eitaa logo
کودک مهدوی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
430 ویدیو
33 فایل
انواع آموزش‌های مهدوی برای کودکان و گاهی هم برای نوجوانان☺️ خانم نوری هستم مدیر اینجا و کانال اصلیم اینه👇 https://eitaa.com/joinchat/3391488005Cc25f359763
مشاهده در ایتا
دانلود
امام زمان عج : إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَلا فَاقَةَ بِنَا إِلى غَيْرِهِ خدا با ماست و با بودن او نیازی به دیگری نداریم. صحيفة المهدى عج، صفحه ۳۳۰ 📚منبع: مجموعه حدیث و شعر و قصه(جلد۱۴) ✍نویسنده: سید محمد مهاجرانی 🌼🍃کانال کودک مهدوی https://eitaa.com/joinchat/1236992670C137bcab6a2
🔸️داستان انار سیاه 🌼🍃کانال کودک مهدوی https://eitaa.com/joinchat/1236992670C137bcab6a2
🔸️داستان مسجد جمکران کجاست؟! 🌼🍃کانال کودک مهدوی https://eitaa.com/joinchat/1236992670C137bcab6a2
🔸️داستان مسجد جمکران کجاست؟ سعید روی تخت بیمارستان تکان خورد و ناله کرد. مادر سعید او را نگاه کرد و دوباره دلش ریش‌ریش شد. سعید لاغر و رنگ‌پریده شده بود. یک ماه پیش در زاهدان فهمیده بودند که سرطان دارد. پزشکان شهر گفته بودند که باید هرچه زودتر او را به تهران ببرند. سعید را به تهران آوردند، اما بیماری او خوب نشد. مادر سعید دوباره سرش را روی دست‌هایش گذاشت تا بخوابد. ناگهان حس کرد اتاق نورانی شد، مثل اینکه کسی وارد اتاق شده باشد. می‌خواست سرش را بلند کند، اما نمی‌توانست. فقط صدایی شنید که گفت: "اگر می‌خواهی سعید خوب شود، او را به مسجد جمکران ببر." مادر سعید از جا پرید و با شتاب پیش پرستار رفت. پرستار نشسته بود و داشت روی پرونده‌ها چیزی می‌نوشت. مادر سعید سراسیمه گفت: "مادر جان، مسجد جمکران کجاست؟" پرستار با تعجب به او نگاه کرد. "نصف شب مسجد جمکران را برای چه می‌خواهی؟" مادر سعید پاسخ داد: "باید به جمکران بروم." پرستار گفت: "مسجد جمکران را که همه بلدند." مادر سعید گفت: "ما از بلوچستان آمده‌ایم و سنی هستیم. تا حالا این اسم را نشنیده‌ام." پرستار پرسید: "می‌خواهی چه‌کار کنی؟ مگر چه شده است؟" مادر سعید با اضطراب پاسخ داد: "مادر جان، خواب دیدم یک نفر می‌گفت اگر می‌خواهی بچه‌ات خوب شود، او را به مسجد جمکران ببر." پرستار با تعجب به مادر سعید نگاه کرد و گفت: "مسجد جمکران نزدیک شهر قم است. این مسجد هزار سال پیش به دستور امام دوازدهم ما شیعیان ساخته شده است. هر هفته مردم برای نماز و دعا به آنجا می‌روند و به امام زمان عج متوسل می‌شوند." صبح زود از تهران به طرف قم راه افتادند. دل مادر سعید پر از امید بود. ماشین ایستاد و راننده گفت: "بفرمایید، این هم مسجد جمکران." مادر به سعید کمک کرد تا از ماشین پیاده شود و با هم به مسجد رفتند. وقتی روی فرش‌های مسجد نشست، اشک‌هایش سرازیر شد. اسم امام زمان عج را تازه یاد گرفته بود. زیر لب گفت: "ای امام زمان عج، من که اینجا را بلد نبودم، خودتان به اینجا راهنمایی‌ام کردید. مرا ناامید نکنید..." ناگهان دید کسی شانه‌اش را گرفته و تکان می‌دهد. چشم‌هایش را باز کرد. سعید بالای سرش بود، صورتش گل انداخته بود و داشت می‌خندید. "مادر جان، بلند شو. شفا گرفتم، خوب شدم!" مادر از جا پرید، سعید را در آغوش گرفت. هر دو به گریه افتادند. سعید با گریه گفت: "مرا که خواباندی و رفتی، از حال رفتم. ناگهان از پشت دیوار نوری تابید. اول ترسیدم و چشم‌هایم را بستم، اما نور بیشتر شد و به طرف من آمد. چشم‌هایم را باز کردم. یک آقای نورانی به طرف من آمد. هرچه جلوتر می‌آمد، نورش بیشتر می‌شد. بعد مرا در آغوش گرفت و برگشت. یک‌دفعه احساس کردم دیگر دردی ندارم و خوب شدم." مادر با بهت‌زدگی او را نگاه می‌کرد. باورش نمی‌شد. پسرش یک ماه بود که شب و روز ناله می‌کرد، دیگر نمی‌توانست راه برود و بایستد. حالا روی پای خودش ایستاده بود. مادر خواست چیزی بگوید، اما سعید ادامه داد: "مادر جان، او امام زمان شیعیان بود که مرا شفا داد. من هم می‌خواهم شیعه شوم." سعید به شهر خودشان برگشت. اقوام و همسایگان به دیدن او آمدند و معجزه امام زمان را دیدند و گروه زیادی شیعه شدند. 🌼🍃کانال کودک مهدوی https://eitaa.com/joinchat/1236992670C137bcab6a2
📗داستان مهدوی 👈این قسمت: هر دو برنده‌اید من و رامین وسط اتاق گشتی می‌گرفتیم. بابا بزرگ هم کنار ما آمد و شبیه گزارشگرهای ورزشی گفت: یک مسابقه‌ی پر هیجان، بین دو نوه‌ی یک پدر بزرگ .. چند دقیقه دست و بازو و کمر یکدیگر را پیچ و تاب دادیم. رامین با یک حرکت سریع، کمرم را گرفت و مرا بر زمین زد و لبخندزنان دست‌هایش را بالا برد. پدربزرگ رامین را تشویق کرد، مرا هم دلداری داد و بعد گفت: اذان ظهر را که دادند باز کشتی بگیرید البته نه با خودتان با شیطان کشتی بگیرید. من و رامین با تعجب به هم نگاه کردیم. پدر بزرگ گفت وقتی که نماز می‌خوانید شیطان را به خاک انداخته‌اید چون شیطان می‌خواهد ما را از یاد خدا دور کند اما نماز این نقشه‌ی شیطان را از بین می‌برد آن وقت هر دو برنده می‌شوید. 📚منبع: مجموعه حدیث و شعر و قصه(جلد۱۴) ✍نویسنده: سید محمد مهاجرانی 🌼🍃کانال کودک مهدوی https://eitaa.com/joinchat/1236992670C137bcab6a2
وقت نماز رسیده صدا بزن خدا را روی زمین بینداز شیطان ناقلا را امام زمان عج می‌فرمایند: فَما أَرْغِمَ اَنْفُ الشَّيْطانِ بِشَيْءٍ مِثْلَ الصَّلَاةِ هیچ چیزی مثل نماز بینی شیطان را به خاک نمی‌مالد‌. مدرسه آل الرضا ع، ح ۲۵۷ 📚منبع: مجموعه حدیث و شعر و قصه(جلد۱۴) ✍نویسنده: سید محمد مهاجرانی 🌼🍃کانال کودک مهدوی https://eitaa.com/joinchat/1236992670C137bcab6a2
📗داستان مهدوی 👈این قسمت: ما گاهی او همیشه ماه، گرد و کامل در میان آسمان، مثل خورشید می‌درخشید. چراغانی و نورافشانی، بوی اسفند و گلاب شیرینی و نقل و آب نبات، سرود و مداحی لبخند و شادی .. به مادرم گفتم چه خوب است که همه در نیمه‌ی شعبان به یاد امام زمان عجل الله تعالى زمان وجه الشريف هستیم و نام زیبایش را می‌بریم و او را صدا می‌کنیم. مادرم گفت: ما معمولا صبح جمعه وقتی دعای ندبه می‌خوانیم، به یاد او هستیم و هر سال در جشن نیمه‌ی شعبان هم به یاد او هستیم؛ اما او همیشه به یاد ماست. همیشه ما یاد شما بوده‌ایم همیشه ما یار شما بوده‌ایم همیشه و در همه جا دم به دم مونس و غمخوار شما بودهایم 📚منبع: مجموعه حدیث و شعر و قصه(جلد۱۴) ✍نویسنده: سید محمد مهاجرانی 🌼🍃کانال کودک مهدوی https://eitaa.com/joinchat/1236992670C137bcab6a2
امام زمان عج : إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُراعاتِكُمْ وَلا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ ما از سرپرستی شما کوتاهی نکرده‌ایم و شما را از یاد نبرده‌ایم. صحيفة المهدى الله، ص ۳۴۶ 📚منبع: مجموعه حدیث و شعر و قصه(جلد۱۴) ✍نویسنده: سید محمد مهاجرانی 🌼🍃کانال کودک مهدوی https://eitaa.com/joinchat/1236992670C137bcab6a2
📗داستان مهدوی 👈این قسمت: خورشید بزرگ بزرگ بهار بود و ماه زیبای اردیبهشت. من و پدر بالای کوه نشسته بودیم و غرق تماشای دامنه‌ی کوه‌ها و تپه‌ها و خانه‌های شهرمان. آسمان نیمه ابری بود و خورشید پشت ابر. نسیم صبحگاهی مثل مادری مهربان نوازشمان می‌کرد. پدرم به ابرها نگاهی انداخت چند لحظه‌ای به نگاهش ادامه داد و از من پرسید: الآن روز است یا شب ؟ خیلی تعجب کردم و گفتم خب معلوم است که روز است ببینید همه جا روشن است و همه چیز دیده می‌شود درخت‌ها گل‌ها مزرعه‌ها، آپارتمان‌ها، رودخانه. پدرم: گفت مگر خورشید پشت ابر نیست؟ پس چرا همه جا روشن است؟ فکر کردم و گفتم خورشید آن قدر بزرگ است، آن قدر بزرگ که اگر تمام آسمان هم پوشیده از ابر شود باز همه جا روشن است. پدرم لبخند زد دستش را دور گردنم انداخت و گفت: چه جواب جالبی دادی و بعد گفت امام زمان عج هم مانند خورشید پشت ابر است. از نگاه‌ها غایب است ولی همه جا حضور دارد و کارهای همه را می‌بیند. خورشید پشت ابر است مهدي صاحب زمان عج وقتی به یادش باشیم شاد می‌شود قلب مان 📚منبع: مجموعه حدیث و شعر و قصه(جلد۱۴) ✍نویسنده: سید محمد مهاجرانی 🌼🍃کانال کودک مهدوی https://eitaa.com/joinchat/1236992670C137bcab6a2
امام زمان عج : وَجْهُ الْانْتِفَاعِ بِي فِي غَيْبَتِي فَكَالْانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ اِذا غَيَّبَتْهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ در زمان غیبت من مانند خورشید پشت ابر به مردم فایده می‌رسانم. كمال الدين واتمام النعمه ، ج ۲، ص ۴۸۵ 📚منبع: مجموعه حدیث و شعر و قصه(جلد۱۴) ✍نویسنده: سید محمد مهاجرانی 🌼🍃کانال کودک مهدوی https://eitaa.com/joinchat/1236992670C137bcab6a2
🔸️کاربرگ مهدوی/ داستان‌های مهدوی 🌼🍃کانال کودک مهدوی https://eitaa.com/joinchat/1236992670C137bcab6a2