eitaa logo
کانال علی‌اصغر(همراه‌بامعرفی مطالب کانال‌هایی درارتباط‌با کودک و نوجوان)
263 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
6.5هزار ویدیو
68 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😀خنده و خرما😀 ✅✅ به خانه که رسید،یک‌راست سراغ انباری رفت.در انباری قفل بود وهیچ‌یک از اعضاء خانواده‌اش حق نداشتند به خوردنی‌های توی انباری دست بزنند.حضرت علی علیه السلام در انباری مقداری گندم وروغن وخرما گذاشته بود تا میان خانواده‌های فقیر تقسیم کند.روز سخت وپرکاری را پشت‌سر گذاشته‌بود.خسته بود اما مثل شب‌های پیش ،در انباری را بازکرد وچندتا کیسه وظرف برداشت وتوی آنها خرما وعسل وروغن وگندم ریخت.کیسه‌ها وظرف‌ها را به‌دوش کشید و راه‌افتاد. قنبر که در خانه‌ی حضرت علی علیه السلام کارمی‌کرد ،جلو رفت وگفت:شما هرشب این‌کار را می‌کنید.اجازه بدهید امشب من هم‌راهتان باشم و بارتان را به‌دوش بکشم. ✅ حضرت علی علیه السلام گفت: می‌توانی هم‌راهم باشی. ولی دوست دارم این‌بار را خودم به‌تنهایی ببرم.اولین خانه ،خانه گلی و کوچکی بود. پدر خانه مریض وگوشه‌ای افتاده‌بود. صدای گریه چندبچه از درون خانه به‌گوش می‌رسید. در بازشد .بچه‌ها با چشم‌های اشک‌آلود،دور حضرت علی علیه السلام جمع شدند.حضرت کیسه‌ها را بر زمین گذاشت.از کیسه یک مشت خرما برداشت. به هردام از بچه‌ها چندتا خرما داد تا بخورند و گریه نکنند.چهره بچه‌ها غم‌گین بود.خرما را که گرفتند دیگر گریه نکردند.اما تنها گریه نکردن بچه‌ها ،حضرت علی علیه السلام را راضی نمی‌کرد او نمی‌خواست بچه‌ها را همان‌طور غم‌زده بگذارد و برود.فکری کرد روی زمین نشست ومشغول بازی با بچه‌ها شد. دنبال بچه‌ها دوید وگذاشت بچه‌ها از سرو کولش یالا بروند .برای بچه‌ها شکلک دراورد وآنها را خنداند.حضرت علی علیه السلام حتی چهاردست‌وپا روی زمین نشست واسب شد تا بچه ها سوارشوند.بچه‌ها،خوشحال بودند ومی‌خندیدند.صدای خنده بچه‌ها که بلندشد،حضرت علی علیه السلام ازجابرخاست .خوردنی‌هایی را که برای آنها آورده‌بود، داد وراه افتاد. در ،راه قنبر به حضرت علی علیه السلام گفت:چرا این همه بار را خودتان به‌دوش می‌کشید؟ حضرت علی علیه السلام گفت:به خاطر خشنودی خدا.می‌خواهم کارم پاداش بهتری داشته‌باشد. مصطفی رحماندوست https://eitaa.com/koodakAliAsghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://www.hadyeaseman.ir/fa/content/520 داستان "هیزم وگناهان کوچک" روزی پیامبر ویارانشان از بیابانی می‌گذشتند . پیامبر فرمودند هرکس هرمقدار که می ‌واند هیزم (چوب‌های نازک وکوچک) جمع کند وبیاورد . خودشان هم به یارانشان کمک کردند . افراد مشغول شدند ودانه‌دانه وکم‌کم هیزم‌ها را روی‌هم جمع کردند تا مانند یک تپه هیزم شد. پیامبر فرمودند گناهان انسان مثل همین است . اگر مراقب خود نباشیم دانه‌دانه وکم‌کم کوچک به‌نظر می‌رسد . اما درآخر میبینی این‌طور روی‌هم جمع شده‌است. https://eitaa.com/koodakAliAsghar
https://www.hadyeaseman.ir/fa/content/519 داستان "غرور ثروت" پیامبر به‌همراه یارانش در مسجد نشسته‌بودند و درمورد آداب اسلامی صحبت می‌کردند که مرد ثروتمندی آمد وبه جمعشان اضافه‌شد . سپس پیرمرد فقیری آمد تا از صحبت‌های پیامبر استفاده کند . تا خواست بنشیند مرد ثروتمند خودش را جمع‌وجور کرد . پیامبر به او تذکرداد . او هم گفت : به‌خاطر اشتباهم نصف امولم را به مرد فقیر می‌دهم . فقیر نپذیرفت. گفت: می‌ترسم مثل تو غرور ثروت مرا هم بگیرد. https://eitaa.com/koodakAliAsghar