کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی تنها مسجد آبادی #قسمت_بیست_و_سه 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ برام د
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
سفر به زاهدان
#قسمت_بیست_و_چهار
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
سید کاظم حسینی
قبل از انقلاب بود سال های پنجاه و سه، پنجاه و چهار آن روزها تازه با عبدالحسین آشنا شده بودم اول دوستی مان، فهمیدم تو خط مبارزه است از آن انقلابی های درجه یک.
کم کم دست مرا هم گرفت و کشید به کار مدتی بعد با چهره های سرشناس انقلاب آشنا شدم زیاد می رفتیم پای صحبتشان گاهی وقت ها تو برنامه های علمی هم رو من حساب باز می کرد.
یک روز آمد پیشم،گفت:« میخوام برم مسافرت می آی؟»
«مسافرت؟ کجا؟»
گفت: « زاهدان»
منظورش از مسافرت تفریح و گردش نبود می دانستم باز هم کاری پیش آمده پرسیدم « ان شا الله مأموریته
دیگه آره؟»
خونسرد گفت:« نه همین جوری یک مسافرت دوستانه می خوایم بریم، برای گردش».
تو لو ندادن اسرار حسابی قرص و محکم
بود این طور وقت هاپیله اش نمی شدم که ته و توی کار را دربیاورم گفتم:«بریم، حرفی نیست.»
نگاه دقیقی به صورتم کرد لبخندی زد و گفت:« ریشت رو خوب کوتاه کن و سبیلها رو هم بگذار بلند باشه.»
گفت: پس بار و بندیلت رو ببند، می آم دنبالت.»
خداحافظی کرد.
چند ساعت بعد برگشت یک دبه ی روغن دستش گرفته بود پرسیدم:«اینو می خوای چکار؟»
گفت: «همین جوری گرفتم ،شاید لازم بشه.»
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯