eitaa logo
فروشگاه کتاب جان کودک و نوجوان
13.3هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
418 ویدیو
33 فایل
🎁🛍گلچینی از محصولات فرهنگی هنری آموزشی سالم برای کودکان و نوجوانان ایران زمین 👦👧واحد کودک و نوجوان فروشگاه کتاب جان ✅فروش فقط به صورت غیرحضوری 👤ارتباط با ادمین: @Milad_m25
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کتاب نو+جوان
📚 کتاب نشانی گنج (داستان نوجوان) 📗کتاب «» به ماجرای خیابان آذر شهر و شهادت خانواده قربانیان در این بمباران می‌پردازد. این کتاب از زاویه دید «» پسر نوجوان خانواده قربانیان که بر حسب اتفاق از بمباران جان سالم به در برده و با وجود سن کم باید بار مصیبت از دست دادن خانواده را به دوش بکشد، ماجرا را روایت می‌کند. 🔸«نشانی گنج» که در قالب داستان و برای گروه سنی نوشته است، مخاطب را با خود به برده و در حال و هوای آن روزها با رضا همراه می‌کند. ✂️برشی از کتاب نشانی گنج: «خورشید وسط آسمان بود. راننده‌ها کلافه و خسته، لودرها را خاموش کردند و از آن‌ها پایین آمدند. وقت نماز و ناهار شده بود. قیافه دایی درهم بود. ناآرام و نگران به نظر می‌رسید. صورتش زیر آفتاب سوخته بود. طوری خودش را در کنارم پهن کرد که مشتی خاک با نشستنش  بلند شد. رویم را به طرفش برگرداندم. خواستم کمی دلداری‌اش بدهم تا خستگی از تنش بیرون برود. دیدم تمام بدنش را روی زمین پهن کرده. انگار که زیرش فرش پهن شده باشد. با خودم فکر کردم که چرا دایی اینقدر برای پیدا کردن چند تکه نشانی گنج، عتیقه‌جات و یا کتانی من، نگران است؟ واقعا به دنبال چه چیزی بود؟» ✍ نویسنده: رضا وحید 📖 تعداد صفحات: ۱۵۹.۰۰۰تومان ▪️ ناشر: کتاب جمکران 💰قیمت: ۴۰.۰۰۰تومان 🎁قیمت باتخفیف: ۳۶۰۰۰تومان .......................................... 🛍 خرید آنلاین از سایت باسلام👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/5230125?ref=830y 📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇 👤@Milad_m25 🌸@noketab 🌸
هدایت شده از کتاب نو+جوان
📚 کتاب نشانی گنج (داستان نوجوان) 📗کتاب «» به ماجرای خیابان آذر شهر و شهادت خانواده قربانیان در این بمباران می‌پردازد. این کتاب از زاویه دید «» پسر نوجوان خانواده قربانیان که بر حسب اتفاق از بمباران جان سالم به در برده و با وجود سن کم باید بار مصیبت از دست دادن خانواده را به دوش بکشد، ماجرا را روایت می‌کند. 🔸«نشانی گنج» که در قالب داستان و برای گروه سنی نوشته است، مخاطب را با خود به برده و در حال و هوای آن روزها با رضا همراه می‌کند. ✂️برشی از کتاب نشانی گنج: «خورشید وسط آسمان بود. راننده‌ها کلافه و خسته، لودرها را خاموش کردند و از آن‌ها پایین آمدند. وقت نماز و ناهار شده بود. قیافه دایی درهم بود. ناآرام و نگران به نظر می‌رسید. صورتش زیر آفتاب سوخته بود. طوری خودش را در کنارم پهن کرد که مشتی خاک با نشستنش  بلند شد. رویم را به طرفش برگرداندم. خواستم کمی دلداری‌اش بدهم تا خستگی از تنش بیرون برود. دیدم تمام بدنش را روی زمین پهن کرده. انگار که زیرش فرش پهن شده باشد. با خودم فکر کردم که چرا دایی اینقدر برای پیدا کردن چند تکه نشانی گنج، عتیقه‌جات و یا کتانی من، نگران است؟ واقعا به دنبال چه چیزی بود؟» ✍ نویسنده: رضا وحید 📖 تعداد صفحات: ۱۵۹.۰۰۰تومان ▪️ ناشر: کتاب جمکران 💰قیمت: ۴۰.۰۰۰تومان 🎁قیمت باتخفیف: ۳۶۰۰۰تومان .......................................... 🛍 خرید آنلاین از سایت باسلام👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/5230125?ref=830y 📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇 👤@Milad_m25 🌸@noketab 🌸
فروشگاه کتاب جان کودک و نوجوان
📗کتاب «پاک‌کن جادویی» ✍زهرا اخلاقی 📖داستانی کودکانه از مبارزه با #اسرائیل ❇️«#پاک‌_کن_جادویی» داستا
✂️در بخشی از این‌کتاب می‌خوانیم: محمد با صدای مادرش از خواب بیدار شد. دستش را به میله های پنجره گرفت. بعد هم سرک کشید و مثل همیشه از دور به گنبد مسجد نگاه کرد. دیوارهای خراب مدرسه را هم دید. چند روز پیش مدرسه شان هرگز از یادش نمی رفت. 🆔@koodak_shop
✂️در بخشی از این‌کتاب می‌خوانیم: محمد با صدای مادرش از خواب بیدار شد. دستش را به میله های پنجره گرفت. بعد هم سرک کشید و مثل همیشه از دور به گنبد مسجد نگاه کرد. دیوارهای خراب مدرسه را هم دید. چند روز پیش مدرسه شان هرگز از یادش نمی رفت. 🆔@koodak_shop
✂️در بخشی از این‌کتاب می‌خوانیم: محمد با صدای مادرش از خواب بیدار شد. دستش را به میله های پنجره گرفت. بعد هم سرک کشید و مثل همیشه از دور به گنبد مسجد نگاه کرد. دیوارهای خراب مدرسه را هم دید. چند روز پیش مدرسه شان هرگز از یادش نمی رفت. 🆔@koodak_shop
✂️در بخشی از این‌کتاب می‌خوانیم: محمد با صدای مادرش از خواب بیدار شد. دستش را به میله های پنجره گرفت. بعد هم سرک کشید و مثل همیشه از دور به گنبد مسجد نگاه کرد. دیوارهای خراب مدرسه را هم دید. چند روز پیش مدرسه شان هرگز از یادش نمی رفت. 🆔@koodak_shop
✂️در بخشی از این‌کتاب می‌خوانیم: محمد با صدای مادرش از خواب بیدار شد. دستش را به میله های پنجره گرفت. بعد هم سرک کشید و مثل همیشه از دور به گنبد مسجد نگاه کرد. دیوارهای خراب مدرسه را هم دید. چند روز پیش مدرسه شان هرگز از یادش نمی رفت. 🆔@koodak_shop