eitaa logo
کوله بار
303 دنبال‌کننده
826 عکس
634 ویدیو
5 فایل
پاتوقی برای عشقبازی با شهدا ارتباط با ادمین @ali_zahra110
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت دوم خاطره خواهر شهید حسین طبی ممتاز از شهید بزرگوار 💦💦💦 با شهید ناصر فاطمی رضوان دوست صمیمی بود ، در اوایل انقلاب یک بار دیدم یک سری کاغذ به شهید ناصر فاطمی رضوان دادند . گفتم که این چه کاغذهایی بود ؟ گفت به شما ارتباطی ندارد و برای شما زود است که از این ماجرا خبر داشته باشید. بعدها به من گفت اون کاغذهایی که یه بار دیدی که به ناصر دادم . اون ها اعلامیه‌های مربوط به سخنرانی آیت الله طالقانی بود. 💦💦💦 یک روز آمد به من گفت می‌خواهم به دوراهی زاغه بروم ، گفتم دو راه زاغه برای چی؟ گفت ارتش کرمانشاه برای سرکوب انقلابیون تهران می خوان برن تهران ، برای جلوگیری از این حرکت ، با مردم صالح آباد میریم جاده را ببندیم . 💦💦💦 بعد از اتمام دبیرستان و اخذ مدرک دیپلم برای شرکت در کنکور ثبت نام کرد و در کنکور قبول شد که با پیروزی انقلاب اسلامی دانشگاه‌ها تعطیل شدند و ایشان نتوانست به دانشگاه برود ، با این حال ایشان روزی نبود که بیکار بماند. به رشته ی الکترونیک خیلی علاقه داشت و کارهای خاصی انجام می داد ، یک روز یک دستگاه آمپلی فایر صوتی درست کردند که آن دستگاه را تا به امروز نگه داشته ایم . یک بار هم یک بازی کامپیوتری ( بازی آتاری فوتبال) اختراع کردند . کارهای هنری ایشان فوق العاده بود. یکی دیگر از طراحی های هنری ایشان ، طراحی دقیق سیم کشی ماک سنگین بر روی تخته بود که الان هم در امور صنفی باتری سازان صالح آباد مورد استفاده قرار می گیرد. 💦💦💦 همانطور که قبلا عرض کردم ، اخوی عزیزم با شهید سید ناصر فاطمی رضوان ، رفاقت خیلی صمیمی داشت. در موقع شهادت شهید سید ناصر فاطمی رضوان ، درست زمان تشییع جنازه آن شهید بزرگوار ، خانه ی ما آتش گرفته بود. علی آقا قاسمی رفته بودند که به حسین بگویند که خانه شما آتش گرفته و برای خاموش کردن آتش بیایند کمک کنند ، دیده بودند که حسین وارد قبر شده و شهید سید ناصر فاطمی رضوان را داخل قبر قرار می‌دهند ، همین که حسین از قبر بیرون می آیند علی آقا قاسمی موضوع را به ایشان می گویند . ولی ایشان هیچ عکس العملی نشان نمی دهند و تنها می گویند به درک که سوخته. این گفته ایشان از شدت ناراحتیِاز دست دادن دوست صمیمی اش بوده . حتی حسین آنشب هم خانه نیامدند. فردای آن روزکه به خانه آمد ، دید که تمامی وسایل مایحتاج زندگی در آتش به طور کل سوخته ، در آن شرایط به مادرم دلداری می‌داد می‌گفت : کاش خانه سید نقی آتش می‌گرفت ولی ناصرشان زنده به خانه برمی‌گشت. حسین از نظر فنی خیلی مهارت خاصی داشت ، با تلاش ایشان و اخوان در مدت دو ماه خانه را از روز اول هم بهتر درست کردند و برق ساختمان را هم سیم کشی کرد و آماده نشیمن نمود. 💦💦💦 شهید عزیز در اسفند ماهِ، سالِ ۱۳۶۲ به خدمت مقدس سربازی و به پادگان لشکر ۲۸ سنندج اعزام شدند . بعد از اتمام آموزش در واحد عقیدتی سیاسی به عنوان مربی آموزش قرآن و احکام دینی فعالیت خود را دنبال می کند. بعد از گذشت ۵ ماه از خدمت سربازی ، جهت انجام ماموریت به پادگان قهرمان همدان اعزام می‌شود که در حین ماموریت در محور وینسار_همدان در سانحه رانندگیِ رخ به رخ با یک دستگاه وسیله نقلیه تصادف می کنند و در تاریخ بیستم تیرماه ۱۳۶۳ به درجه رفیع شهادت نائل می گردند. 💦💦💦 بعد از شهادتشان ، یک شب شهید را در خواب دیدم . در آنزمان قرار بود مادرم به مکه مکرمه مشرف شوند. من با بچه‌هایم در حسینیه بودیم و کنار حوض آب نشسته بودیم و منتظر بودیم که برادرم را ببینم . دیدم داخل حسینیه اتاق اتاق می‌باشد و از داخل اتاق ها نور سفیدی می‌آمد بیرون . دیدم در دست شهید یک عدد خودکار بود و از خودکار هم نوری بیرون می آمد ، نگاه کردم دیدم در دست دیگرش یک سری پرونده داشت . گفتم این پرونده‌ها چیه ؟ گفت این پرونده‌ها مربوط به اشخاص بدکاره پرونده افراد خوب را ثبت در دفتر می کنم . بعد به من گفت که " اَدَه " ( مادر ) دارد صدا می‌زند و می‌خواهد به مکه برود و ادامه داد که، هر کاری که مادرم دوست داشت و هر موقع مشکلی داشتید ، به من بگویید تا به شما کمک کنم. در طول زندگیم مشکلاتی داشتم که با توسل به شهید حل ‌شده . خداوند ، روح شهیدان عالی است ، متعالی بگرداند. والسلام علی من التبع الهدی . 🌷🌷🌷🌷🌷 از خداوند می‌خواهم که شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و امام راحل را با شهدای کربلا و امام حسین محشور بگرداند. از حوصله ای که به خرج دادید سپاسگزارم. 🌱🌱🌱🌱🌱 راوی : خواهر شهید |عضوشوید👇 🆔 @koolebar313 ┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅