eitaa logo
کودک یار مهدوی مُحکمات
2.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
414 ویدیو
5 فایل
🔹آشنا کردن کودکان با مفهوم مهدویت، و هرگونه پشتیبانی محتوایی تربیتی مهدوی این کانال زیر مجموعه موسسه مهدوی محکمات فعالیت می کند. 🌐پایگاه اینترنتی: www.mohkamatmahd.ir ☎دفتر مرکزی: +98 21 2842 6318 روابط عمومی: @admin313_canal
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴بچه های عزیزمون خبر دارین که امشب شبّ شهادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها هست .... ✨رقیه خانم یه دخترهِ مهربون ۳ ساله اند که عاشقِ پدر و امام زمانشون یعنی امام حسین(علیه السلام) بودن داستانِ شهادتِ ایشون خیلی غم انگیزِه 😔بچه ها جون ببینید اهل بیت (علیهم السلام)برای اینکه ما امام زمانمون و یاری کنیم چقدر سختی و مصیبت کشیدن....پس برای اینکه انتقاممون و از دشمنای رقیه خانم بگیریم باید امام زمانمون و کمک کنیم. ▪️این مصیبت و به امام زمان علیه السلام و همه شما مهدی یاوران تسلیت میگیم 🤲اللهم عجل لولیک الفرج🤲 ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
▪️آی قصه قصه قصه،ای بچه های قشنگ برای قصه گفتن،دلم شده خیلی تنگ ✨من حضرت رقیه،یه دختر سه ساله م همه میگن شبیه گلهای سرخ و لاله م🌺 ▪️گل های دامن من،سرخ و سفید و زردن همیشه پروانه ها دور سرم میگردن🦋 ✨از این شهر و ازون شهر آدمای زیادی میان به دیدن من،تو گریه و تو شادی ▪️هر کسی مشکل داره،میزنه زیر گریه مشکل اون حل میشه تا میگه یا رقیه🙏 ✨خلاصه ای بچه ها تو صحرای کربلا وقت غروب خورشید،شدیم اسیر غولا😔 ▪️پیاده و پیاده همراه عمه زینب راه افتادیم و رفتیم،از صبح زود تا به شب ✨تا اینکه ما رسیدیم به کشور سوریه از کربلا تا اونجا راه خیلی دوریه ▪️توی خرابه شام ما رو زندونی کردن با ما که بچه بودیم نامهربونی کردن😢 ✨فریاد زدم:«آی مردم،عموی من عباسه بابام امام حسینه،کیه اونو نشناسه؟» ▪️سر غولا داد زدیم،اونا رو رسوا کردیم تو قلب مردم شهر خودمونو جا کردیم ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصویری به مناسبت شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها سه ساله دشت کربلا😢 👌بچه ها جون حتماااا ببینید 🤲خدایا بحق حضرت رقیه خاتون، ظهور بابای مهربون ما رو هرچه زودتر برسون🤲 ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
چشمان روشن خوش اومدی بابا.mp3
10.49M
🏴درد و دل های حضرت رقیه(سلام‌الله‌علیها) با امام حسین علیه السلام😭 👌فوق العاده زیبا...بچه ها جون حتما گوش بدید😢 ☑کودکیار مهدوی محکمات: 🆔@koodakyaremahdavi
ملیکة الحسین(سلام الله علیها) سلام بچه ها من✨رقیه ی سه ساله هستم. ملیکه و ریحانه ی بابا حسینم و دردانه ی عمه جانم زینب...از وقتی‌ که یادمه، همه من رو دوست داشتند. چون من، هم نام مادرم حضرت فاطمه و شبیه ترین فرد به ایشون بودم😊 یه روزی که اسمش عصر عاشورا بود، دشمنای بد👹 و سنگدل بابا حسینم و همه یارانش رو به شهادت رساندن😢 و من و عمه زینب و بقیه خانوما و دخترا رو به اسارت بردن😔 من خیلی گریه کردم😭و بابا حسینم و میخواستم. صدای گریم قطع نمیشد و دشمنا هم نمیتونستن راحت بخوابن و عصبانی شدن😡 برای همون او سنگدلها👿سرِ بابای مهربونم گذاشتن تو تشت روبه روی من😞 وقتی سرِ بابام و دیدم شروع کردم به درد دل کردن، بهش گفتم که دشمنا چه بلاهایی سر ما آوردن و چقدر ما رو کتک زدن....خیلی خیلی برام سخت بود😢انقدر سخت بود که خدا من و از دنیا برد... بچه ها همین طور که توی این تصویر می بینید مادربزگ مهربونم🌟حضرت زهرا سلام الله علیها و فرشته ها از توی بهشت اومدن به استقبالم تا منو ببرن پیش بابا حسینم🤗 راستی یه آقای مهربونم توی این تصویر هست...میدونید چه کسی هستن؟ همون فردی که قراره یه روزی انتقامِ خون بابا حسینم رو بگیره....آفرین👏امام زمان علیه السلام😊 اینم بگم براتون که بعد از اون سختی ها دیگه من شدم شفیعه و باب الحوائج برای همه آدم ها. همه برای رفع گرفتاری و حاجت هاشون به من متوسل میشن و من هم با دستان کوچیکم🤲 گره از کار همه اونها باز میکنم... ❤️خدایا بحق حضرت رقیه؛ ظهور امام مهدی مهربونمون رو هر چه زودتر برسون🤲 🆔@koodakyaremahdavi
یک هیات حسینی🏴 هست تو محله یِ ما می خوایم بریم به هیات دستم تو دست بابا☺️ نوشته یا رقیه(س)🥀 بابام به روی پرچم با سربند یا مهدی(ع)❣ در دستِ من آن پرچم ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
کودک یار مهدوی مُحکمات
#داستان #شهادت_حضرت_رقیه مردبچه‌ها را صدا زد. رقیه و دوستانش جلو دویدند. مرد گفت: بچه‌ها کم کم می‌خ
عموعباس، رقیه را از روی شتر 🐪پایین آورد و گفت: «همین‌جا بمان تا برایت آب💦 بیاورم عزیزدلم» او را به پسرعمو سپرد و گفت: «حواست به رقیه جانم باشد زود برمی‌گردم» عمو که رفت رقیه علی‌اکبر را دید. به طرفش دوید. علی‌اکبر بلند گفت: «ندو نازنینم زمین می‌خوری، اینجا بیابان است، زمین پر از تیغ است» رقیه قدم‌هایش را کند کرد. به داداش علی‌اکبر که رسید لب‌هایش را غنچه کرد و پیشانی او را بوسید😚 علی‌اکبر موهای رقیه را از روی پیشانی‌اش کنار زد. او را روی پایش نشاند و گفت: «رقیه جانم چشمان قشنگت را ببند دستانت را جلو بیاور» رقیه این بازی داداش علی‌اکبر را خیلی دوست داشت. چشمانش را بست دستان کوچکش را جلو آورد. علی‌اکبر سه تا گردو توی دستان رقیه گذاشت. رقیه با چشمانی که برق می‌زد به گردوها نگاه کرد.😊 علی‌اکبر لبخند زد و گفت: «هروقت حوصله‌ات سر رفت با دوستانت گردو بازی کن» رقیه از روی پای علی‌اکبر بلند شد و گفت: «دستتان درد نکند داداش علی‌اکبر جانم»❤️ صدای گریه‌ی علی‌اصغر😢 بلند شده بود. رقیه تا صدای او را شنید گفت: «داداش علی‌اصغر جانم بیدار شد» دوید. علی‌اکبر صدا زد: «آرام برو جان برادر زمین می‌خوری اینجا بیابان است، زمین پر از تیغ است» رقیه آرام‌تر رفت. کنار گهواره‌ی علی‌اصغر نشست. آرام صدایش زد: «داداشی داداشی گریه نکن، نازی نازی» علی‌اصغر با صدای رقیه آرام شد. رقیه دستان کوچکش را روی صورت گذاشت. دستانش را برداشت و گفت: «سلام» علی‌اصغر خندید😄 رقیه صورت علی‌اصغر را بوسید. او بازی با علی‌اصغر را خیلی دوست داشت. عموعباس با ظرف آب💦 برگشت. رقیه را ندید. از پسرعمو سوال کرد:«رقیه جانم کجاست؟» پسرعمو، علی‌اکبر را نشان داد و گفت: «رفت پیش برادرش» عموعباس به طرف علی‌اکبر دوید. رقیه را ندید پرسید:«رقیه جانم کجاست؟» علی‌اکبر به احترام عمو بلند شد جلو رفت: «نگران نباشید پیش علی‌اصغر است» عموعباس دست تکان داد و به طرف گهواره‌ی علی‌اصغر دوید. رقیه آن‌جا هم نبود! همبازی رقیه داشت با چند دانه گردو بازی می‌کرد. عموعباس جلو رفت پرسید: «تو رقیه را ندیدی؟» دخترک جواب داد :«رقیه آن‌جاست» و با دست ذوالجناح🐴 را نشان داد. کمی دورتر رقیه توی بغل بابا حسین✨ خوابیده بود. بعد از واقعه عاشورا، دشمن👹 تمام کسایی رو که زنده مونده بودن، اسیر کرد.😞 دشمنان😈 خانواده امام حسین علیه السلام و همه اُسرا رو در خرابه ها جا دادن. یه وقت شنیدن که از توی خرابه های شام، صدای یه کودک به گوش می رسه. همه اونایی که در میون اسرا بودن، می دونستن که این صدای رقیه ست اون حالا از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش رو می گرفت. او انگار خواب پدرش رو دیده بود.😔 ☑️کودکیار مهدوی محکمات(تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce