فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
#کاردستی
آشنایی با حالتهای مختلف چهره
از کودک بخواهيد قاب مستطيلي شکل را روي چهره ی امروز خود ببرد. اينجوری کودک متوجه حالت خودش در لحظه ميشه و اگه اخمو باشه قطعا متوجه ميشه چقد اين حالت زشته😉
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
#الگویابی
#دقت_تمرکز
#هماهنگی_چشم_دست
✔️ مناسب 3 تا 7 سالگی
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بازی
#جورچین
#دقت_تمرکز
#دست_ورزی
✔️ مناسب 3 تا 7 سالگی
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی_متحرک
روی یک مقوا طرح درخت پاییزی بزنید و جاده بکشید و بالای خط چین جاده برش بزنید.
یک ماشین شبیه برف روب روی یک مقوا دیگه بکشید و زیرش یه چوب بستنی بچسبونید و چوب بستنی از برشی که روی جاده زدین رد کنید و روی طرح پاییزی برگ بریزید و چوب بستنی حرکت که بدین.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کاردستی
#عروسک_جورابی
آموزش درست کردن عروسک آدم برفی به وسيله جوراب
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#قصه_شب
🏠 خانه ی جدید
مرمر کوچولو برو دم در با بچه ها بازی کن و دوست جدید پیدا کن”، این را مادر مریم گفت.
مریم عروسکش را برداشت و گفت:”همیشه این موقع با رقیه خاله بازی می کردم”. بعد گریه اش گرفت و به اتاقش رفت. در را محکم بست و با خودش گفت:” اتاق که نیست، قفس هست، یک پنجره هم ندارد”. سرش را روی بالش گذاشت و آرام آرام اشک ریخت. یاد اتاق قبلی اش افتاد که پنجره ای رو به حیاط داشت. صبح ها با صدای پرنده ها و نوازش نور خورشید از خواب بیدار می شد. هر وقت مادرش پنجره را باز می کرد، چند شاخه وارد اتاق می شد.
مادر در را باز کرد. لبه تخت نشست و دستی روی موهای مریم کشید و گفت:” عزیزم، اینجا هم دوست جدید پیدا می کنی و هر روز با او خاله بازی می کنی. الان هم بلند شو تا با هم اسباب بازی هایت را داخل کمد بگذاریم.”
مریم با صدای بلند گریه کرد و گفت:” من دلم مامان فاطی را می خواهد”.
مامان مریم او را بغل کرد و گفت:” آن خانه کوچک بود ما مجبور شدیم به اینجا بیاییم. تو هر روز می توانی با مامان فاطی تلفنی صحبت کنی و عکسهایت را برایش بفرستی”.
مامان مریم گفت” در آشپزخانه کمی کار دارم، زود برمی گردم”.
مریم عروسکش را روی تخت نشاند و موهای قرمز رنگش را شانه زد و به او گفت:” اینجا خوب نیست، چون پنجره ندارد و من نمی توانم با پرنده ها حرف برنم. تازه حیاطش باغچه هم ندارد و من نمی توانم برای مورچه ها با گل میز درست کنم”. همینطور که مریم با عروسکش حرف می زد صدای زنگ در را شنید.
مریم توجهی نکرد و به عروسکش گفت: ”الان اگر خانه قبلی بودم رقیه می آمد و خاله بازی می کردیم”.
مامان مریم در را باز کرد و با صدای بلند گفت:” مریم، مریم بیا ببین کی آمده؟”
مریم عروسکش را برداشت و در اتاقش را باز کرد. از لای در گوش کرد تا ببیند مادرش با چه کسی حرف می زند. مادرش گفت:” وای چرا زحمت کشیدید. اگر مریم شما را ببیند خیلی خوشحال می شود”.
بعد صدای مادربزرگش را شنید که گفت:” گفتم شما کار دارید و نمی توانید غذا درست کنید، ماکارونی درست کردم که مریم جان دوست دارد”.
مریم با شنیدن صدای مادربزرگش، به سمت در دوید و پرید تو بغلش و صورتش را بوسید.
✍ نويسنده: خانم مريم فيروز از اعضای خوب و فعال کانال کودک خلاق🌸
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#کاردستی
#آموزش_اعداد
کاردستی طاووس به همراه آموزش اعداد
✔️ مناسب 4 تا 6 سالگی
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰