eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
358 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
1.1هزار فایل
┅═✧☫ کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی،انگوت، موران ☫✧═┅ موسس کل : #علی_مرادی_کلان تاریخ تأسیس: ۱۳۹۴/۱۱/۳۰ . شناسایی و جذب ،اطلاع رسانی برنامه ها . 👤ارتباط‌با‌ ادمین : @Alimoradikalan 🕊️ 🏢 شناسه ثبت : 1-1-874541-64-0-2 🕊خــ♥️ـادم الشـَـہـیـد🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
کمیته مرکزی خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
💔 ❤️ نام: عبدالحسین‌برونسی🧔🏻 محل‌تولد: تربت‌حیدریه🏰 تاریخ‌تولد: ۱۳۲۱/۰۶/۰۳🦋 تاریخ‌شهـادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۳🥀 محل‌شهادت: شرق‌دجله💔 آدرس‌مزار: بهشت‌رضای‌مشهد♡ وضعیت‌تاهل: متاهل‌با‌هشت‌فرزند🧡 قبل‌از‌انقلاب:👇🏻🌿 وی پس از چند بار تغییر شغل نهایتاً به شغل بنایی روی می‌آورد و تا هنگام پیوستن به سپاه این شغل را ادامه داد. او همچنین از فعالان سیاسی مخالف حکومت پهلوی بود که چند بار توسط ساواک دستگیر و شکنجه شده و نهایتاً حکم اعدامش صادر گردید اما با وقوع انقلاب اجرا نشد. در‌جنگ:👇🏻🌿 گردان بلال با فرماندهی وی در جریان عملیات والفجر ۳ موفق به تصرف ارتفاعات کله قندی و به اسارت گرفتن سرهنگ جاسم یعقوب داماد و پسرخاله صدام گردید.و رهبر حزب بعث برای سر او جایزه تعیین کرد. قسمتی‌از‌وصیت‌نامه:👇🏻🌿 من با چشم باز این را پیموده‌ام و ثابت قدم مانده‌ام؛ امیدوارم این قدم‌هایی که در راه خدا برداشته‌ام، خداوند آنها را قبول درگاه خودش قرار دهد و ما را از آتش جهنم نجات دهد. فرزندانم، خوب به قرآن گوش کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید. باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان باشید. همیشه آیات قرآن را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند. 🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺 ⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
🥀🥀 معرفی شهید عزیز، عبدالحسین برونسی 🌷نام پدر «حسین علی» 🌷تاریخ تولد«۱۳۲۱/۶/۳» 🌷محل تولد «روستای گلبوی بالاکدکن/شهرستان تربت حیدریه» 🌷شغل «بنا» 🌷آخرین مسئولیت«فرمانده تیپ۱۸جواد الائمه(علیه السلام)» 🌷شهادت«۱۳۶۳/۱۲/۲۳» 🌷محل شهادت«چهارراه خندق/عملیات بدر» 🌷تفحص و بازگشت پیکر مطهر«۱۳۹۰» 🌷محل تفحص«شرق دجله» 🌷مزار مطهر «بهشت رضا/مشهد مقدس» 🥀http://Eitaa.com/koolebar_germi
🍃🌸سیری بر زندگی آقا عبدالحسین🌸🍃 🥀🥀شهیدعبدالحسین برونسی((قسمت اول)) 🌷🌷تولد و کودکی 🥀سال۱۳۲۱در روستای گلبوی کدکن از توابع تربت حیدریه به دنیا آمد. 🌷تا کلاس چهارم ابتدایی را در تنها مدرسه ی روستا درس خواند. با اینکه کار میکرد اما همیشه نمره هایش خوب بود؛ یک روز که از مدرسه آمد بی مقدمه گفت:دیگر به مدرسه نمی رود. وقتی پدر و مادرش علت را جویا شدند اول گریه کرد بعد با بغض و غیظ از عمل ناشایست معلم طاغوتی مدرسه گفت. عبدالحسین با چشم خودش او را با دختری دیده بود. 🥀از فردای آن روز جای مدرسه به مکتب رفت و قرآن را آموخت. ادامه دارد... 🥀http://Eitaa.com/koolebar_germi
🍁سیری بر زندگی آقا عبدالحسین🍁 🥀🥀شهیدعبدالحسین برونسی 🍀🌷"سربازی و ازدواج" 🌷دوران سربازی وقت تقسیم نیروها قرار شد خدمتکار خانه سرهنگ طاغوتی باشد. همه به فرصتی که برایش پیش آمده بود حسرت می خوردند. می گفت نانش توی روغن افتاده. عبدالحسین وقتی زن بی حجاب سرهنگ را دید بی آنکه به تنبیه و مجازات تمرد از دستور مافوق فکر کند از خانه بیرون زد. 🌷همین کارش باعث شد بیست روز تمام مجبور شود تک و تنها هجده توالت پادگان را که همیشه چهار نفر در چند نوبت تمیز می کردند نظافت کند. وقتی دیدند کوتاه بیا نیست دست از سرش برداشتند. 🥀سال ۱۳۴۷ با دختر یک روحانی ازدواج کرد. عبدالحسین آن موقع کشاورزی می کرد. از خودش حتی یک متر زمین نداشت اما همین که می توانست روی زمین مردم یک لقمه نان حلال در بیاورد قانع و راضی بود. ادامه دارد.. 🥀http://Eitaa.com/koolebar_germi
🍃🌹سیری بر زندگی آقا عبدالحسین🍃🌹 🥀🥀شهیدعبدالحسین برونسی((قسمت سوم)) 🌷مبارزات انقلابی و زندگی در مشهد(پارت اول) 🥀پیش از ازدواج، امام را می شناخت و رساله شان را داشت؛ رساله ای که با همه رساله ها فرق می کرد. عکس امام را روی جلد آن زده بود. اگر او را می گرفتند مجازات سنگینی داشت. 🌷خیلی زود در خط مبارزه افتاد. حسابی هم بی پروا بود. اصل مبارزه اش با طاغوت از زمان قانون تقسیم اراضی شروع شد. بزرگ و کوچک روستا هر چه عز و التماس کردند که بیا و مثل بقیه زمین کشاورزی بگیر وگرنه تا آخر عمرت رعیت می مانی قبول نکرد. گفت:«این زمین ها قاطی با مال صغیر و یتیم است. اصلا چیزی را که طاغوت تقسیم کند نجس در نجس است.» ادامه دارد... 🥀http://Eitaa.com/koolebar_germi
🍁سیری بر زندگی آقا عبدالحسین🍁 🌹🍃"شهیدعبدالحسین برونسی"((قسمت چهارم)) 🌿🌴مبارزات انقلابی و زندگی در مشهد(پارت دوم) 🌷 یک روز باروبنه اش را بست و رفت مشهد زیارت. رفتن همان و ماندگار شدن همان. نامه نوشته بود و آدرس را برای همسرش فرستاده بود. 🥀زندگی در مشهد را با سبزی فروشی شروع کرد. خیلی ماندگار نشد؛ گفته بود:«با زن های بی حجاب زیاد سروکار دارم. سبزی فروش هم آدم درستی نیست ، سبزی ها را در آب می ریزد تا سنگین تر بشوند. نمی خواهم گرفتار مال حرام بشوم.» 🌿بعد از سبزی فروشی رفت لبنیاتی که آنجا هم نماند. می گفت:«کم فروشی می کند. جنس بد را قاطی خوب می کند و به قیمت بالا می فروشد.» از فردا صبح زود با یک بیل و کلنگ رفت سر گذر ایستاد. عبدالحسین نان پاک و حلال بنایی را به نان حرام ترجیح می داد. ادامه دارد... 🥀http://Eitaa.com/koolebar_germi
🍃🌸سیری بر زندگی آقا عبدالحسین🌸🍃 🍁شهیدعبدالحسین برونسی🍁((قسمت پنجم)) 🌷مبارزات انقلابی و زندگی در مشهد(پارت دوم) 🌷یک بار که از مشهد به روستاییان رفت نوجوان های روستا را تشویق کرد درس طلبگی بخوانند. آن هایی را که ابراز علاقه کرده بودند به مشهد برد. اسمشان را در حوزه علمیه نوشت. خرجشان را می داد. مثل اینکه بچه های خودش باشند. پابه پای آن ها شروع کرد به خواندن درس های حوزه. روزها کار میکرد و شب ها درس میخواند. 🥀برای معاش زن و بچه اش مثل مجاهد در راه خدا عرق می ریخت و زحمت می کشید. روزهای تابستان هم بنایی اش تعطیل نمی شد. 🌷کم کم برای خودش اوستا شد. کارش کار بود. خانه ای که می ساخت واقعا خانه بود. جوری کار می کرد که انگار دارد برای خودش خانه می سازد. کمتر کارگری با اوستا عبدالحسین دوام می آورد. حسابی از کارگرها کار می کشید. همیشه می گفت:«نانی که می خورم باید حلال باشد.»می گفت:«روز قیامت من باید از صاحب کار طلبکار باشم نه او از من.» ادامه دارد... 🥀http://Eitaa.com/koolebar_germi
🌹🌴سیری بر زندگی آقا عبدالحسین🌴🌹 🍃🌸شهیدعبدالحسین برونسی((قسمت ششم)) 🥀🥀مبارزات انقلابی و زندگی در مشهد(پارت سوم) 🌷قدم در راز مبارزه عملی هم گذاشت. نوارها و اعلامیه های امام را می آورد خانه.با دوستان طلبه اش نوارگوش میدادند. شبانه اعلامیه ها را پخش می کردند. 🌷چندین بار ساواک دستگیرش کرد یک بار خیلی ناجور شکنجه اش داده بودند تا به قول خودشان، هم دست هایش را لو بدهد. دست و پایش را بسته بودند. تا جان داشت توی صورتش سیلی زده بودند و بعد که دیده بودند حرف نمی زند با مشت به دهانش کوبیده بودند. دندان هایش شکسته بود.واز آن به بعد مجبور شد دندان مصنوعی بگذارد. برایش حکم اعدام هم بریده بودند که انقلاب پیروز شد و به خیر گذشت. کپی مجاز نیست ادامه دارد... 🥀http://Eitaa.com/koolebar_germi
🍃🌸سیری بر زندگی آقا عبدالحسین🍃🌸 🌷🌱شهیدعبدالحسین برونسی(قسمت هشتم) 🌸🌱ویژگی های اخلاقی(پارت دوم) 🌷مدام منطقه بود. وقتی هم برمیگشت دور می افتاد و به مجروحین و خانواده شهدا سر میزد. می پرسیدند: «پس خانواده ات چه؟»می گفت: «عیالم مثل شیر ایستاده، بچه هایم را هم سپرده ام به امام هشتم.» 🥀از جیب خودش برای سرکشی به خانواده ی شهدا خرج می کرد و برای بچه هایشان هدیه می خرید؛ حتی به شهرستان های دور و نزدیک سر میزد و از خانواده شهدا، مفقودین و مجروحین خبر می گرفت.هیچ وقت برای این کار از ماشین سپاه استفاده نکرد. 🌷سه ماه تعطیلی، پسر یازده دوازده ساله اش را برد جبهه. با یک روحانی هماهنگ کرده بود بعد از ظهر ها به پسرش قرآن یاد بدهد. صبح ها هم او را گذاشته بود در یکی از گروهان ها تا همراه بسیجی ها آموزش نظامی ببیند 🥀نیمه های شب بلند میشد و در دل تاریکی نماز میخواند و قرآن تلاوت میکرد. دل خیلی ها هنوز پیش آن ناله ها و راز و نیاز های پر سوز و گداز مانده است. ادامه دارد.. 🥀http://Eitaa.com/koolebar_germi
🌴🌹سیری بر زندگی آقا عبدالحسین🌴🌹 🥀🥀شهیدعبدالحسین برونسی((قسمت نهم)) 🌸🍃ویژگی ها اخلاقی (پارت سوم) 🌷بیشتر وقت ها که می آمد مرخصی، روزه می گفت. همسرش را هم بیدار نمی کرد که سحری درست کند یا چای بگذارد.همه کارها را خودش انجام می داد. 🌷بار آخری که رفت مرخصی، همراه تمامی اهل خانواده به تک تک فامیل سر زد؛ حتی آنهایی که سر مسائل انقلاب دعوای شدیدی باهاشون کرده بود و چند سالی می شد با آنها رفت و آمد نداشت چند دقیقه سرپایی احوالشان را می پرسید و حلالیت می طلبید. دست آخر هم خانواده اش را برد حرم امام رضا(علیه السلام). آنجا دیگر عجله نداشت. زیارت مفصلی کرد و همه بچه هایش را دور ضریح امام طواف داد؛ حتی زینب بیست روزه اش را. آن شب سفارش خانواده اش را به امام رضا(علیه السلام)کرده بود، به همسرش هم گفته بود:«اگر مشکلی داشتید فقط بروید خدمت حضرت و از ایشان کمک بخواهید.» ادامه دارد... 🥀http://Eitaa.com/koolebar_germi
: شهید برونسی از عجایب و استثناهای انقلاب اسلامی است. 🔰 | 🔻خدايا! اگر می‌دانستم با مرگ من يک دختر در دامان حجاب می‌رود، حاضر بودم هزاران بار بميرم تا هزاران دختر دردامان حجاب بروند. 🌷