فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀داغدار معدنجوی طبسیم!
◾️جان باختن جمع کثیری از کارگران سخت کوش و شریف معدنجوی #طبس را تسلیت میگوییم.
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#معدن_طبس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🔻بابا آب داد
بابا نان داد
بابا جان داد
عرض تسلیت به مردم ایران و خانوادههای داغدار...
#طبس #توییت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه تعبیر قشنگی داره از مهربونی شهدا🥀
#هفته_دفاع_مقدس
#طبس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🌷 #هر_روز_با_شهدا #پای_رفاقت_اینطور.... 🌷فرماندهاش برای ما تعریف کرد که در موقع عقبنشینی، سید م
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#توسل
🌷قصد کرده بودم به مرخصی بروم. سر جاده که رسیدم، غروب شده بود و دیگر وسیلهای نبود. اول گفتم برگردم، بعد به فکرم آمد بمانم تا ماشینی بیاید. شروع کردم به خواندن دعای توسل، یکی یکی معصومین را یاد میکردم تا به اسم اباعبدالله (علیه السلام) رسیدم. یک دفعه دیدم از دور یک لنکروزی آمد. خیلی خوشحال شدم. تا به من رسید ایستاد و مرا سوار کرد. چند رزمنده دیگر هم عقب بودند. شروع کردم ادامه دعای توسل را خواندم. لندکروز تا سه راه خرمشهر مرا رساند و همین که به سه راه رسید، کنارم یک نیسان وانت ایستاد. از عقب لندکروز به عقب نیسان پریدم و حرکت کردیم. نیسان تا خیابان نادری اهواز مرا رساند، همینکه....
🌷همینکه به نادری رسیدیم یک موتوری گفت رزمنده کجا میری؟ دیدم دوستم مرتضی صدیقی بود. مرتضی هم تا در خانه مرا برد. به خودم آمدم و گفتم، ببین ائمه و مخصوصاً دردانه پیامبر و زهرا و علی (علیهم السلام) برای غلاماشون چه کارا که نمیکنند. شاید توی همین مرخصی بود که رفتم در منازل بعضی از بچهها و خبر سلامتیشان را به خانوادهها دادم. یادش بخیر، وقتی درِ خانهی مرحوم امیر برهان رفتم؛ مرحوم پدرش آمد دم در. تا مرا دید دستها را بالا برد و در هوا چرخاند و با لهجهی بندری گفت: "امیروم کجان؟" وقتی این برخورد را به امیر و بقیه گفتم مدتها سوژهی بچهها شده بود و تا قبل از فوت امیر یادش میکردیم.
راوی: رزمنده دلاور سلطان حسنپور
#طبس 🏴
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🌷 #هر_روز_با_شهدا #توسل 🌷قصد کرده بودم به مرخصی بروم. سر جاده که رسیدم، غروب شده بود و دیگر وسیله
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#انتظاری_که_خیلی_طول_نکشید!
🌷نرسيده به سقز، يكی از ماشينها كه مينیبوس بود از ستون خارج شد و شروع كرد به گاز دادن. بعداً فهميديم رانندهاش فكر كرده، چون توی شهر هستيم، خطر كمين هم از بين رفته است. زياد فاصله نگرفته بود كه افتاد تو كمين. همان اول كار يك تير به پای راننده مينیبوس خورد. مينیبوس پر از نيرو بود؛ داشت به سمت پرتگاه میرفت. تنها دعا و توسل بود كه به دردمان خورد. يك لحظه ديدم مينیبوس لبه پرتگاه ايستاد. لاستيكش به يك سنگ بزرگ گير كرده است. بچهها پريدند بيرون و تو سينه كوه سنگر گرفتند.
🌷تا محمود خودش را رساند به سر ستون، محمد يزدی با كاليبرش آتش شديدی ريخت روی سر ضدانقلاب. تيربار آخر ستون هم آمد كمك. بيشتر نيروهای تازه وارد، نمیدانستند كمين يعنی چه و اينطور جاها بايد چه كار كنند. محمود چند تا از بچهها را از سمت راست گردنه كشاند بالا. يك گروه را هم از توی جاده حركت داد طرف خود گردنه، جاییكه بيشتر حجم آتش دشمن از آنجا بود. مانده بودم كه تاكتيك محمود چيست و چه نقشهای دارد، اما مطمئن بودم كه منطقه و دشمن را خوب میشناسد. انتظارم خيلی طول نكشيد؛ ضدانقلاب از سه طرف محاصره شد. حالا ديگر هيچ راهی جز فرار نداشت، فرار هم كرد....
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید معزز سردار محمود کاوه
راوی: شهید معزز ناصر ظریف
#طبس 🏴
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯