❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ...
🌱سلام بر آن خورشیدی که همه مردمان تاریخ در انتظارش بوده اند و با طلوعش همگان زیر سایه محبّتش یکدل و یک نوا می شوند.
🔅سلام بر او و بر لحظه های طلوعش.
📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
💢 ندای هل من ناصر ینصرنی امام زمان (عج)
نشان از ضعف امام داره؟
11.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #تماشایی
✌️ باید سختیها را تحمل کرد و تلاش کرد تا به موفقیت رسید
✂️ بخشی از سخنان آقا در دیدار ناوگروه ۸۶ ارتش | ۱۴۰۲/۵/۱۵
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_khamenei
💎 از رنج تا گنج
🚫 با راحتطلبی و نِقزدن کاری پیش نمیره
✅ یک درس مهم از ماموریت دور دنیای ناوگروه ۸۶ ارتش
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_khamenei
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #تماشایی
💪 امروز همه چیز عوض شده است
❤️ ساحل ایران عزیز در اختیار دولتی مستقل و ملتی سرافراز است
📲 نسخه مناسب اشتراک در شبکههای اجتماعی
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei
آیینهی مادربزرگ
پروانه داشت با مادربزرگ بازی می کرد. پاورچین پاورچین به طرف مبل رفت.
مادربزرگ، پشت مبل قایم شده بود. یک مرتبه بیرون پرید و گفت: "دالی"
پروانه هری دلش ریخت. مادربزرگ پرسید: "نرسیدی؟" پروانه ریسه رفت و جواب داد: "نه مادربزرگ، نه که نترسیدم!"
مادربزرگ چشم هایش را از تعجب گرد کرد. گفت: "پس حالا بترس!"
آن وقت بی حرکت ماند. مجسمه شد!
اما پروانه نترسید. خوشش آمد. او هم چشم هایش را گرد کرد و مجسمه شد!
مادربزرگ فهمید پروانه باز هم می خواهد بازی کند. برایش شکلک درآورد. پروانه هم شکلک درآورد.
مادربزرگ خنده اش گرفت. دست هایش را روی گوش هایش گذاشت. تکان داد و گفت: "من فیل ام!"
پروانه هم فیل شد.
مادربزرگ دستی به سر پروانه کشید و گفت: "دختر گلم، مگر تو آیینه ی من هستی؟!"
پروانه با خوشحالی جواب داد: "بله که من آیینه ی شما هستم!"
مادربزرگ خسته بود. باید استراحت می کرد. به طرف اتاقش رفت. او همین طور که جلو می رفت، گفت: "آیینه ی من بیاید که می خواهم بخوابم."
پروانه مثل مادربزرگ راه رفت و مثل او حرف هایش را تکرار کرد.
مادربزرگ بالشش را روی زمین گذاشت. مادربزرگ دراز کشید. پروانه هم دراز کشید.
مادربزرگ چشم هایش را بست. آیینه ی مادربزرگ هم چشم هایش را بست.
کمی بعد، مادربزرگ آهسته چشم هایش را باز کرد. اما آیینه ی مادربزرگ چشم هایش را باز نکرد!
آیینه خواب بود!
مادربزرگ خم شد. صورت پروانه را بوسید. آهسته گفت: "الهی فدای آیینه ی خودم بشوم!"
آن وقت، مادربزرگ هم آیینه ی پروانه شد و خوابید!
بخش کودک و نوجوان تبیان
https://eitaa.com/koodakAliAsghar
هدایت شده از بشارت میدهم خوشروزگاری
کانال اجراهای ناب #استاد_پرهیزگار
✅ لذت استماع تلاوت ناب و فاخر
✅ آموزش نغمات با گلچین قطعات
✅ بهانه ای کوچک، برای انس بیشتر با کلام وحی
https://eitaa.com/Parhizkar_Nab_Ejra
اجراهای ناب استاد پرهیزگار 🌹
🆔@Parhizkar_Nab_Ejra
سوره ضحی آیه ۱۰:
وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ
و تهیدست حاجتخواه را [به بانگزدن] از خود مران
کانال کودکان(و نوجوانان و مربیان) علیاصغر در ایتا👇
eitaa.com/koodakAliAsghar