eitaa logo
کوچه شهدا✔️
93.1هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
6 فایل
🔷 امام خامنه ای: ‌‌امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست✔️ شهید زندگی کنی شهید میمیری🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی یک مسؤولیت کوچک #قسمت_صد_و_سی_نه 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ عبدال
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی یک مسؤولیت کوچک 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ عبدالحسین دستپاچه گفت:«هیچی ،هیچی اونا از رفقا بودن» ساکت شد.انگار فکری کرد که پرسید:«حالا چی می گفتن؟» سیر تا پیاز حرف های آن ها و حرف های خودم را تعریف کردم خنده اش گرفت گفت:« آخر کاری جواب خوبی دادی به شون.» آن شب هر کار کردم ته و توی قضیه را در بیاورم فایده ای نداشت فردا صبح زود رفتم مغازه ی همسایه مان مال یک زن بود که معمولاً ازش شیر می گرفتم برای بچه ها، تا مرا دید سلام کرده و نکرده گفت: «دیدی دیشب اومده بودن شوهرت رو ترور کنن!» رنگ از روم پرید. «ت... ترور! چرا؟ مگه چی...» یک صندلی برام گذاشت، بی اختیار .نشستم گفت:« نمی خواد خودت رو ناراحت کنی الحمدالله به خیر گذشته.» چند لحظه ای گذشت تا حالم کمی جا آمد.ازش خواستم جریان را برام بگوید گفت:« همون موتوری ها که اومدن از شما سؤال کردن اول اومدن این جا.» زود گفتم: «به چکار؟!» آدرس خونه ی شما رو می خواستن:« توأم آدرس دادی؟» قیافه ی حق به جانبی گرفت گفت:« من از کجا بدونم اون بی دین ها برای چی اومدن!» یک مشتری آمد تو مغازه اش، زود راهش انداخت که برود،، وقتی رفت با آب و تاب دنبال حرفش را گرفت:« ولی نمی دونی «یدالله» چقدر از دستم عصبانی شد.» یدالله پسرش بود می دانستم که او و پسر دایی هایش همرزم عبدالحسین هستند. یدالله خیلی منو دعوا کرد می گفت:«چرا آدرس دادی؟ اونا می خواستن آقای برونسی رو ترور کنن!» 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
سیدجان کی باورش میشد امسال عکست روی کوله پشتی زوار اربعین باشه🥺 عاقبت بخیر شدی اما خییلی برای پرکشیدنت زود بود🕊 😭 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
شهید مهدی زین الدین: هرگاه شهدا را یاد کنید آنها شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد می کنند🌱 🕊 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
. 🕊 تلاوت آیات‌ ؛ 💠 ۩ بــِہ نـیّـت‌         📚 🍀|شبتون شهدایی ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱|شوخ طبعی وشجاعت از خصوصیات رزمندگان وشهدا. ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
‏‎ به برکت خون شماست... "حضور شهید محمد بلباسی در پیاده رویی اربعین" . ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🎙 شهید آوینی: اگر در جستجوی امام زمان هستی... او را در میان سربازانش بجوی.... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷 🌷 ؟!! 🌷روزی یکی از اسرا که اهل زنجان بود به نام "فتحعلی" را به شدت زیر شکنجه قرار دادند و من صدای ناله‌ها و جیغ و فریاد او را می‌شنیدم. من هم در راهرو استخبارات بودم و هرکسی که رد می‌شد و می‌دید لباس بسیج بر تن من است، یک لگد به شکم، سر و کمر من می‌زد و می‌رفت، آن‌هم با پوتین تاف عراقی که لبه‌اش آهن‌دار بود!! 🌷من به شکنجه‌گر عراقی گفتم؛ او را نزنید. او تنها پسر خانواده‌اش است. سرباز عراقی رو به من گفت: داری از او طرفداری می‌کنی؟ الان بهت می‌گویم. فتحعلی به قدری شکنجه شده بود که الان جزو جانبازان اعصاب و روان است و یک گوشش اصلاً شنوایی ندارد. آن‌ها من را به جای فتحعلی شکنجه دادند تا حدی که له شدم. فتحعلی، تا زمانی که باهم در اسارت به سر می‌بردیم به من می‌گفت:... 🌷می‌گفت: آقا سید، ببخشیدها، من باعث شدم شما به جای من کتک بخوری. من هم در جوابش می‌گفتم: اشکالی ندارد من می‌خواستم به جای تو فدا شوم. من قصد تعریف کردن از خودم را ندارم اما واقعیت این است که در آن زمان همه اسرا بویژه اسرای مفقودالاثر، حس ایثارگری و اخلاص بالا داشتند و همه حاضر بودند به جای دوستشان شکنجه شوند. : آزاده سرافراز و جانباز شیمیایی سید هادی غنی که قریب به چهار سال مفقودالاثر بوده و در اسارت بعثی‌ها به سر برده است. او سال ۶۴ شیمیایی شد، سال ۶۵ اسیر و سال ۶۹ از اسارت اردوگاه ۱۱ تکریت آزاد شد. منبع: سایت نوید شاهد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
نتایج کنکور دانشگاه ها آمد. جالب بود، علی آقا در دانشگاه مشهد رشته ی پزشکی قبول شد. این نشان می‌داد که نبوغ او در کار جنگ بی‌دلیل نیست. علی آقا انسان با استعدادی بود. اما به خاطر انقلاب و جنگ دانشگاه را رها کرد! می‌گفت می‌مانم و برای اسلام دفاع می‌کنم. همیشه در زندگی‌اش اولویت ها را به خوبی می‌شناخت. علی آقا مرد انجام تکلیف بود. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
34.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من رسیدم؛ خبری نیست! * چند خاطره شنیدنی از شهید حاج احمد کاظمی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰 حاج حسین یکتا ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی یک مسؤولیت کوچک #قسمت_صد_و_چهل 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ عبدالحس
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی یک مسؤولیت کوچک 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ مکث کرد و با تردید ادامه داد: «راستش رو بخوای برام سؤال شده بود که این آقای برونسی چکاره هست که اومدن ترورش کنن؟» " 1 ". من حسابی ترسیده بودم، برای خودم هم سؤال شده بود که مگر عبدالحسین چکاره است؟ مثل آدم های از همه جا بی خبرگفتم :«اصلا نفهمیدم اون موتوری ها برای چی اومدن؟» گفت: «بابا ساعت خواب! پسرم یدالله رفت بسیج محل رو خبر کرد تا صبح دور خونه ی شما نگهبانی می دادن. » نگاهم بزرگ شده بود. زیر لب گفتم: «عجب!» منتظر حرف دیگری نماندم شیر را گرفتم و سریع آمدم خانه یکراست رفتم سراغ عبدالحسین. گفتم: «من از دست شما خیلی ناراحتم» «چرا؟» «شما خبر داشتی که اون دو نفر می خواستن ترورت کنن، ولی به من هیچی نگفتی» به روی خودش هم نیاورد خندید خونسرد و خیلی طبیعی گفت:« مگه من کی هستم که بخوان ترورم کنن؟» قیافه اش جدی شد پرسید:« اصلاً کی این حرف رو به شما گفته؟» «همین مادر یدالله» سری تکان داد رفت طرف جالباسی،کتش را انداخت روی دوشش،هوا هنوز تاریک روشن بود که از خانه رفت. پاورقی ۱- عبدالحسین همیشه به نیروهای هم محلی اش می سپرده که به خانواده هاشان هیچ حرفی درباره مسؤولیت او نگویند 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯