🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#حمید_رضا_مختاری
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀داغدار معدنجوی طبسیم!
◾️جان باختن جمع کثیری از کارگران سخت کوش و شریف معدنجوی #طبس را تسلیت میگوییم.
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#معدن_طبس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🔻بابا آب داد
بابا نان داد
بابا جان داد
عرض تسلیت به مردم ایران و خانوادههای داغدار...
#طبس #توییت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
•
بی سیم چیِ حمید
به گوش کرد و گفت:
آقا حمید شهید شده.
آقا مهدی یکی از بچه هارو فرستاد،
ببینه درست میگه یا نه!
اومد و گفت:
درسته،شهید شده...
الانم زیر پل مونده.
_آقا مهدی گفت:
انالله و اناالیه راجعون،
خودت دادی،خودت هم گرفتی.
فقط شکرت!
_بچه ها اصرار داشتن برن
و جنازه رو بیارن،
اما آقا مهدی گفت:
اگه جنازه همه بسیجی ها را میارن،
میتونن جنازه حمید منو هم بیارن،
نمیتونم ببینم چند نفر دیگه
به خاطر حمید شهید میشن.
دلیل آوردن،
گفتن زن داره،
بچه داره،
چشم به راهن.
_آقا مهدی گفت:
اونا با من،
خودم جوابشون رو میدم.
|مهدیوحمیدباکری|
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
سال ۶۴ بود و طبق معمول تو بهداری بودم. داشتم پای یکی رو بخیه میکردم. دیدم یکی به شونه م زد. برگشتم و دیدم حسین خرازیه. همونطور شروع به صحبت کردم. کسی که مجروح بود و زخمش رو بخیه میکردم صورتشو گرفت. کارمو تموم کردم و گفتم: چرا صورتتو گرفتی؟
حسین خرازی گفت: ایشون یه کاری کرده من تنبیهاش کردم، حالا خجالت کشیده.
گفتم: چکار کرده؟
شهید خرازی گفت: ۱۴ روز غیبت کرده بود؛ به من گفتن تنبیهش کن. من هم با خط کش ۱۴ بار زدم کف دستش.
حتی تنبیه کردنهای شهید خرازی اینقدر ساده و معمولی بود :)
💬مرتضی ابوفاضلی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجید جان حال و روز ما رو گفتی نه خودت
فیلم تکان دهنده شهید مدافع حرم مجید سلمانیان قبل از شهادت...
شهیدی که حضرت زینب سلام الله علیها او را انتخاب کرد
#شهید_مدافع_حرم_مجید_سلمانیان
#هفته_دفاع_مقدس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی چهار راه خندق #قسمت_دویست_و_دوازده 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 گردان
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
چهار راه خندق
#قسمت_دویست_و_سیزده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
به هر حال من تو این نقطه مستقر میشم.....
آن روز جلسه که تمام شد هنوز به آقای برونسی فکر می کردم ازخودم می پرسیدم: «چرا چهارراه خندق؟»
صبح روز عملیات گردان سوم ،یا چهارمی بودیم که به دستور آقای برونسی وارد منطقه شدیم بچه ها خوب پیشروی کرده بودند سمت چپ ،ما لشگر هفت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود و سمت راست, لشگر امام حسین (سلام الله علیه)، وسط هم لشگر ما بود؛ لشگر پنج نصر.
از ته و توی کار که سر در آوردیم فهمیدیم تمام پیشروی ها محدود شده به همان چهار راه خندق، دشمن همه ی هست و نیستش را متمرکز کرده بود آن جا و شدید مقاومت می کرد.
سرچهارراه، چشمم که افتاد به برونسی، تو ذهنم جرقه ای زد،یاد جلسه و یاد آن حرفش افتادم. از همان چهار راه نیروها را هدایت می کرد فاصله مان حدود پانزده تا بیست متر می شد دشمن بدجوری آتش می ریخت.
کم کم از حالت دفاعی بیرون آمد و برای بار چندم شروع کرد به پاتک بچه ها با چنگ و دندان مقاومت می کردند.
سه ،چهار ساعتی گذشت مهماتمان داشت ته می.کشید چندبار با بیسیم خواستیم که برامان بفرستند.ولی تو آن آتش شدید
امکان فرستادنش .نبود حتی نفرات پیاده ی ،عراق رسیده بودند به ده پانزده متری ما و ما به راحتی نارنجک پرت می کردیم طرفشان، اوضاع هر لحظه سخت تر می شد. بالاخره هم دستور عقب نشینی صادر شد.
روی تاکتیک و اصول جنگی، کشیدیم عقب تو آخرین لحظه ها یکی از بچه ها داد زد: «وای حاجی برونسی!»
با دوربین که نگاه کردیم دیدیم افتاده است روی زمین و پیکر پاکش غرق خون است و بی حرکت.گفتم: «باید بریم جنازه رو بیاریم عقب هر طور که شده.»
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
⭕️" آمدیم نبودید "
وقتی بعثیها وارد شهر شدند روی دیوارهای
شهر نوشتند:جئنا لنبقی؛ "آمدهایم بمانیم".
شهید بهروز مرادی در جوابشان نوشته بود
"آمدیم نبودید". او همچنین اصرار داشت
یکی از دیوارنوشتههای بعثیها، به عنوان
میراث جنگ برای آیندگان حفظ شود.
🌹دستنوشتهای از شهید بهروز مرادی:
《دشمن آمده است که بماند.
این را روی دیوارهای شهر ما نوشته است.
بدون شرم نوشتهاند:
«ما آمدهایم بمانیم»، اما بچههای خرمشهری به دشمن ثابت خواهند کرد که ترسو و بزدلتر از آن است که بتواند در مقابل ما مقاومت کند. قسم به خون سرخ شهدای شهرمان، ما بالاخره روزی خرمشهر را آزاد خواهیم کرد.》
🌹#شهید_بهروز_مرادی
#هفته_دفاع_مقدس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
عنایت شهید نوید صفری.m4a
2.9M
ماجرای توفیق زیارت قبر شهید مدافع حرم شهید نوید صفری🌹
#شهدا
#شهادت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی چهار راه خندق #قسمت_دویست_و_سیزده 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 به هر ح
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
قبر بی سنگ
#قسمت_دویست_و_چهارده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
این حرف من نبود خیلی های دیگر هم همین را می گفتند فرمانده ولی اجازه نداد گفت: «اوضاع خیلی خرابه اگر برین جلو، خودتون هم شهید می شین»
شاید سخت ترن لحظه ها در جنگ برای من همان لحظه ها بود با یک دنیا حسرت و اندوه کشیدیم عقب.،آخرش هم جنازه ی شهید برونسی برنگشت خون پاکش، تو تثبیت مناطق آزاد شده دیگر،واقعاً مؤثر بود.بچه ها از شهادت او روحیه ای گرفتند که توانستند پوزه ی دشمن را که حسابی وحشی و سرمست بود، به خاک بمالانند. بعد از عملیات ارتباط معنوی شهید برونسی با ائمه خصوصاً حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله عليهم)، برام روشن تر شده بود. دقیقاً همان جایی که رو نقشه انگشت گذاشت یعنی چهار راه خندق شهید شد، و با شهادتش تسلیم و
اسلام خود را ثابت کرد.
همسر شهید
از خواب پریدم کسی داشت بلند بلند گریه می کرد چند لحظه ای دست و پام را گم کردم کم کم به خودم آمدم و فهمیدم صدا از توی هال است جایی که عبدالحسین خوابیده بود.
پتو را از روم زدم کنار، رفتم تو راهرو حدس می زدم بیدار باشد و مثلاً ،دعایی چیزی دارد می خواند. وقتی فهمیدم خواب است اولش ترسیدم بعد که دقت کردم، دیدم دارد با حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله عليها)حرف می زند. حرف نمی زد ناله می کرد و شکایه، اسم دوست های شهیدش را می برد مثل مادری که جوانش مرده باشد به سینه می زد و تو های و هوی گریه می نالید:« اونا همه رفتند مادر جان، پس کی نوبت من می شه؟ آخه من باید چکار کنم.»
سروصداش هر لحظه بیشتر می شد ترسیدم در و همسایه را هم بیدار کند هول و دستپاچه گفتم: «عبدالحسین!» چیزی عوض نشد چند بار دیگر اسمش را بلند
گفتم ،یکدفعه از خواب پرید، صورتش خیس اشک بود. گفتم: «از بس
که رفتی جبهه
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷🕊
🍃اگھمیخواے"پرواز"ڪنی؛
بایددݪبڪنیازدنیاو تعلقاتش . . .
یعنیجورینشهکه واسهدنیاتبکنی یادلتوابستهاش بشه
درسجدهیِآخرِنمازهایش
ایندعارامیخواند⇊
اللّھمأخرِجْنےحُبالدُّنیامِن قُلوبِنا
#شھیدمحمدرضاالوانی🕊
#یادشهداکمترازشهادت_نیست
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
. 🕊 تلاوت آیات #قرآن_ڪریم ؛
💠 ۩ بــِہ نـیّـت
#شھید_جواد_محمدی
#صفـــ۴۹ـفحه 📚
🍀|شبتون شهدایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰نماهنگ فرزند کلاس اوّلی شهید مدافعحرم
کجایی ببینی گلت کلاس اولیه
گفتن که بابات کجاست گفتم که توی سوریه 💔
گفت که شغل بابات چیه گفتم غلام حضرت زینب س
گفتش که الان کجاست گفتم هنوز نیومده😭
#⃣ #بازگشایی_مدارس
#⃣ #شهید_جهانپور_شریفی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
شهید کاظم عاملو به ما میگفت :
اگر خوب باشید دیدن امام عصر(عج)
کار مشکلی نیست.
گفت اگر کارهایی که میگم انجام بدید،
حتماً به آرزوتون میرسید.
«پاک باشید، با وضو باشید،
نماز اول وقت بخوانید و...»
خودش هم بسیار مقید بود که با وضو باشد حتی اگر نیمه شب از خواب بیدار میشد وضو میگرفت و دوباره میخوابید.
📕برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی
خاطرات بینظیر #شهید_کاظم_عاملو
📸عکس شهید والامقام کاظم عاملو در کنار شهید سعیدرضا عربی(سمت چپ)❤️
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#امیرحسین_زاده_احمدی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه تعبیر قشنگی داره از مهربونی شهدا🥀
#هفته_دفاع_مقدس
#طبس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی قبر بی سنگ #قسمت_دویست_و_چهارده 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 این حرف م
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
قبر بی سنگ
#قسمت_دویست_و_پانزدهم
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
دیگه تو خواب هم فکر منطقه ای؟»
انگار تازه به خودش آمد، ناراحت گفت: «چرا بیدارم کردی؟!»
با تعجب گفتم:« شما این قدر بلند حرف می زدی که صدات می رفت همه جا!»
پتو را انداخت روی سرش، رفت تو اتاق، دنبالش رفتم ،گوشه ای کز کرد، گویی گنج بزرگی را از دست داده بود. ناراحت تر از قبل نالید:« من داشتم با بی بی درد و دل می کردم آخه چرا بیدارم کردی؟!»
انگار تازه شستم خبردار موضوع شد. غم و غصه همه وجودم را گرفت خودم را که گذاشتم جای او، به اش حق دادم. آن شب خواستم از ته و توی خوابش سر دربیاورم چیزی نگفت. تا آخر مرخصی اش هم چیزی نگفت و راهی جبهه
شد.
آن وقت ها حامله بودم. سه چهار روزی مانده بود به زایمان که آمد مرخصی، لحظه شماری می کرد هر چه زودتر بچه
به دنیا بیاید.
بالاخره آخرین شب مرخصی اش رفتیم بیمارستان ،مرا نشاند رو یک صندلی،خودش رفت دنبال جفت و جور کردن کارها، یک خانمی هم همراهمان بود که با
عبدالحسین رفت، بعدها بعد از شهادتش همان خانم تعریف می کرد که
یکی از پرسنل بیمارستان به آقای برونسی گفت:« باید پرونده درست کنید.»
آقای برونسی به اش گفت: «اگه وقت زایمانش شده که من عجله دارم.»
«این چه حرفیه آقا؟ پرونده که باید درست بشه یا نه.»
آقای برونسی یک بلیط هواپیما از جیبش درآورد نشان او داد و گفت :«ببین اخوی، من باید برم منطقه اگر زودتر
کارم رو راه بندازی خدا خیرت بده.»
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
و سلام بر او که می گفت:
«این صحنه همیشه محل آزمایش است
چهار صباحی زنده ایم
آخر هم از دنیا می رویم
در این چهار صباحی که زنده ایم
مرتب به وسیله خدا آزمایش می شویم
و هر لحظه و ثانیه عمر ما آزمایش است
شکست هست، پیروزی هست
سختی هست، راحتی هست
همه چیز هست
ولی آن چه بیش از همه مطرح است
آزمایش خداست»
•#شهید_محمّدابراهیم_همت🕊•
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
نماهنگ بارون اشک.mp3
6.6M
بارون بارونه دلم جزیره مجنونه
دلم مثل شلمچه خونه
بگین کجان رفیقام
🎙 #حاج_مهدی_سلحشور
#️⃣ #شهدا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی قبر بی سنگ #قسمت_دویست_و_پانزدهم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 دیگه تو
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
قبر بی سنگ
#قسمت_دویست_و_شانزدهم
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
فکر کرد شوهر شما دارد جبهه را به رخ او می کشد که زود کارش را راه بیندازند یکهو همین طور آقای برونسی را هل داد عقب و با پرخاش گفت:« همه می خوان برن جبهه! هی منطقه، منطقه می کنی که چی بشه؟! خب صبر کن ببین زنت می خواد چکار کنه...»
من پسرم جبهه بود و می دانستم آقای برونسی چکاره است. با خودم گفتم:«الانه که پدر این بی ادب رو در بیاره.» منتظر یک برخورد شدید بودم ولی دیدم حاج آقا سرش را انداخت .پایین، هیچی نگفت و رفت بیرون زود، رفتم جلو و آهسته به اش گفتم:« می دونی این آقایی که هلش دادی چکاره بود؟»
مرد تو صورتم نگاه کرد و معلوم بود یکدفعه جا خورده است .گفتم:« بیچاره !اون اگه اراده کنه، پدر تو رو در می آره. بروخدا رو شکر کن که اینا آدم های کینه توز و عقده ای نیستن»
بالاخره حرف های همان خانم کار خودش را کرد مرا سریع بردند اتاق عمل.
بچه که به دنیا آمد بردنم توی یک اتاق دیگر تا حالم جا ،بیاید مدتی طول کشید، وقتی به خودم آمدم مادرم کنار تخت ایستاده بود ازش پرسیدم: «دختره یا پسر؟»
لبخند زیبایی، صورت خسته و شکست
خورده اش را باز کرد گفت: «دختره مادر جان.»
«حالش خوبه؟»
«خوب خوب.»
یکدفعه یاد او افتادم و یاد اینکه بلیط هواپیما داشت پرسیدم: «عبدالحسین رفت؟»
گفت: «نه فرستاد بلیطش را پس بدن»
«برای چی؟»
«به خاطر تو بود برای این که جوش نزنی، گفت فعلاً
می
مونم.»
هیچ هدیه ای برام بهتر از این نمی توانست باشد. از ته دل خوشحال شده بودم پرسیدم: «پس حالا کجاست؟»
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
#حاج_قاسم سلیمانی:
دفاع مقدس ما، الگویی است برای همه دفاعهایی
که ملّت های مستضعف میخواهند در مقابل ظالمان انجام دهند.
دفاع مقدس[ما] سیرهای و شیوهای است
برای هر دفاعی که نابرابر باشد.
#سردار_دلها
#دفاع_مقدس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
. 🕊 تلاوت آیات #قرآن_ڪریم ؛
💠 ۩ بــِہ نـیّـت
#شھید_علیرضا_شهبازی
#صفـــ۵۰ـفحه 📚
🍀|شبتون شهدایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 خاطرهای عجیب از رزمندهی جانباز دفاع مقدس
🔹این خاطره یکی از عجیبترین خاطرات تاریخ جنگ است.
نشربمناسبت #هفته_دفاع_مقدس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
ما اومدیم بجنـگیم!
جنگ یه روزش پدافنده، یه روزش صـبره،
یه روزش مقاومته، یه روزش استقامته،
یه روزش هم شوق و پیروزیه.
اگر ما وابسته به شـوق پیروزی باشــیم،
معلوم میشه برای دنیا داریم میجنگیم!
برای اون حساب کتابهای خودمون نمیجنگیم،
برای حساب کتابهایـی که خــدا برامون قرار داده، برای اونها نمیجنگـیم..!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سردار_شهید_حسن_باقری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
.🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#یوسف_داورپناه
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯