eitaa logo
کودک یار مهدوی مُحکمات
2.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
414 ویدیو
5 فایل
🔹آشنا کردن کودکان با مفهوم مهدویت، و هرگونه پشتیبانی محتوایی تربیتی مهدوی این کانال زیر مجموعه موسسه مهدوی محکمات فعالیت می کند. 🌐پایگاه اینترنتی: www.mohkamatmahd.ir ☎دفتر مرکزی: +98 21 2842 6318 روابط عمومی: @admin313_canal
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴شهادت امام جعفر صادق علیه السلام را تسلیت عرض میکنیم. •┈┈••✾❀✿💙✿❀✾••┈┈• ☑️کودکیارمهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان) 🆔https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
💢گلدونه های عزیز [مکتب تشیع] خیلی مدیونِ زحمات امام صادق علیه السلامِ ایشون تو مدت (34سال) زندگیشون به تبلیغِ دین پرداختند و منابع📚ارزشمندی رو از خودشون بجا گذاشتند و درواقع برای زنده نگه داشتن فرهنگ ائمه علیه السلام و امام زمان ارواحنا فداه زحمات زیادی کشیدند ... ♨️پس بیاید امروز به نیابت از ایشون برای سلامتی و فرج مولامون هر چقدر میتونیم صلوات بفرستیم و با دلای پاکمون دعا کنیم 🤲 ✨اللهم عجل لولیک الفرج✨ •┈┈••✾❀✿💙✿❀✾••┈┈• ☑️کودکیارمهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان) 🆔https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
✨امام جعفر صادق عليه السلام ، امام ششم ما شیعیان است. او در روز هفدهم ربیع الاول سال ۸۳ هجری در شهر مدینه به دنیا آمد. پدرش امام 💫محمد باقر علیه السلام و مادرش «ام فروه» نام دارد. دوازده ساله بود که پدربزرگش امام سجاد علیه السلام به شهادت رسید😔 و پس از آن، نوزده سال با پدرش زندگی کرد که روی هم رفته، مدت ۳۱ سال از دوران عمر خود را در خدمت پدربزرگ و پدرش بود. ✨امام صادق علیه السلام از کودکی عاشق علم و دانش📖 بود و در کلاس های درس پدرش شرکت می کرد. دوره ی امامت ایشان، همراه بود با ضعف حکومت امویان و آغاز حکومت عباسیان که جنگ و اختلاف آنها باعث شده بود تا امام به راحتی بتواند به گسترش و تقویت مذهب شیعه بپردازد🤗 کلاس های درس امام عليه السلام آن قدر مهم و با اهمیت بود که مردم از جاهای مختلف و از هر گروه و دسته ای به کلاس های ایشان می آمدند. بعضی از نویسندگان، شاگردهای امام را تا چهار هزار نفر گفته اند. بعضی از آنها، از دانشمندان بزرگ و صاحب چندین کتاب مهم هستند👌بالا بودن مقام علمی✨امام صادق علیه السلام در حدی است که رهبران مذهب های دیگر هم در جلسات درس او حاضر می شدند و از علم و دانش او استفاده می کردند. یکی از کتاب های معروفی که سخنان امام صادق علیه السلام در آن است، کتاب 📚توحید مفضل است. این کتاب حرف های امام درباره ی🌟خداشناسی است. امام صادق عليه السلام در سال ۱۶۸ هجری در سن ۶۵ سالگی به دستور منصور دوانیقی، خلیفه عباسی، مسموم شد و به شهادت رسید😢 قبر شریف ایشان، در قبرستان بقیع در مدینه است. 🏴کودکیار مهدوی محکمات:👇 🆔 @koodakyaremahdavi
✨کودکِ دانشمند_۱✨ دوتا از محافظهای خلیفه جلو دویدند و دو لنگه ی در🚪بزرگ شبستان مسجد🕌 را تا آخر باز کردند. خلیفه همراه حاکمِ مدینه وارد شبستان شد.✨امام باقر عليه السلام داشت در شبستان مسجد پیامبر صلى الله علیه و اله به شاگردهایش درس می داد. با آمدن خلیفه، صحبت های امام قطع شد. شاگردانش از جا بلند شدند. خلیفه خندان☺️به طرف امام رفت، سلام کرد و حالش را به گرمی پرسید. بعد با دست به شاگردان اشاره کرد که بنشینند. خودش هم همراه حاکمش، گوشه ای نشست و از✨امام باقر خواست درسش را ادامه دهد. امام شروع کرد به درس دادن، حرف های امام برای خلیفه خیلی تازگی داشت. او تا آن موقع چنین حرف هایی از کسی نشنیده بود😯امام از دمایِ زمین🌎می گفت، از تأثیر خورشید🌞 و ماه🌝و ستاره ها⭐️بر زمین حرف می زد. او با تعجب به حرف های امام گوش می داد. یک کم گذشت. نگاهی به شاگردان امام کرد. شاگردان پیر و جوان دور تا دور شبستان نشسته بودند. یکهو بين شاگردها، چشمش👀 به کودکی افتاد. با خودش گفت: این کودک اینجا چه می کند؟ حتما بچه ی یکی از این دانشجوهاست! اما کودک مثل بقیه چشم به دهان استاد دوخته بود و با دقت به حرف های او گوش می داد. خلیفه باز با خودش گفت: مگر این کودک حرف های استاد را می فهمد که این جوری با دقت چشم به او دوخته است؟🤔 امام باقر همچنان درباره ی کره ی زمین حرف می زد. یکی از شاگردها سؤالی پرسید. امام جواب داد. جوابش کمی طولانی شد. خلیفه باز شاگردها را یکی یکی نگاه کرد. باز هم چشمش به آن کودک افتاد. این بار کودک روی صفحه ای، چیزی می نوشت✍...
🥀پس از امام پنجمم 🕯تویی امام شیعیان 🥀تویی امام بعد او 🕯تویی امام‌ مهربان 🥀پس از امام پنجمم 🕯چراغ رهبری تویی 🥀ستاره هدایتی 🕯شکوه حیدری تویی 🥀پس از امام پنجمم 🕯تویی وصی ایزدی 🥀برای حفظ دین او 🕯به امر حق تو آمدی 🥀تو جعفری و صادقی 🕯جهان ندیده مثل تو 🥀به پاکی و قشنگی ات 🕯نشد سپیده مثل تو 🏴خدایا بحق امام جعفر صادق علیه السلام ظهور امام مهدی مهربون ما رو برسان🤲😢 ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
🔺حرف زشت🤭_قسمت اول: یکی🙆‍♂ داشت بالای در مغازه اش طناب بلند پر از زنگوله ها را آویزان می کرد و صدای دلنگ و دیلینگ🔔از آن ها بلند می شد. یکی جلوی مغازه اش نشسته بود و داشت پالان می دوخت. روی دیوار جلوی مغازه، چندتا زین و افسار آویزان بود. یکی داشت جلوی مغازه ی خرمافروشی اش، مشت مشت آب💦 می پاشید. یک نفر هم کنار مغازه ای توی چند قفس، مرغ🐓 و خروس و اردک🦆 داشت. دستش را توی یک قفس کرد. دو بال اردکی را گرفت و بلندش کرد. صدای کواک کوآک اردک بلند شد و اردک🦆 را به دست مشتری داد. آدم های زیادی در بازار در حال رفت و آمد بودند. امام صادق علیه السلام✨همراه دوستش جلوی مغازه ی کفش فروشی👞 ایستاده امام می خواست برای خودش کفش بخرد. به کفش های جورواجور جلوی مغازه نگاه کرد. دوستش گفت: «برویم بالاتر...آن جا چند مغازه ی کفش فروشی کنار هم هستند. اگر ارزان بود، می خواهم یک جفت برای این غلامم بخرم.» بعد به دور و برش نگاه کرد. غلام نبود. صدایش کرد؛ ولی جوابی نشنید: «پس این غلام نادان کجا رفت؟ او که با ما بود!» امام علیه السلام حرکت کرد، او هم پشت سرش. کمی که جلو رفت، دوباره پشت سرش را نگاه کرد. لابه لای جمعیت، غلامش را ندید. باز صدایش کرد؛ ولی از غلام خبری نبود. عصبانی شد. دوباره پشت سر امام حرکت کرد. به مغازه های کفش فروشی رسیدند... ... ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
کودک یار مهدوی مُحکمات
#داستان #شهادت_امام_صادق_علیه_السلام 🔺حرف زشت🤭_قسمت اول: یکی🙆‍♂ داشت بالای در مغازه اش طناب بلند پ
🔺حرف زشت🤭_قسمت دوم: 👆...کفش های بزرگ و کوچک👞👟 با رنگ های مختلف، جلوی مغازه ها چیده شده بود. ✨امام علیه السلام یکی از کفش ها را برداشت و به آن نگاه کرد. دوستش هم یک کفش برداشت. فکر کرد برای غلامش مناسب است، دوباره پشت سرش را نگاه کرد. بین آدمهایی که در رفت و آمد بودند، غلامش را ندید. بیشتر عصبانی😡شد و با صدای بلند غلامش را صدا کرد. ناگهان غلام سیاهش نفس نفس زنان از راه رسید «بله ارباب! شما بودید که صدایم می کردید؟ » ارباب با خشم کفش را بر سر غلام زد و به پدر و مادرش دشنام داد🤬 ✨امام صادق علیه السلام که داشت کفش ها را تماشا می کرد، با تعجب به او و غلامش نگاه کرد. غلام سرش را پایین انداخته بود و شرشر عرق می ریخت😓 امام جلو رفت و به دوستش نگاه کرد. با ناراحتی دست بر پیشانی اش زد و گفت: «پناه می برم به خدا! تو به او بد می گویی و به پدر و مادرش دشنام می دهی؟ من فکر می کردم تو آدم خوبی هستی😳 معلوم شد تو آدم درست و با ایمانی نیستی. از خدا خجالت نمی کشی که چنین کلمات زشتی را بر زبان می آوری؟ از من دور شو!» امام علیه السلام این را گفت و با قدم های بلند از آن جا دور شد... ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce