eitaa logo
کانال علی‌اصغر(همراه‌بامعرفی مطالب کانال‌هایی درارتباط‌با کودک و نوجوان)
267 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
7.1هزار ویدیو
90 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوره اعراف آیه ۴۵ ویژگی‌های ظالمان: الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ كَافِرُونَ همانها که (مردم را) از راه خدا بازمی‌دارند، و (با القای شبهات) می‌خواهند آن را کج و معوج نشان دهند؛ و آنها به آخرت کافرند!» کانال کودکان(و نوجوانان)علی اصغر در ایتا👇 https://eitaa.com/koodakAliAsghar
سوره اعراف آیه ۵۲ اهمیت قرآن: وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَىٰ عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ما کتابی برای آنها آوردیم که (اسرار و رموز) آن را با آگاهی شرح دادیم؛ (کتابی) که مایه هدایت و رحمت برای جمعیّتی است که ایمان می‌آورند. کانال کودکان(و نوجوانان و مربیان)علی اصغر در ایتا👇 https://eitaa.com/koodakAliAsghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://www.aparat.com/v/mUbJ9 ☝️ انیمیشن شجاعان - قسمت پنجم(۱۸ دقیقه) کانال کودکان(و نوجوانان)علی اصغر در ایتا👇 https://eitaa.com/koodakAliAsghar
کانال علی‌اصغر(همراه‌بامعرفی مطالب کانال‌هایی درارتباط‌با کودک و نوجوان)
درخانه‌ی امام خمینی رحمه الله علیه ✳️ آن‌وقت‌ها،توی شهر کوچکی ،امام ما در خانه‌ای کوچک زندگی می‌کرد.خانه‌ی او یک باغچه داشت.باغچه‌ای بی‍‌گل بچه‌های امام آن باغچه را دوست داشتند.دلشان می‌خواست توی آن گل بکارند.گل‌های سفید وصورتی ،گل اطلسی،لاله‌عباسی،یاس سفید وخوش‌بو .اماخاک باغچه خوب نبود،باید عوض می‌شد.قرارشد که برای باغچه خاک تازه بیاورند. ❇️ یک‌روز سرظهر، وقتی مادر سفره ناهار را پهن‌کرد،صدای در خانه که بلندشد یکی‌از بچه‌ها دوید و در بازکرد. پشت در پیرمردی بود که کیسه بزرگی را بر روی شانه‌اش انداخته‌بود .توی آن کیسه خاک بود پیرمرد برای باغچه کوچک خانه خاک آورده‌بود او نفس‌نفس می‌زد و زیر ان بار سنگین عرق می‌ریخت با دست‌های پیر وخاکی پیشانی‌اش را پاک می‌کرد بازبان لب‌های خشکش را خیس می‌کرد .امام و بچه‌ها دور سفره ناهار نشسته‌بودند بوی غذا در اتاق پیچیده‌بود بچه‌های کوچک گرسنه بودند بوی غذا گرسنه‌ترشان کرده‌بود مادر برایشان غذا می‌کشید بچه‌ها می‌گفتند بیشتر یکم بیشتر!..... مادر برای خودش وامام هم غذا کشید .بعد همه آماده غذاخوردن شدند. ✳️ یک‌مرتبه چشم امام از پنجره باز به حیاط افتاد. پیرمرد را دید.او داشت کیسه خاک را توی باغچه خالی می‌کرد. ا مام فهمید او خسته است .تشنه است.فهمید که حتما گرسنه هم هست .با خودش گفت: باید برای او هم غذا ببریم اما توی قابلمه غذایی باقی نمانده‌بود .. مادر همه را کشیده‌بود.امام فکر کرد یک بشقاب خالی برداشت چند قاشق از غذای خودش را در آن بشقاب ریخت بعد بشقاب را جلوی بچه‌ها گرفت وگفت: بچه ها شما هم چند قاشق از غذایتان را توی این بشقاب بریزیدتا برای آن پیرمرد ببریم او هم مثل شما گرسنه است.بچه‌ها و مادر هرکدام چندقاشق از غذایشان را توی بشقاب ریختند. بشقاب پرشد یکی از پسرها بشقاب غذا را برای پیرمرد برد. پیرمرد خوشحال شد خندید و تشکرکرد .بعد دست‌های خاکی‌اش را شست و بعد شروع‌کرد به‌خوردن. باچه‌لذتی می‌خورد!....غذای ان‌روز برای بچه‌ها با همیشه فرق‌داشت ازهمیشه خوشمزه‌تر و بهتر بود .آن‌روز بچه‌ها خیلی خوشحال بودند.آن‌ها یک‌درس خوب از پدرشان یادگرفته‌بودند. داستان های زندگی امام خمینی ره برای کودکان با اندک تغییر قصه های زندگی امام خمینی ره 📚پاتوق محازی کانال کودکان(و نوجوانان)علی اصغر در ایتا👇 https://eitaa.com/koodakAliAsghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا