eitaa logo
کوچه های آشنا
446 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
159 ویدیو
23 فایل
📌روزبه‌روز، باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی #شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. امام خامنه‌ای ارتباط باادمین @Aboojavad
مشاهده در ایتا
دانلود
https://eitaa.com/khatemogaddam 🔹قبل از عملیات بود حاج میرزاعلی رستم خانی بعنوان تیپ لشگر هفده علی ابن ابیطالب و بنده هم فرماندهی گردان را بر عهده داشتم. 🔸 رستم خانی گفت؛ نیاز است اطلاعاتی از دشمن را بدست بیاوریم و بنده هم قبول کردم، طرف عصر بود با موتور سیکلت به طرف خط حرکت کردیم... 🔘به نزدیکی های که رسیده بودیم از موتور سیکلت پیاده شدیم و ادامه مسیر دادیم و آنچه که لازم بود از ادوات و آرایشات نظامی دشمن را کسب کردیم. 🔻در نزدیکترین موقیعت به دشمن بودیم!.. نیروهای عراقی در حال بازی فوتبال بودند که حاجی گفت؛ شما چند لحظه ای در موقعیت باشید تا من دوباره زاغه مهمات و شکل چیدمان ادوات را چک کنم، به حاجی گفتم اطلاعاتی که گرفتیم کافیست ولی حاجی قبول نکرد و تنهایی به حدی جلو رفته بود که وقتی یکی از نیروهای بعثی عراق شوتی به توپ زد، توپ به نزدیکی افتاد. نفس ها در سینه حبس بود چرا که درجه دار عراقی به دنبال توپ دقیقا هفت هشت متری حاجی رسید ومن خدا خدا می کردم تا متوجه ما نشود که حاجی با چابکی خود را کشید پشت سنگ تا دیده نشود. ▫️تا چند متری حاجی آمد وتوپ را برداشت برد. وبا عنایت های غیبی وکمک خداوند متعال بدون اطلاع و ایجاد حساسیت، بعد از جمع آوری اطلاعات توانستیم با سلامتی کامل به عقب بر گردیم به مقرلشگر که رسیدیم به حاجی گفتم؛ کم مونده بود شهید بشیم! ... 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🥀 سرافراز حاج مجید تقیلو مورخ ۱۳۷۷ کنگره سرداران شهدا را یاد کنید با 💠ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
کوچه های آشنا
یادش بخیر، آقا مهدی پرسید؟ حاج میرزاعلی شنیدم دست بچه ها را بدجوری فشار میدی؟ اگر زور داری دست منو فشار بده! https://eitaa.com/khatemogaddam حاج میرزاعلی گفت: نه تو نمیشه، آقا مهدی گفت؛ نه فشار بده حاج میرزاعلی! حاج میرزاعلی گفت؛ نه مگر اینکه دستور بدی! # شهید زین الدین گفت دستور میدهم! حاج میرزاعلی دست آقا مهدی را گرفت چنان فشار داد، که آقا مهدی جودوکار از درد خم شده بود و میگفت ول کن! ول کن! شهید حاج میرزاعلی هم میگفت: نه دستور فرمانده لشکر باید اجرا بشه😂😅 آخرش گفت دستور میدم ولم کن، حاج میرزا علی ولش کرد.😂 راوی:حاج حسین محمدی
﷽ ✨کوچه های آشنا شهید والامقام اکبر اجاق لو دو فرشته بنام روح اله و بنیه خانم به مورخ پانزدهم خردادماه ۱۳۴۲ در صاحب فرزندی آسمانی بنام اکبر شدند. سرانجام با لباس مقدس خاکی بسیج به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ بیست ویکم فروردین ماه ۱۳۶۶ از شلمچه به مقصد بهشت پر کشید، و پیکر پاکش در زادگاهش آرام گرفت. https://eitaa.com/khatemogaddam وصیتنامه: در من هیچ گونه ناراحتی از خود بروز ندهید و وار دِین خود را به ادا نمائید و با این مقاومت خود، عزیز را یاری نمائید .ما از جان و مال خود مایه میگذاریم ولی راضی به ناراحتی نمی باشیم و یک قطره اشک چشم امام گران تر از کل عالم است برای ما بس با مقاومت خود روح این عزیزان رزمندگان را شاد کنید و تو ای مقاوم باش و مثل دیگر برادران شهیدان اسلحه ما را بردارید و راه ما را ادامه دهید و امام عزیز را تنها نگذارید. خاطره: بعد از شهادت اکبر خانه خریدیم، یک شب خواب دیدم با محسن(پسرم) به مهمانی رفته بودیم، وقتی به خانه برگشتیم دیدم اکبر را پهن کرده و نشسته بود قنوت گرفته بود از همان جا با دست پاچگی گفتم: اکبر تو آمدی؟! به طرفم برگشت لباس نظامی تنش بود خندید و دوباره قنوت گرفت، و دست هایش را به سوی آسمان بلند کرده بود و ذکر می گفت، سرم را چرخاندم تا یکبار دیگر اکبر را ببینم نه اکبر آنجا بود و نه سجاده.