💎 آهو کوچولو آروم باش!
🔶 عبدالله بن شبرمه از مردم مدینه حضرت رضا عليه السّلام را به عنوان امام قبول نداشت. روزی با امام رضا به سمت صحرایی هم مسیر شد. وقتی به بيابان رسید، گله آهویی را مشاهده كرد که در حال چریدن بودند.
✅ حضرت به يكی از آن ها اشاره فرمود. بچّه آهویی به نزد حضرت آمد، اما بسیار مضطرب بود. حضرت دست نوازش به سر آن كشيدند، سخنی به او گفتند كه ما نفهميديم، اما آن بچّه آهو آرام گرفت.
💥 عبدالله بن شبرمه که تاکنون امام را قبول نداشت گفت: من از گناهان گذشته ام توبه می كنم، شهادت می دهم که شما از جانب خداوند حجت بر ما هستید.
🌐 (بحارالانوار، ج 49، ص 52.)
🔸 https://btid.org/fa/koodak
📎 #اهل_بیت
📎 #کودکانه
📎 #امام_رضا_علیه السلام
📎 #داستان
کودک شاد🍀
🌱https://eitaa.com/koudakshad
💎 آگاهی از آینده
🔶 دعبل خُزاعی یکی از شاعران بزرگ زمان امام رضا علیه السلام بود که در مدح امامان معصوم شعر می گفت.
🎁 در یکی از مجالس شعری درباره کرامت های امام رضا علیه السلام سرود، آن امام مهربان هم سکّه هایی از نقره که نام امام بر آن نقش بسته بود، به او هدیه دادند.
✅ دعبل پول ها را نپذیرفت و بازگرداند، چون از سر محبّت و ارادت شعر سروده بود، امّا امام فرمود: این سکّه ها را بگیر، زیرا به آن نیاز خواهی یافت!
💰 دعبل می گوید: وقتی به خانه برگشتم، دیدم که دزد آمده و وسایل خانه را برده است.
🔸 چون روی سکّه های نقره نام امام نقش بسته بود، مردم آن ها را به قیمت خوبی از من خریدند، من هم هر چیزی که نیاز داشتم را با آن ها خریدم.
🌐 (قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح 2 / 769؛ بحارالانوار 49/56.)
🔸 https://btid.org/fa/koodak
📎 #اهل_بیت
📎 #کودکانه
📎 #امام_رضا_علیه السلام
📎 #داستان
کودک شاد🍀
🌱https://eitaa.com/koudakshad