✍ خدا هم مشڪی پوش حسیـنه
دو تایے بار اولمان بود مے رفتیم مڪہ؛ برای برآورده شدن سہ حاجت شرعے مان در اولین نگاه بہ ڪعبہ سجده ڪردیم....
او زودتر از من سرش رو آورد بالا....
بہ من گفت: "توی سجده باش! بگو خدایا! من و ڪل زندگی و همه چیزم رو خرج خودت ڪن، خرج امام حسین(ع) ڪن!"
وقتی نگاهم بہ خانہ ڪعبہ افتاد، گفت: "ببین خدا هم مشڪے پوش حسینه!"
خیلی منقلب شدم حرفهاش آدم رو بہ هم مے ریخت...
✍ راوی: همسرشهید
شهید محمدحسین محمدخانی 🌷
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
16.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جبلالصبریازینب
مقتلنوشتهاستکهامالمصائباست
رحـــلتنکردهعمـهیما،اوشهــیدشد
#شهادت_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
محضر حضرت بقیه الله الاعظم (عج)تسلیت
اللّهُمَ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج بحق الزینب
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت پـانـزدهـم (مـهـمــانــے
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت شــانــزدهـم
(مـعـنــاے اُمل)
دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم … یه سال تموم خون دل خورده بودم اما حالا کارش به جایی رسیده بود که می خواست من رو جلوی بقیه، نما نما کنه …
همون طور که به دیوار تکیه داده بودم، چند لحظه چشم هام رو بستم … پشت سر هم حرف می زد اما دیگه گوش نمی کردم …
– خدایا! خودت گفتی اطاعت از همسر تا جایی درسته که گناه نباشه … اما از اینجا دیگه گناهه … دیگه قدرت صبر کردن و لبخند زدن ندارم … من قدرت اصلاح شوهرم رو ندارم
چشم هام رو باز کردم و رفتم توی اتاق … بدون اینکه حرفی بزنم و خیلی جدی … کت و شلوار رو برداشتم و زدم به چوب لباسی و روش کاور کشیدم … برگشت سمتم …
– چکار می کنی آنیتا؟ … مگه بهت نگفتم این رو بپوش؟ …
– چرا گفتی … منم شنیدم … تو همون روز اول دیدی من چطور آدمی بودم … من همینم … نمی دونم امل یعنی چی … خوبه یا بد … اما می دونم، هرگز حاضر نمیشم این طوری لباس بپوشم … آرایش کنم و بیام بین دوست های تو … و با اون زن ها که مثل … فاحشه های اروپایی آرایش می کنن؛ رفت و آمد کنم …
حسابی جا خورده بود … باورش نمی شد … داشتم برای اولین بار باهاش مخالفت می کردم …
گریه ام گرفته بود …
– همه چیز رو تحمل کردم … همه چیز رو … اما دیگه این یکی رو نمی تونم …
دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم …
ادامه دارد...
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت شــانــزدهـم (مـعـنــاے اُ
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت هــفـدهــم
(از مـنـبـر بـیـا پـایـیـن)
چند لحظه با تعجب بهم نگاه ڪرد … هنوز توے شوک بود …
– اوه اوه … خانم رو نگاه ڪن … خوبه عڪس هاے ڪنار دریات رو خودم دیدم … یه تازه مسلمون از پاپ ڪاتولیک تر شده … بزار یه چند سال از ایمان آوردنت بگذره بعد اداے مرجع تقلید از خودت در بیار … چند بدم از بالاے منبر بیاے پایین؟ …
– مے فهمے چے دارے میگے؟ … شاید من تازه مسلمونم اما حداقل به همون چیزے ڪه بلدم عمل مے ڪنم …
با عصبانیت اومد سمتم …
– پیاده شو با هم بریم … فڪر ڪردے دو بار نماز خوندے آدم شدے؟ … دهنت رو باز مے ڪنے به هر ڪسے هر چے بخواے میگے؟ … خودت قبل از من با چند نفر بودے؟ …
– من قبل از آشنایے با تو مسلمان شدم … همون موقع هم…
محڪم خوابوند توے گوشم …
– همون موقع چے مریم مقدس؟ …
صورتم گر گرفته بود … نفسم به شماره افتاده بود … صدام بریده بریده در مے اومد …
– به من اهانت مے ڪنے، بڪن … فحش میدے، میزنے … اشڪالے نداره … اما این اسم مقدس تر از اونه ڪه بهش اهانت ڪنے …
هنوز نفسم بالا نیومده بود و دل دل مے زدم …
– من به همسر دوست هات اهانت نڪردم … تو خودت اروپا بودے … من فقط گفتم آرایش اونها …
این بار محڪم تر زد توے گوشم … پرت شدم روے زمین …
– این زر زر ها مال توے اروپایے نیست … من اگه مے خواستم این چرت ها رو بشنوم مے رفتم از قم زن مے گرفتم …
این رو گفت از خونه زد بیرون …
ادامه دارد...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
یک روز به خانه آمد. دیدم موهای سرش را تراشیده! چون رابطهای صمیمی با بهمن داشتم و اکثر مواقع با یکدیگر شوخی میکردیم به او گفتم این چه قیافهای است که برای خودت درست کردی؟! بهمن چقدر زشت شدی. در جوابم گفت: موهایم داشت باعث غرورم میشد من هم مرخصشان کردم. راستش هنوز از جوابش مبهوتم...
#شهید_بهمن_دُرولی
راوی: خواهر گرامی شهید
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هنوز هم راه را نشان میدهد...🥺💔
قرار بود با چراغ مخصوص ، راه را به بچه ها نشان دهد؛
چراغ دست راستش بود که تیری به دستش نشست.
گفتیم رهایش کن.
گفت نه من راهنما هستم!
با دست چپ چراغ را گرفت ؛ تیری به پهلویش نشست ؛ کوتاه نیامد.
تیر بعد به دست چپش خورد.
چراغ را به دندان گرفت ، تیر به فکش خورد.
چراغ که افتاد خودش هم افتاد...
و اینگونه مانند مولایش ابالفضل ، به شهادت رسید❤️🩹
#شهید_اسماعیل_مسعودی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
. 🕊 تلاوت آیات #قرآن_ڪریم ؛
💠 ۩ بــِہ نـیّـت
#شهید_مرتضی_چیتگری
#صفـ۱۴۵ـفحه 📚
🍀|شبتون شهدایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
14.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 «ما رأیتُ الّا جمیلاً»
🔹 سخنان رهبر معظم انقلاب و سردار سلیمانی درباره مصائب، صبر و استقامت حضرت زینب(س)
🏴 وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد.
#أم_المصائب
#یا_زینب_کبری_س
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
✍مادر شهید محمد علی حسینی در کنار مزار مطهر پسرش...
🔸شهیدی که حضرت زینب سلام الله را در بیداری دید که به او گفت: پسرم برگرد مادرت را راضی کن به ما می رسی...
🔹مادر شهید اجازه رفتن پسرش به سوریه را نمی داد تا جایی که شهید برای زدن امضای مادر پای رضایتنامه در خواب انگشت وی را استامپی می کند مادر متوجه می شود.
🔸شهید به بهانه خرید برای منزل از برادرش پول می گیرد اما وی که قصد دفاع از حرم را داشت در میانه رفتن به سوریه راه را گم می کند خانم حضرت زینب سلام الله را می بیند که می گوید محمد علی پسرم برگرد مادرت را راضی کن به ما می رسی...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#علی_خوش_روش
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ حاج قاسم سلیمانی:والله، اُشهدبالله!
سرآمد همهی این روحانیت و این علما از مراجع ایران و مراجع غیرایران، این مرد بزرگِ تاریخی است، یعنی آیت الله العظمی خامنهای
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت هــفـدهــم (از مـنـبـر بـ
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت هـجـدهــم
(دل شـڪـسـته)
دلم سوخته بود و از درون له شده بودم … عشق و صبر تمام این سال هاے من، ریز ریز شده بود … تازه فهمیده بودم علت ازدواجش با من، علاقه نبود … مے خواست به همه فخر بفروشه … همون طور ڪه فخر مدرڪش رو ڪه از ڪشور من گرفته بود به همه مے فروخت … مے خواست پز بده ڪه یه زن خارجے داره …
باورم نمے شد … تازه تمام اون ڪارها، حرف ها و رفتارهاش برام مفهوم پیدا ڪرده بود … تازه قسمت هاے گمشده این پازل رو پیدا ڪرده بودم …
و بدتر از همه … به گذشته من هم اهانت ڪرد … شاید جامعه ما، از هر حیث آزاد بود … اما در بین ما هم هنجارهاے اخلاقے وجود داشت … هنجارهایے ڪه من به تک تڪش پایبند بودم ...
با صداے بلند وسط خونه گریه مے ڪردم … به حدے دلم سوخته بود و شخصیتم شڪسته شده بود ڪه خارج از تحمل من بود …
گریه مے ڪردم و با خدا حرف مے زدم …
– خدایا! من غریبم … تنها توے ڪشورے ڪه هیچ جایے براے رفتن ندارم … اسی دست آدمے ڪه بویے از محبت و انسانیت نبرده …
خدایا! تو رو به عزیزترین و پاک ترین بندگانت قسم میدم؛ ڪمڪم ڪن …
ڪمے آروم تر شدم … اومدم از جا بلند بشم ڪه درد شدیدے توے شڪمم پیچید … اونقدر ڪه قدرت تڪان خوردن رو ازم گرفت …
به زحمت خودم رو به تلفن رسوندم … هر چقدر به متین زنگ زدم جواب نداد … چاره اے نبود … به پدرش زنگ زدم...
ادامه دارد...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯