کوچه های آشنا
﷽ ✨کوچه های آشنا دو فرشته بنام ملکعلی و گرجی خانم به مورخ یکم مرداد ماه ۱۳۴۷ در روستای رامین #ز
خاطره:
احمد بسیار پسر مهربان و سرسنگینی بود. خیلی #چشم و دلش پاک بود. مدتها بود که دختری را دوست می داشت و به او علاقه مند شده بود به خواهرش در مورد این موضوع گفته بود. یکبار تازه از #جبهه برگشته بود که در حیاط داشت دستهایش را می شست خواهرش رفت و کنارش نشست باهم از خیلی چیزها حرف زدند تا اینکه از خواهرش در مورد آن دختر پرسیده بود او هم گفته بود که آن دختر مدتی است که #ازدواج کرده البته نگران بود که احمد ناراحت شود به خاطر همین هم دوست نداشت این خبر را به احمد بدهد. اما در کمال تعجب احمد خندید و با خوشحالی گفت: خب خدا را شکر حتما مصلحت این بوده. بعد رو به خواهرش کرد و گفت: این آخرین دیدار من با شماست و دیگر همديگر را در این دنیا نخواهيم دید.آخرین بار که می رفت #جبهه پدرش خانه نبود و احمد نتوانست پدرش را ببیند و خداحافظی کند به خاطر همین نامه ای برای پدرش نوشت که در آن نوشته بود: من شما را ندیدم #پدر جان تا از شما اجازه گرفته و حلالیت بطلبم امیدوارم که مرا حلال کنید.زمانیکه جنازه احمد آمد دخترم با پدرش برای شناسایی رفتند همسرم خیلی گریه کرده بود. دخترم تعریف می کرد که پدرش احمد را در آغوش گرفته و می گفته که احمد جان تو مرا ندیدی و رفتی اما حالا که برگشتی در آغوش منی و من تو را می بینم.
﷽
✨کوچه های آشنا
#شهید و فرزند #شهیده
دو فرشته بنام حجتالاسلام والمسلمین حاج محمد حسین و شهیده طاهره خانم به مورخ دهم مرداد ماه ۱۳۴۰ در #زنجان صاحب فرزندی آسمانی بنام زين العابدین شدند.
سرانجام با لباس خاکی ارتش همیشه قهرمان به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ بیست و هشتم تیر ماه ۱۳۶۱ از شلمچه به مقصد بهشت پر کشید، و پیکر پاکش در گلزار شهدای پایین زنجان گرفت.
#شهید_زین_العابدین_احمدی
#طاهره_طاهری
https://eitaa.com/khatemogaddam
خاطره:
یک سال قبل از اینکه زین العابدین به #جبهه برود برادر زاده ام را به عقدش در آوردم، و باهم #ازدواج کردند، آن موقع در روستاها مدرسه وجود نداشت برای همان گذاشتمش #مکتب و همراه پسر دایی ام #قران یاد می گرفت.در #مزرعه هم به من کمک میکرد، وقتی که اسمش برای سربازی درآمد تصمیم گرفت به #جبهه برود و در سال 1359 بود که به #جبهه رفت.
راوی: پدر شهید