eitaa logo
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
368 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
3هزار ویدیو
875 فایل
┄┅═✧☫ کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی ، انگوت، موران ☫✧═┅┄ موسس : #علی_مرادی_کلان تاریخ تأسیس: ۱۳۹۴/۱۱/۳۰ . شناسایی و جذب ،اطلاع رسانی برنامه ها . 👤ارتباط‌با‌ ادمین : @Alimoradikalan 🕊️ 🕊خــ♥️ـادم الشـَـہـیـد🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @koolebar_germi ╰┅─────────┅╯
🌷 🌷 شهیدی که به گفته همرزمانش با عالم دیگر در ارتباط بود 🔹از همرزمان شهید تعریف می‌کند: " یک‌روز شهید کاظم عاملو از درون می‌لرزید و به خود می‌پیچید، عرق از سر و رویش قطره قطره می‌چکید. چندبار صدایش زدم، حالت عادی نداشت. انگار توی عالم دیگری بود و صدای ما را نمی‌شنید. چراغ والر را آوردیم نزدیکش و پتوهایمان را انداختیم رویش. لرزَش، کم نمی‌شد. توی خواب صحبت می‌کرد. بچه ها گفتند:«تب کرده و هذیون می‌گه.» 🔹همرزم شهید در ادامه می‌گوید: " حرف‌هایش به هذیان نمی‌خورد. این ماجرا چندین شب ادامه داشت. شب‌های بعد با واکمن و نوار صدایش را ضبط کردیم و گاهی هم می‌نوشتیم. چندین نوار ضبط کرده و حدود پانصد صفحه کتاب موجود است. ارتباط با عالم دیگر و شهدا شده بود سرگرمی معنوی‌اش در دل شب. ماهم از این عنایت بی نصیب نبودیم." 🔹یکی از دوستان شهید کاظم عاملو می‌گوید: " صورتش خيس شده بود. صدای گريه‌اش حسينيه را پر کرده بود. هميشه ديرتر از همه‌ بچه‌ها از حسينيه بيرون می‌آمد. می‌دانستيم قنوت و سجده‌های طولانی دارد، اما اين بار فرق می‌کرد. انگار در حال و هوای دیگری بود و هيچ کدام از ما را نمی‌ديد. در مسير هم که بايد پياده تا منطقه‌ گردش می‌رفتيم، ذکر می‌گفت و گريه می‌کرد. نزديکی‌های خط مستقر شديم. خمپاره‌ای نزديک سنگر ما به زمين خورد. ترکشش پايم را زخمی کرد. پس از چند روز، روی تخت بيمارستان فهميدم همان خمپاره کاظم را از جمعمان برده است." ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @koolebar_germi ╰┅─────────┅╯
📆 جمعه ☀️ ۱۷ آذر ۱۴۰۲ هجرے شمسے 🌙 ۲۴ جمادی‌الاول ۱۴۴۵ هجرے قمرے 🎄 ۸ دسامبر ۲۰۲۳ میلادے 📿 امروز ۱۰۰ مرتبه: 🎗«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»🎗 🎗«خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست»🎗 ☀️ رویدادهای امروز در تقویم خورشیدی: 🔹آغاز تأسیس "تهران جدید" در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار (1246ش) 🔸تولد داریوش مهرجویی کارگردان ایرانی (1318ش) 🔹بلوای نان در تهران و توقیف روزنامه‏ ها (1321ش) 🔸در اثر کمبود و نامرغوبی نان و فشار زندگی و نبودن مایحتاج اولیه و پایین بودن دستمزدها بامداد امروز عده زیادی از دانش آموزان و دانشجویان در میدان بهارستان گرد آمدند.(1321ش) 🔹به دستور احمد قوام نخست وزیر کلیه روزنامه ها و مجلات توقیف و از انتشار آنها جلوگیری به عمل آمد (1321ش) 🔸آقای نصرالله انتظام وزیر راه به جای محسن رئیس وزیر امور خارجه گردید.(1323ش) 🔹رحلت فقیه جلیل و مرجع کبیر آیت‌اللَّه "سید صدرالدین صدر" (1332ش) 🔸آئین دادرسی مدنی در 80 مورد تغییر کرد (1349ش) 🔹یک هیئت پارلمانی شوروی مرکب از یازده نفر وارد تهران شدند (1350ش) 🔸علی منصور (منصورالملک) در سن 92 سالگی درگذشت. وی در عمر طولانی خود هفت مرتبه وزیر، شش مرتبه سفیر کبیر، چهار بار استاندار و دو نوبت نخست وزیر بود (1353ش) 🔹شهادت شهید شاهرخ ضرغام (1359ش) 🔸تولید انبوه موشک هدایت شونده ضد زرهِ "توسن 1" در وزارت دفاع (1378ش) 🔹درگذشت "حسین مکی" سیاستمدار، مورخ و نویسنده معاصر (1378ش) 🔸اعتراف عراق به استفاده از سلاح‌های شیمیایی در جنگ علیه ایران (1381ش) 🌙 رویدادهای امروز در هجری قمری: 🔹درگذشت عالم بزرگ "محقق زاهد" (۱۷ دی ۱۳۳۴ش) (1375ق) 🔸درگذشت میرزا علی آقا شیرازی (۱۷ دی ۱۳۳۴ش) (1375ق) 🔹درگذشت حاج آقا حسن قمی (۲۰ خرداد ۱۳۸۶ش) (1428ق) 🔸درگذشت عباس واعظ طبسی تولیت آستان قدس رضوی (۱۴ اسفند ۱۳۹۴ش) (1437ق) 🎄 رویدادهای مهم امروز در تقویم میلادی: 🔸درگذشت "وایْتْس برینگ" دریانورد دانمارکی و کاشف تنگه برینگ (1741م) 🔹شروع جنگ پنج ساله فرانسه علیه مکزیک (1861م) 🔸سقوط حاکمان نظامی در ژاپن و آغاز انقلاب سفید اجتماعی این کشور (1868م) 🔹مرگ "هربرت اِسْپِنْسِر" متفکر و فیلسوف معروف انگلیسی (1903م) 🔸آغاز جنگ "فالْکْ لند" در اقیانوس اطلس در جریان جنگ جهانی اول (1914م) 🔹اعلان جنگ امریکا به ژاپن و ورود رسمی امریکا به جنگ جهانی دوم (1941م) 🔸روز استقلال "تایوان" از چین و تشکیل دولت چین ملی در این جزیره (1949م) 📌 @koolebar_germi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 نماز جماعت را می‌خواستیم داخل سنگر برگزار کنیم. خیلی علاقه داشتم که علی‌عباس امام جماعت ما شود و به او اقتدا کنیم. ولی با حجب و حیایی که ایشان داشت، به هیچ عنوان قبول نکرد. متانت خاصی داشت. در چهره‌شان همه‌ی خوبی‌ها را می‌دیدیم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @koolebar_germi ╰┅─────────┅╯
16.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زهرا در آتش بود حیدر داشت می سوخت ❤️‍🔥❤️‍🔥💔💔
سرد بودن آب رودخانه به خودی خود مشکلی نداشت اما از آن‌جا که نظر هر چهار نفرشان گذشتن از رود و برپا کردن بساط پیک نیک‌شان زیر درخت‌های آن طرف رود بود، مسئله سردی آب موضوعیت پیدا می‌کرد. میلاد خیلی فرز و سریع و قبل از همه از رودخانه گذشت. پشت سرش زهرا راه افتاد و با طی کردن عرض رودخانه از آن گذشت. اما همین که ریحانه خواست چادرش را جمع کند و به دنبال زهرا برود یکدفعه روی هوا بلند شد. بین زمین و آسمان متوجه شد که امیر او را روی دست بلند کرده است و از رودخانه می‌گذراند. در همان حال به دوستش درس زندگی هم می‌داد: آدم نمی‌ذاره خانمش خیس بشه. خانم آدم باید درست رد بشه، خانمت رو باید رد کنی! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @koolebar_germi ╰┅─────────┅╯
🌷 🌷 ! 🌷هم‌سنگر ما یک نفر بود به نام کافیان‌ موسوی که من و معین با او غذا می‌خوردیم. او خیلی هیکل درشتی داشت یک روز سر صبحانه بر عکس هر روز که خیلی شوخی می‌کرد، آرام بود. گفتم: «چرا امروز ساکتی؟» گفت: «دیشب خواب دیدم عروسیم است و بعد رفتم تو آسمان!» زدیم زیر خنده، گفتیم: «با این هیکل چاق و سنگین چه طور رفتی بالا و نیفتادی؟!» بعد از صبحانه تصمیم گرفتیم برویم یک دست‌شویی درست کنیم. 🌷رفتیم و مشغول کار شدیم، حدود پنج نفر بودیم. نزدیکی‌هایی ساعت یازده روز ۱۳۵۹/۹/۴ تعدادی نیروی جدید آمدند به محور و مشغول احوال‌پرسی بودیم که ناگهان دو گلوله خمپاره یکی دورتر و دومی نزدیک ما اصابت کرد. با صدای سوت دومی همه سریعاً خوابیدیم ولی کافیان موسوی که کمی چاق بود دیر خوابید زمین. وقتی ترکش‌ها تمام شد، من بلند شدم ولی چهار نفر دیگر روی زمین ماندند؛ یکی از آن‌ها کافیان بود. وقتی آمدم بالای سرش، دیدم.... 🌷دیدم یک ترکش بزرگ پشت سر او را برده و مغز او بیرون پاشیده بود. سرش را بلند کردم و روی زانویم گذاشتم و چفیه‌ای را گرفتم دور سرش، ولی او چند لحظه بعد همان‌گونه که خواب دیده بود به آسمان رفت. معین هم پاهایش ترکش خورد. یکی از تازه واردها نیز به نام محمدعلی معین هم انگشتانش قطع شد. یکی هم ترکش به مچ دستش خورد. کافیان را سریعاً با برانکارد بردند. معین را من و یک نفر دیگر با برانکارد از خط تا ساحل رودخانه بردیم و از آن‌جا او را به بیمارستان بردند. 🌷عراقی‌ها فاصله‌ی بین خط و رودخانه که معین را از جنگل می‌بردیم را شدیداً زیر آتش گرفته بودند. لذا چند بار مجبور شدیم او را روی زمین بگذاریم و یکی_دو بار به علت خستگی از دست‌مان رها شد روی زمین. شبِ آن روز تنها شدم. فردا یا پس فردای آن روز رفتم بیمارستان شوش و سری به معین زدم. اتفاقاً او را ترخیص کردند تا نجف‌آباد برود و پای او را گچ گرفته بودند. به همراه او آمدم و این مرحله به پایان رسید.... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @koolebar_germi ╰┅─────────┅╯
در سایز دلخواه 🔹هر ایده ای داشته باشین و با نمد قابل اجرا باشه آماده میشه براتون سفارشات عمده و خرده پذیرفته می‌شود 🆔 آیدی سفارش: @Maryamdokht34 📎لینک کانال https://eitaa.com/arosaksarayadindar 🌐 اینجا نقطه اتصال فعالیت های کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی و انگوت می باشد 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🇮🇷به جمع کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی و انگوت بپیوندید: 🆔 @koolebar_germi