🌼 🌼
کلاس درس
🌼ما بچه ها توو هر کلاس
🍃پوشیده ایم یه فُرم لباس
🌼وقتی معلما میان
🍃سلام میدیم و همزمان
🌼زود پا میشیم روو پایِ خود
🍃باز می شینیم به جایِ خود
🌼ساکت و آرام می شینیم
🍃تکلیفِ خود را می بینیم
🌼آموزگارِ مهربون
🍃می بینه درس و مشقمون
🌼بازی فراموش می کنیم
🍃درسا را خوب گوش می کنیم
🌼درس و کلاس که شد تموم
☘سوالی داره هر کدوم
🌼میپرسه از آموزگار
☘حتی دوبار حتی سه بار
🌼آموزگارِ مهربون
☘تکلیف که میده بِهِمون
🌼تکلیفِ فردا را داریم
☘کتابو توو کیف میذاریم
🌼مدیرِ مهربون میگه
☘زنگو فشار بِِدَن دیگه
🌼باید بریم به خونه مون
☘دیگه شده وقتِ اذون
🌼نماز رو اول میخونیم
🍃شیطونو از خود میرونیم
🌼میگیم خدایِ مهربون
🍃زیاد نما دانشِمون
🌼بعدش ناهار و راحتی
🍃با خانواده صحبتی
🌼تکلیفایِ سه ساعته
🍃چون واسمون یه عادته
🌼آسون وخوب و راحته
🍃انگار که استراحته
🌼ما دوس داریم کلاسمون
🍃قشنگترینه واسمون
🌼معلما تاجِ سرن
🍃رویِ سرِ ما جا دارن
#شاعر_آتشی
@koodakaneh3_12
#شعر_کودک
#کلاس_درس
#بر_پا_دادن
#احترام_معلم_آموزگار
#خاطرات_مدرسه