eitaa logo
کوچه شهدا✔️
82.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
6 فایل
🔷 شهید آوینی: «آیا‌ می‌ارزد که در‌ برابر‌ِ متاع‌ِ زودگذر‌ِ دنیا به عذابِ‌ همیشگیِ‌ آخرت مبتلا‌ شوید؟» ♦️واقعا آیا می ارزد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🎙 شهیدحاج قاسم سلیمانی: خداوند را سپاسگزاریم که، رایج ترین کلمه ای که بر زبان همه ما روزانه جاری کرده است و ورد زبان ما شده است؛ کلمه‌ی یا حسین است ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷 🌷 !! 🌷شبی كه آقا‌ سعید در بامداد آن، شهید شدند دسته‌ی ما عملیات داشت. یكی دو ساعت به غروب مانده بود.... سعید به من گفت: «تو الان در سِنّی قرار داری كه در معرض نگاه حرام هستی. چشمانت را پاك نگهدار و از گناه دوری كن.» گفتم: «آقا سعید روزگار طوری نیست كه بشود تقوا را آن‌طور كه شما می‌گویید نگه داشت. صبح كه از منزل بیرون می‌آییم كسانی را می‌بینیم كه حجابشان را درست رعایت نمی‌كنند.» 🌷آقا ‌سعید همان‌طور كه سرش را با حوله خشك می‌كرد، پرسید: «سن شما بیشتر است یا من؟» گفتم: شما. حوله را از روی صورتش كنار زد و گفت: «به وجود مقدس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) تا به امروز یك نگاه حرام نكرده‌ام.» این قسم بزرگترین قسم سعید بود و چنان این حرف را محكم زد كه اشك در چشمانم حلقه بست.... 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید محمدسعید جعفری : سید شجاع‌الدین جعفری برادر گرامی شهید ❌️❌️ توانستند؛ پس می‌شود!! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
اهل رفاقت بود. با آدم های زیادی رفیق بود. هوای رفقایش را داشت. تا جایی که می‌توانست کمکشان می‌کرد و نسبت به حرمتی که بین رفقایش بود، حساسیت نشان می‌داد و با‌ معرفت بود. حتی نسبت به دوستان دوستانش ارزش و احترام قائل بود. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
28.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ دقایقی پای صحبت های دلنشین مادر شهید احمد نعمتی امیرکلایی بنشینیم .... . احمد نعمتی امیرکلایی ( ۷ ۱۳۶۱_) ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی عشق به فرزند #قسمت_صد_و_سی_و_چهار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ گفتم
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی خودنبینی! 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ از گریه افتادنش خودم هم ناراحت شده بودم ولی دیگر کاری نمی شد کرد چند لحظه ی بعد، آقای برونسی با حسن آمد بیرون، انتظار داشتم مثل همیشه با قیافه ی خندان ببینمش ولی ناراحت بود!یعنی نه لبخندی به لبش بود و نه هم به من نگاه می کرد؛ یک برخورد بی سابقه. آمد یکی دو قدمی ام ایستاده انگار می خواست چیزی ،بگوید ولی ملاحظه می کرد. نگاهش را دوخت به زمین بالاخره به حرف آمد و با لحنی بین حالت جدی و نیمه جدی گفت:« کسی حق نداره دست رو بچه ی من بلند کنه!» یک آن جا خوردم با آن همه عشق و علاقه که به من ،داشت این حرف ازش بعید بود. شاید برای همین خیلی رو دلم سنگینی کرد. بعداً که احساسات را کنار گذاشتم و منطقی به قضیه نگاه کردم دیدم تا چه حد بچه هایش را دوست دارد. پاورقی ۱- فرزند بزرگ شهید برونسی همسر شهید یک شب مسجد گوهرشاد سخنرانی داشت برای اینکه موضوع زیاد بزرگ نشود می گفت :«به عنوان یک رزمنده می خوام برای مردم حرف بزنم» ابوالفضل " 1 ". آن وقت ها ،یکی دو سالش بود عبدالحسین که خواست برود، دنبالش گریه کرد. تو بغلم دست و پا می زد و با زبان بچه گانه،اش «بابا - بابا» می گفت 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
|تفریحات‌ِشهید...| یکی از تفریحات شهید آرمان مطالعه زندگی نامه و زیارت مزار شهدا بود🌱 ✍دستخط‌مادر‌بزرگوارِشهید‌ 🌹 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
32.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منو ببر...😭😭 عشق و علاقه ی بی حد به ♥️🥀 لطفا وقت بگذارید و این کلیپ چند دقیقه ای را حتما ببینید 🙏 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی خودنبینی! #قسمت_صد_و_سی_و_پنج 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ از گریه
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی خودنبینی! 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ هر کار کردم ساکتش کنم نشد. آخرش عبدالحسین لپش را گرفت و آرام فشارداد با خنده گفت:«باشه وروجک بابا می برمت» چشمهام گرد شد،پرسیدم:«کجا می بریش؟!» «همون جایی که خودم می خوام برم» «شما که می خوای سخنرانی کنی مگه با بچه میشه؟!» گفت:«عیبی نداره میدمش دست رفقا»... لباسش را که عوض کردم بچه را با خودش برد. وقتی برگشتند اول از همه پرسیدم خرابکای نکرد؟ لبخند زد.جور خاصی گفت:«خرابکاری که چه عرض کنم.» بچه را داد بغلم و نشست ادامه داد:« وسط سخنرانی یکدفعه زد زیرگریه جوری که دیگه بچه ها حریفش نشدن آخر هم بردنش بیرون سخنرانی که تموم شد خودم رفتم سروقتش،تو کار شما فضولی کردم و فهمیدم که بالاخره باید لاستیکی بچه رو عوض کنم خواستم ببرمش جای خلوت یکی از رفقاگفت:«کجا می بریدش حاج آقا.» به ابوالفضل اشاره کردم و گفتم:«با اجازه تون باید لاستیکی آقا پسرم رو عوض کنم.» به خودشان افتادن و گفتن:« اه! مگه ما می گذاریم شما این کارو بکنید!» خندیدم و گفتم:«خاطرتون جمع باشه تو این جور‌ کارها حریف من نمی شين.» پاورقی ۱- کوچکترین پسرم که الان در دوره ی دبیرستان مشغول تحصیل است. 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
قبل اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید.گفت: حاجی خواب دیدم. قاصد امام حسین  عليه السلام  بود. بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: به زودی به دیدارت خواهم آمد. یه نامه از طرف آقا به من داد که توش نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟ همینطور که داشت حرف میزد گریه می کرد. صورتش شده بود خیس اشک. دیگه تو حال خودش نبود. چند شب بعد شد.  عليه السلام  به عهدش وفا کرد... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
. 🕊 تلاوت آیات‌ ؛ 💠 ۩ بــِہ نـیّـت‌         📚 🍀|شبتون شهدایی ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥همسر شهید بهشتی: او حتی یکبار هم مرا با کلمه تو خطاب نکرد و به یاد ندارم یکبار هم بی مورد عصبانی شده باشد . : مراقب باشیم؛ پُست‌ها، پَست‌مان نکند..! ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🔹چند خواهش دارم: ۱- نماز اول وقت بخوانید که گشایش از مشکلات است. ۲- صبر و تحمل ۳- به یاد امام زمان (عج) باشیم. ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواب برادر شهید تهرانی مقدم در مورد ظهور خواهران ، برادران ظهور نزدیک شده ان شاءالله، باید هر کاری که میتونیم انجام بدیم تا در تعجيل در فرج موثر و شریک باشیم..... داریم غربال میشیم ، فتنه ها زیادتر شدن ، وقت زیادی نداریم .... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷 🌷 .... 🌷در عمليات بدر محوری بود که خاكريز را بچه‌ها در بين آب ايجاد کرده بودند و در سنگرهايی كه از عراقی‌ها گرفته بودند، بچه‌ها اسكان داده شده بودند و در منطقه آتش خمپاره‌ها و توپخانه دشمن شديد بود. من هم در بين بچه‌ها بودم كه برادر قاسم موحدی آمدند و برای اين‌كه به بچه‌ها روحيه بدهند با يك حالت خندان آمدند و خبر شهادت يكی از دوستان به نام آقای اسماعيل سعيدی‌نژاد را به ما دادند.... 🌷و گفتند: كه بله فلانی هم رفت و به شهدا ملحق شد. برادر موحدی اين مطلب را آن‌چنان با لبخند گفت: كه ما اول فكر می‌كرديم ايشان شوخی می‌كنند، ولی بعد متوجه شديم كه مسئله جدی است و آن بنده خدا شهيد شده است. در واقع ايشان برای اين‌كه به بچه‌ها روحيه بدهد اين‌گونه خبر شهادت برادر اسماعيل سعيدی‌نژاد را به ما دادند...! 🌹خاطره ای به یاد سردار شھید قاسم موحدی و شهید معزز اسماعيل سعيدی‌نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
هر وقت پیش ما به مادرش زنگ می‌زد می‌گفت: سلام مامان جان ... بچه ها مسخره می‌کردند می‌گفتند چقدر بچه ننه‌ای!! این حرف ها مال بچه سوسول ها است نه شما! می‌گفت من کوچیکشم! نوکرشم! احترامش برام واجبه. خادم الشهدا هم که می‌شد، روزی چند بار تلفنی با مادرش حرف می‌زد. همیشه می‌گفت: مامان جون دعا کن ما اینجا موفق باشیم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
هدایت شده از خیریه جهادی حضرت زینب سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با کمک همه شما عزیزان نود دانش آموز همراه با ده تا مربی راهی کربلا شدن✅ ممنون از همه عزیزانی که در این پویش مارو کمک کردن اجرتون با مادر سادت ان شاالله🌹 ‌شماره کارت حاج آقا محمود محمودی 👇
5041721090158446
6037997578188303
شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇
6273817010138661
بزنید رو شماره کپی میشه👆 حاج آقا محمودی مسول خیریه👇 @mahmode110 09130125204 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2894332609C5ed809a508
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونستید شهید متولد کربلاست؟ پیشنهاد میکنم حتما این کلیپ رو ببینید خدایا بحق خودت خودت ما رو شرمنده شهداء و خانواده محترمشان نکن 🤲 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی خودنبینی! #قسمت_صد_و_سی_شش 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ هر کار کردم
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی یک مسؤولیت کوچک 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ خیلی اصرار کردن آخرش هم ولی حریفم نشدن خودم کارو تموم کردم و بچه هم آروم شد.» همسر شهید ساعت حول و حوش نه شب بود صدای زنگ خانه از جا پراندم نمی دانم چرا بی اختیار ترسیدم، چادرم را سر کشیدم و زود رفتم دم در، یک موتور تریل جلوی در بود دو تا مرد هم روش نشسته بودند. اول که دیدمشان یکهو دلم ریخت هر دوشان صورتها را با چفیه پوشیده بودند فقط چشمهاشان پیدا بود. یکی شان خیلی مؤدب سلام کرد و پرسید : «آقای برونسی تشریف دارن؟» گفتم «نه.» گفت: «کجا رفتن؟» پیش خودم فکر کردم شاید از همرزم هاش.هستند.گفتم :«سرشبی رفتن حرم برای سخنرانی» پرسید: «کی می آن؟» گفتم:«می دونم رفتن سخنرانی و معلوم نیست کی بیان» هنوز تو شک و تردید بودم «ببخشید حاج خانم ما از رفقای جبهه شون هستیم اگه بخوایم ایشون رو حتماً ببینیم چه وقتی باید بیایم؟» 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
گفتم: با فرمانده تون کار دارم گفت: الان ساعت 11 هست ملاقاتی قبول نمی‌کنه! رفتم پشت در اتاقش در زدم گفت: «کیه؟» گفتم: مصطفی منم... سرش را از سجده بلند کرد؛ چشم هایش سرخ و رنگش پریده بود... نگران شدم! گفتم چی شده مصطفی؟ خبری شده، کسی طوریش شده؟ دو زانو نشست سرش را انداخت پایین، زل زد به مهرش گفت: یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشتم! از خودم می‌پرسم کارایی که کردم برای خدا بوده یا برای خودم... برگرفته از کتاب: مصطفای خدا ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی از حضور رئیس جمهور شهیدمان در پیاده روی اربعین خوشا به حال کسی که در این دنیا حسینی باشد و در این راه قدم بردارد، در راهش شهید شود و در دنیای باقی هم میهمان امام حسین علیه‌السلام باشد... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی یک مسؤولیت کوچک #قسمت_صد_و_سی_هفت 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ خی
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی یک مسؤولیت کوچک 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ زود گفتم: «ایشون اصلا خونه نیستن وقتی می آن مرخصی همه اش می رن این طرف و اون طرف.» سؤالاتش انگار تمامی نداشت باز گفت: «امشب چه ساعتی می آن؟» شک حسابی برم داشته بود همچین با تردید و دو دلی گفتم:: من دیگه ساعتش رو نمی دونم برادر.» چند لحظه ای ساکت شد خواستم بیایم تو باز به حرف آمد. «ببخشین حاج خانم ،شما اسم کوچیک شوهرتون چیه.» " 1 ". دیگر نتوانستم طاقت بیاورم به پرخاش گفتم :«شما اگه از رفقاش هستین باید اسمش رو بدونید که!» تا این را گفتم آن یکی که پشت فرمان بود سریع موتور را روشن کرد گاز داد و بدون خداحافظی رفتند. نزدیک ساعت ده عبدالحسین آمد یکی دیگر هم همراهش بود سلام که کردند عبدالحسین گفت: «شام رو بیارین که ما خیلی گرسنه هستیم دیرم می شد که جریان موتور سوارها را بگویم برای همین انگار حرف او را نشنیدم گفتم: «دو نفر اومدن با شما کار داشتن» «کی؟» گفتم :«سرو صورتشون رو با چفیه بسته بودن خودشون هم نگفتن کی هستن» عبدالحسین و دوستش به هم نگاه کردند نگاهشان نگاه معنی داری بود حس کنجکاوی ام تحریک شد با نگرانی پرسیدم: «مگه چی بوده؟» پاورقی ۱ - بعداً فهمیدم آن سؤال را به خاطر اطمینان خودشان پرسیده اند اطمینان از این که خانه را درست آمده اند. 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
حتی ثروت پدری هم پایبندش نکرد نمی‌دانم مجید چه کرده بود که آن همه ثروت پدرش نتوانست پایبندش کند. یک روز بعد از صبح‌گاه دیدمش؛ احساس کردم به او بیش از همه سخت می‌گذرد. ازش پرسیدم: مجید! اینجا خوب است یا ویلای‌تان در خیابان پاسداران؟ سرش را پایین انداخت و گفت: «اینجا خیلی خوش می‌گذرد.» در وصیت نامه‌اش نوشته بود: خدایا! تو شـاهد باش که همه‌ی مظاهر دنیا را به سویی افکندم و به سمت تو آمدم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
. 🕊 تلاوت آیات‌ ؛ 💠 ۩ بــِہ نـیّـت‌         📚 🍀|شبتون شهدایی ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯