eitaa logo
کوچه شهدا✔️
85.8هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
6 فایل
🔷 شهید آوینی: «آیا‌ می‌ارزد که در‌ برابر‌ِ متاع‌ِ زودگذر‌ِ دنیا به عذابِ‌ همیشگیِ‌ آخرت مبتلا‌ شوید؟» ♦️واقعا آیا می ارزد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 از طرف ستاد نیروی زمینی تهران، به کمیته تخریب پادگان قدس کار شبیه‌سازی سلاح و مهماتی سپرده شد که توسط تکفیری‌ها در سوریه ابداع شده بود و بسیار هم تلفات می‌گرفت. در این پروژه محمدحسین چون فرمانده تخریب پادگان بود به من گفت: آقا مهدی بحث مالی و اضافه کاری بچه‌ها با شما باشد. کار بسیار سنگینی بود. تقریبا یک ماه طول کشید، در این یک ماه بچه‌های تخریب شبانه‌روز روی این پروژه کار کردند، گفتم برگه اضافه‌کاری‌هایی که روی این پروژه کار کرده بودند را بیاورند. طبق ساعت کاری مبلغ اضافه‌کاری پرداخت شود. محمدحسین برگه‌اش را پر نکرد. خودم برایش حساب کردم. تقریبا یک میلیون تومان شده بود، محمدحسین بیشترین وقت را روی پروژه گذاشت. گفتم محمدحسین برگه ساعتی‌ات را بیار من خودم برات حساب کردم. تقریبا یک میلیون تومان شد. گفت چطوری حساب کردی؟! برگه را از دستم گرفت، نگاهی انداخت. چندین ساعت را حذف کرد! دوباره که حساب کردم هفتصد هزار تومان شد! جالب بود از همان هفتصد تومان نیز سیصد هزار تومان را مجدد کم کرد! پرسیدم ای بابا چرا باز کم کردی؟ گفت: می‌ترسم حقم نباشه، عیب نداره حالا این سیصدهزار تومان هم برای بیت‌المال باشه خیالم راحت تره. شاید وقت‌هایی را استراحت کرده‌ایم و مستحق این مبلغ نباشیم! بعد از پایان ماموریت ما، کلیه شبیه‌سازی‌های انجام شده را به یکی از پادگان‌های ارتش در تهران منتقل کردیم. در سطح نیروهای مسلح به نمایش گذاشته شد. تمامی فرماندهان نیروهای مسلح از این شبیه‌سازی و مهندسی معکوس بازدید کردند. بسیار تحسین‌برانگیز بود. که همان زمان فرمانده تخریب نیروی زمینی سپاه بسیار گروه تخریب پادگان و فرماندهی محمدحسین بشیری را مورد تشویق قرار داد. از همان‌ جا بود که به محمدحسین پیشنهاد جانشینی فرماندهی تخریب نیروی زمینی داده شد. به نقل از کتاب ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷 سال ۸۷ برای آموزش به سیستان رفته بود. آن سال‌ها جنایت‌های عبدالمالک ریگی خیلی سر زبان‌ها بود. حتی یکی از همشهری‌های ما به نام شهید اسماعیل سریشی در آنجا به شهادت رسید. خودش می‌گفت که در نقطه‌ی صفر مرزی بودم و همانجا به بچه‌ها آموزش می‌دادم. با اینکه می‌دانستم در تیررس گروهک ریگی هستم اما هیچ ترسی به خودم راه ندادم، چرا که می‌دانستم خداوند نگه‌دار من است. من اگر در آنجا می‌ترسیدم، نمی‌توانستم نیروهایم را خوب آموزش بدهم. به نقل از کتاب ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯