فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 «رایحه ظهور موعود، دل شیفتگان حق را بیتاب کرده و آنان را به صحنه حضور کشانده است. اما، مهدی جان! این قرن قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید آینده در انتظار توست.»
🎙#شهید_مرتضی_آوینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
#عاشقانه_شهدا🌷🌷
همسرم،شهید کمیل خیلی با محبت بودمثل یه مادری که از بچه اش مراقبت میکنه از من مراقبت میکرد…
یادمه تابستون بود و هوا خیلی گرم بودخسته بودم، رفتم پنکه رو روشن کردم وخوابیدم «من به گرما خیلی حساسم»
خواب بودم واحساس کردم هوا خیلی گرم شده و متوجه شدم برق رفته..بعد از چند ثانیه احساس خیلی خنکی کردم و به زور چشمم رو باز کردم تا مطمئن بشم برق اومده یا نه…
دیدم کمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و مثل پنکه بالای سرم می چرخونه تا خنک بشم ودوباره چشمم بسته شد از فرط خستگی…
شاید بعد نیم ساعت تا ۱ساعت خواب بودم و وقتی بیدارشدم دیدم کمیل هنوز داره اون ملحفه رو مثل پنکه روی سرم می چرخونه تا خنک بشم…پاشدم گفتم کمیل تو هنوز داری میچرخونی!؟خسته شدی!
گفت: خواب بودی و برق رفت و تو چون به گرما
حساسی میترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار
بشی و دلم نیومد….
راوی : همسر شهید کمیل صفری تبار
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
یه روز با مسعود در مورد گناه کردن افراد و مکروه بودن یا یه سری کارا که وجهه اونا تو جامعه خوب نیست صحبت میکردیم. مسعود می گفت:
ما نباید به گناه نزدیک بشیم و باید برای خودمون ترمز بذاریم.اگه بگیم فلان کار که به گناه نزدیکه ولی حروم نیست رو انجام بدیم تا گناه فاصله ای نداریم.
پس باید برای خودمون چند تا ترمز و عقب گرد موقع نزدیک شدن به گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم....
#شهید_مسعود_عسگری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
hosainkharrazi.mp3_83910.mp3
3.44M
هرچه داریم از دعا داریم
🎙#شهید_حسن_باقری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋 #بدون_تو_هرگز 3 🔹🔶💢🔶🔹 قسمت سوم: عقب نشینی اجباری! 🔶 چند روز به همین منوال می رفتم مدرس
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
#بدون_تو_هرگز 4
"خواستگاری"
🔹 به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم ...
التماس می کردم
خدایا! تو رو به عزیزترین هات قسم ... من رو از این شرایط و بدبختی نجات بده ...
😭🙏
علی الخصوص که پدرم قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه!
🔺تا اینکه مادر علی زنگ زد و قرار خواستگاری رو گذاشت.
شب که مادرم به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد! 👺
طلبه هست؟!
آخه چرا باهاشون قرار گذاشتی؟!😤
ترجیح میدم آتیشش بزنم اما به این جماعت ندم!😠
مثل همیشه داد می زد و اینها رو می گفت.
مادرم هم بهانه های مختلف می آورد
🔹آخر سر قرار شد بیان که آبرومون نره ... اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون!
ولی به همین راحتی ها نبود.
من یه ایده فوق العاده داشتم.
🔺 نقشه ای که تا شب خواستگاری روش کار کردم...😏
به خودم گفتم ،خودشه هانیه 👌
این همون فرصتیه که از خدا خواسته بودی👌🏼
از دستش نده ...
🔹علی، جوان گندم گون، لاغر و بلندقامتی بود.
🔹نجابت چهره اش همون روز اول چشمم رو گرفت...
کمی دلم براش می سوخت اما قرار بود قربانی نقشه من بشه!😏
یک ساعت و نیم با هم صحبت کردیم ...
وقتی از اتاق اومدیم بیرون ...
مادرش با اشتیاق خاصی گفت ...
به به ... چه عجب ... 😃
هر چند انتظار شیرینی بود اما دهن مون رو هم می تونیم شیرین کنیم یا ...؟؟؟؟
‼️مادرم پرید وسط حرفش ...
حاج خانوم، حالا چه عجله ایه!🤗
اینا جلسه اوله همدیگه رو دیدن!
شما اجازه بدید ما با هم یه صحبت کنیم بعد ...
💢 ولی من تصمیمم رو توی همین یه جلسه گرفتم!👌🏼
گفتم، اگر نظر علی آقا هم مثبت باشه، جواب من مثبته!😍
این رو که گفتم برق همه رو گرفت!!!
😳😱
💢 برق شادی خانواه داماد رو!
💢 برق تعجب پدر و مادر من رو!
پدرم با چشم های گرد، متعجب و عصبانی زل زده بود توی چشم های من ... 😡
و من در حالی که خنده ی پیروزمندانه ای روی لب هام بود بهش نگاه می کردم!😏
✔️می دونستم حاضره هر کاری بکنه ولی دخترش رو به یه طلبه نده ..
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
برای سرکشی به بچه ها آمد توی سنگر می دانستم چند روز است چیزی نخورده آن قدر ضعیف شده بود که وقتی کنار سنگر می ایستاد، پاهاش می لرزید وقتی داشت می رفت، گفتم: حاجی جون! بیا یه چیزی بخور. بی اعتنا نگاهم کرد
گفت:خدا رزق دنیا رو روی من بسته.
من دیگه از دنیا سهم غذا ندارم و از سنگر رفت بیرون.
#شهید_ابراهیم_همت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآییم، شرمنده و خجل باید به حضور خداوند و نبی اش و ولی اش برسیم، چرا که مقصریم.
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_عبدالحسین_برونسی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 «شهیدان الگویند.»
◇ از شهید باغانی تا شهید حمیدرضا الداغی
#مثل_شهیدان
#اللهم_ارزقنا_شهادت💔
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋 #بدون_تو_هرگز 4 "خواستگاری" 🔹 به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم ... التماس می
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
#بدون_تو_هرگز 5
"می خوام درس بخونم!"
🔹 اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم!😭 بی حال افتاده بودم کف خونه..
مادرم سعی می کرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت.
🔴پدرم نعره می کشید و من رو می زد...
اصلا یادم نمیاد چی می گفت....
👺
☎️ چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم، دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه!
🔹مادر علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود:
شرمنده، نظر دخترم عوض شده!
✔️ چند روز بعد دوباره زنگ زد و گفت
من وقتی جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواسته علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم.
🔶 علی گفت: دختر شما آدمی نیست که همین طوری روی هوا یه حرفی بزنه و پشیمون بشه.
تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره!
💢 بالاخره مادرم کم آورد.
اون شب با ترس و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت ...
اون هم عین همیشه عصبانی شد!
😡 بیخود کردن! چه حقی دارن می خوان با خودش حرف بزنن؟ و....
بعد هم بلند داد زد:
هاااااانیه ...😲
این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی!
🔺ادب؟ احترام؟😐
تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی😤
این رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم...
🔺 به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال ...
😢 باشه ولی یه شرط دارم؛ باید بزاری برگردم مدرسه!
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
یك بار لباس های عباس خیلی بو میداد. از او سؤال كردم:
چرا همه تیمسارها بوی عطر میدهند، ولی تو ...؟
گفت: حقیقتش وقتی از قزوین میآمدم، رفتم یكی از روستاها صله ارحام اصرار كردند كه شب بمانم و من هم گفتم اگه نمانم دلشان میشكند ماندم ولی چون خانه آنها جا نداشت، رفتم توی طویله خوابیدم.
#شهید_عباس_بابایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
22.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگفت نباید اینقدر شهدارو بالا برد که دیگه نشه بهشون رسید و لات سر کوچه از خوب شدن منصرف بشه.
#شهید_حسن_عبدالله_زاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯