم ،همان طور که سرم پایین بود تعجب زده پرسیدم: «برای چی؟» ان شاء الله قراره ایشون مشرف بشن مکه «مکه؟!» یکی شان گفت:«بله حاج خانم آقای برونسی تو این عملیات شاهکار کردن و خیلی غنیمت گرفتن برای همین هم از طرف شخص حضرت امام،می خوان بفرستنشون مکه تشویقی» خوشحالی ام را تو صدام ریختم و زود پرسیدم: «خودشون خبردارن؟» 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯