eitaa logo
کوله بار
294 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
776 ویدیو
5 فایل
وقتی کار فرهنگی را شروع می کنیم اولین چیزی که باید با آن مبارزه کنیم خودمان است.(شهید مصطفی صدرزاده) ارتباط با ادمین @ali_zahra110
مشاهده در ایتا
دانلود
... _می پرسم درد داری ؟ _می گه نه زیاد _می خوای مسکن بهت بدم ؟ _نه _می گم : هر جور راحتی لجم گرفته... با خودم می گم: این دیگه کیه دستش قطع شده صداش در نمیاد ... . . را چه نیاز است به جسم ، وقتی کار برای ست . درد زمانی درد است که برای غیرِ خدا کار کنی.... . ✨چقدر کارهامون برای خداست؟! . |عضوشوید👇 🆔 @koolebar313 ┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
نمیشوےاگر شهدا نباشی شهدا خود را لابلای گم ‌ڪردند ڪه عاقبت پیدایشان ڪرد و شدند پیدا شده یار خودت را شبیه ترین ڪن تا ڪنند بسم‌الله |عضوشوید👇 🆔 @koolebar313 ┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
ما دلمون رو گره می‌زنیم به همه چیز ! به این . . . به اون . . ! وقتی این و اون میلرزه دلِ ما هم میلرزه دلمون رو گره بزنیم به .. کھ اگه همه عالم لرزید دلِ ما نلرزه ..! مثلِ دل امام حسین علیه‌السلام که توۍ روز نلرزید :) |عضوشوید👇 🆔 @koolebar313 ┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
🏷🕊 🌹سردارشهیدحاج محمدابراهیم همت 〖 می خواهید عاشق شما باشد: قدم بر می داریم برای رضای خدا قلم می زنیم برای رضای خدا حرف می زنیم برای رضای خدا می جنگیم برای رضای خدا اینجوری چه بکشیم چه کشته بشیم، پیروزیم✌️🏻 〗 |عضوشوید👇 🆔 @koolebar313 ┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
‍ ‍ ‍ ‍ 💥بسیار جالب خواندن این خاطره رو از دست ندید💥 ⭕️شـهـیـدی که وســوسـه ی شـیــطـان را عـمــلـی نڪـرد و تـسـبـیـحـات ڪــوه و گـیــاهــان را شـنـیـد...⭕️ ✍نفس عمیقی ڪشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم .یڪی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این ڪتری رو آب ڪن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیڪ شدم تا به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به ڪرد نمی‌دانستم چه کار ڪنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین ڪه بـرهنـه مشغول شنا ڪردن بودند. من همان جا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن من را وسوسه می‌ڪند ڪه من نگاه کنم هیچ ڪس هم متوجه نمی‌شود اما از این از این گناه می‌گذرم.» بعد ڪتری خالی را از آن جا برداشتم و از دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست ڪردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:🔸«هرڪس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور ڪه اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن ڪه در ڪنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تڪرار کردم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. . همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم به اطراف خودم نگاه ڪردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی ڪه از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات این صدا را می‌شنیدم! احمد بعد از آن ڪمی سڪوت ڪرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی 🔸انسانی که گناه را ترک ڪند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نڪن.» ‎‎‌|عضوشوید👇 🆔 @koolebar313 ┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
‍ ‍ ‍ ‍ 💥بسیار جالب خواندن این خاطره رو از دست ندید💥 ⭕️شـهـیـدی که وســوسـه ی شـیــطـان را عـمــلـی نڪـرد و تـسـبـیـحـات ڪــوه و گـیــاهــان را شـنـیـد...⭕️ ✍نفس عمیقی ڪشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم .یڪی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این ڪتری رو آب ڪن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیڪ شدم تا به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به ڪرد نمی‌دانستم چه کار ڪنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین ڪه بـرهنـه مشغول شنا ڪردن بودند. من همان جا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن من را وسوسه می‌ڪند ڪه من نگاه کنم هیچ ڪس هم متوجه نمی‌شود اما از این از این گناه می‌گذرم.» بعد ڪتری خالی را از آن جا برداشتم و از دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست ڪردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:🔸«هرڪس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور ڪه اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن ڪه در ڪنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تڪرار کردم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. . همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم به اطراف خودم نگاه ڪردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی ڪه از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات این صدا را می‌شنیدم! احمد بعد از آن ڪمی سڪوت ڪرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی 🔸انسانی که گناه را ترک ڪند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نڪن.» ‎‎‌|عضوشوید👇 🆔 @koolebar313 ┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
12.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ك گمنامی؛ اولین گام برای رسیدن است❤️‍🩹