📗کتاب پیامبر هزار و یک درخت
زندگی #حضرت_نوح(ع) را در داستانهای زیبا و جذاب کتاب «#پیامبر_هزار_و_یک_درخت» نوشته اند. این کتاب اولین جلد از مجموعه پیامبران اولوالعزم است.
✂️گزیده ای از کتاب:
هیچکس نمیدانست آن مرد چهقدر عمر دارد. صد سال؟ یا شاید هم بیشتر! پانصد سال؟ شاید خیلی بیشتر! هفتصد سال؟ نه، باز هم شاید بیشتر! هزار سال؟ شاید هم کمتر. فقط خدا میدانست.
پدرها او را به فرزند خود نشان داده بودند؛ ولی خودشان مرده بودند. البته چند نفر دیگر هم بودند که کم و بیش عمر نوح را داشتند، ولی چیزی از گذشته به یاد نداشتند.
نوح از همه سرحالتر و شادابتر بود. زنها قصه مردی را برای بچههای خود میگفتند که همیشه جوان به نظر میرسید. جوانِ جوان که نه؛ البته پیر هم نبود. ریشش سفید بود، ولی چشمان جوانی داشت که مثل ستاره میدرخشید.
وقتی راه میرفت سبک اما آرام قدم برمیداشت؛ شمرده و محکم. گویی عجلهای نداشت!
صحبت که میکرد صدایش نمیلرزید. به دوردست نگاه میکرد، لب باز میکرد و از گذشتههای دور میگفت. روزگار خیلی دور؛ آن قدر دور که خیلیها فکر میکردند دروغ میگوید. چون فرق او با دیگران در این بود که نوح خیلی عمر کرده بود؛ کم و بیش نزدیک به هزار سال....
نوح قوی بود و چهارشانه. ریش بلندی داشت و شغلش نجاری بود.
🔺مناسب سنین ۹تا۱۲ سال
✍نویسنده: مسلم ناصری
📖تعداد صفحات: ۶۴صفحه
▪️ناشر: جمال
💰قیمت: ۷۵.۰۰۰تومان
🎁قیمت باتخفیف: ۷۰.۰۰۰تومان
🛍خرید آنلاین از سایت باسلام👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/10048571
📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇
👤@Milad_m25
🆔@sn_shop
📗کتاب پیامبر شفابخش
👌زندگی #حضرت_عیسی(ع) را در داستانهای زیبا و جذاب کتاب «#پیامبر_شفابخش» نوشتهاند.
این کتاب چهارمین جلد از مجموعه پیامبران اولوالعزم است.
✂️گزیده ای از کتاب:
خرمایی افتاد. نوزاد گریه کرد. مادر خرما را برداشت. خرما خوشمزه بود. کودک شیر را مکید. شیر مادر شیرین بود. مادر از بالای کوه به سوی شهر ناصره نگاه کرد ولی خانهای ندید. درختها بلند بودند و کوهها جلوی نگاهش را گرفته بودند.
خواست کسی را صدا بزند و کمک بخواهد، ولی ترسید. نگران بود. نگران از اینکه اگر کسی او را با نوزاد میدید چه میگفت؟ او شوهر نداشت، اما بچه داشت؛ بچهای که خدا به او داده بود. اما کی باور میکرد؟
مریم گرسنه بود. دوباره دستی به نخل زد. چند خرمای سرخ و رسیده افتاد در دامنش. خرما را برداشت و بویید ولی نخورد. به مردم چه باید میگفت؟ فرشته گفته بود این بچه را خدا به او داده ولی چه کسی باور میکرد؟ تا امروز هیچکس بچه بدون پدر ندیده بود.
مریم ناراحت بود. مزه خرما دیگر شیرین نبود. هسته آن را کناری گذاشت، کودکش را در آغوش گرفت و گفت: «خدایا، خودت به من کمک کن. اگر مردم بپرسند این کودک را از کجا آوردهای چه جوابی بدهم؟»
🔺مناسب سنین ۹تا۱۲ سال
✍نویسنده: مسلم ناصری
📖تعداد صفحات: ۶۴صفحه
▪️ناشر: جمال
💰قیمت: ۷۵.۰۰۰تومان
🎁قیمت باتخفیف: ۷۰.۰۰۰تومان
🛍خرید آنلاین از سایت باسلام👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/10049352
📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇
👤@Milad_m25
🆔@sn_shop