eitaa logo
کوله بار
294 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
777 ویدیو
5 فایل
وقتی کار فرهنگی را شروع می کنیم اولین چیزی که باید با آن مبارزه کنیم خودمان است.(شهید مصطفی صدرزاده) ارتباط با ادمین @ali_zahra110
مشاهده در ایتا
دانلود
سردار شهید عبدالحسین برونسی 🌹سهم خانواده من 🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. 🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🆔@rahiyanenoor1402
39.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 از ، ... تا ....!!! . ✍ این روایتی کوتاهی ست ؛ از اعجوبه ی گردان حمزه سیدالشهدا لشکر ویژه ۲۵ کربلا ؛ سردار ۱۹ ساله شهید ابراهیم جهانبین...🕊 (( نترس بود و شجااااع ؛ هیچ تیر و ترکش و سوت خمپاره ای قامتش را خم نمی‌کرد، ۱۴ ساله که بود رفت جبهه ، ۶ سال تو جبهه ها بود ؛ هفت مرتبه مجروح شد ؛ تا تیرماه ۱۳۶۷ که در جزیره ی مجنون با لبان تشنه و با تیر خلاص بعثی ها بشهادت رسید. ۹ سال بعد استخوان های پاکش را برای والدینش آوردند...)) . 💦🌊 ما را همگان به میشناسند نه به .... شهدای استان تمامی ندارد.یادمه پارسال که رفتیم سلمان شهر خدمت ؛ کوچه ی به نام کوچه ی (()) بود و هیچ نام و نشانی از در آن کوچه و پیدا نمیشد... . دوران دفاع مقدس |عضوشوید👇 🆔 @koolebar313 ┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
به نقل از همسر شهید چمران: یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها» و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید، می‌بوسید و همانطور با گریه از من تشکر می‌کرد. من گفتم: «برای چی مصطفی؟» گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.» گفتم: از من تشکر می‌کنید؟ خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این کارها رو می‌کنید. گفت: «دستی که به مادرش خدمت می‌کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.» |عضوشوید👇 🆔 @koolebar313 ┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅
به خودتان مراجعه کنید اگر هنوز در دلتان به حضرت زهرا س' محبت دارید بدانید که از چشم خدا نیوفتاده اید .. - استاد فاطمی نیا . |عضوشوید👇 🆔@koolebar313 ┄┅•═༅𖣔✾‌🌺✾𖣔༅═•‏┅