eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
358 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
1.1هزار فایل
┅═✧☫ کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی،انگوت، موران ☫✧═┅ موسس کل : #علی_مرادی_کلان تاریخ تأسیس: ۱۳۹۴/۱۱/۳۰ . شناسایی و جذب ،اطلاع رسانی برنامه ها . 👤ارتباط‌با‌ ادمین : @Alimoradikalan 🕊️ 🏢 شناسه ثبت : 1-1-874541-64-0-2 🕊خــ♥️ـادم الشـَـہـیـد🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
😔💔 |•پَرکشیدن سَمتِ کرب وبَلآ |•عآشقونه رفتن تا به خُدآ |•حالآ تواین دنیآی غریبی |•دلخوشیمون شدیآدشُهداء...💔 🥀 😊 ...🌿 🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺 ⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
کمیته مرکزی خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
#دلتنگی_شهدایی😔💔 |•پَرکشیدن سَمتِ کرب وبَلآ |•عآشقونه رفتن تا به خُدآ |•حالآ تواین دنیآی غریبی |•دل
به نام خدای شهدا: 🎙🦋 محمود کاوه در عملیات‌ها خیلی سبکبال حرکت می‌کرد. کوله پشتی و نارنجک بر نمی‌داشت و گاهی فقط اسلحه با دو خشاب همراهش بود و می‌گفت: با هر فشنگ یک نفر از دشمن رو باید هدف گرفت،چرا بیخود تیر می‌زنید،چرا بیخود رگبار می‌بندید، اصلا چرا چیزی رو که نمی‌بینید می‌زنید؟ حتی گاهی قمقمه آب هم برنمی‌داشت. در سرمای استخوان‌سوز کردستان زیر لباس فرم خودش لباسی نمی‌پوشید. می‌گفت جلوی تحرک سریع را می‌گیرد و از سرعت آدم کم می‌کند،خیلی چالاک و قوی بود. دائم ورزش می‌کرد و روزهای متمادی می‌توانست باکمترین آب و غذا پیاده‌روی کند و بعد از آن هم، اصلا خستگی حالیش نمی‌شد. انرژی فوق‌العاده‌ای داشت. 💔 ...🌿 🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺 ⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
کمیته مرکزی خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
به نام خدای شهدا: 💔 ❤️ نام: محمودکاوه🧔🏻 محل‌تولد: مشهد🏰 تاریخ‌تولد: ۱۳۴۰/۰۳/۰۱🦋 تاریخ‌شهـادت: ۱۳۶۵/۰۶/۱۱💔 نحوه‌شهادت: اصابت ترکش😔 آدرس‌مزار: مشهد♡ وضعیت‌تاهل: مجرد🧡 کودکی:👇🏻🌿 در سال ۱۳۴۰ در شهر مشهد به دنیا آمد. پدرش از کسبه مشهدی بود. اصلیتشان از دهستان بیهود از توابع بخش نیمبلوک شهرستان قاینات بود و از جمله افرادی بود که در دوران شاهنشاهی مقلد سید روح‌الله خمینی بود و با روحانیونی همچون سید علی خامنه‌ای، سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد ارتباط داشت. فرماندهی:👇🏻🌿 کاوه یکی از جوانترین فرماندهانی است که هدایت جنگ ایران و عراق را به عهده گرفتند. روزی که جنگ آغاز شد او یک جوان ۱۹ ساله بود اما ۳ سال بعد فرماندهی تیپ ویژه شهدا را بر عهده گرفت. تیپی که از کلیدی‌ترین یگانهای سپاه بود. موفقیت‌ها و انجام عملیات خارق‌العاده توسط این تیپ با فرماندهی کاوه باعث شد که به لشکر ویژه ارتقاء یابد. شهادت:👇🏻🌿 وی در بدو تشکیل سپاه به عضویت سپاه مشهد درآمد و در ۲۲ سالگی به فرماندهی تیپ ۱۵۵ ویژه شهدا در غرب کشور که بعدها به لشکر ارتقا یافت منصوب شد. وی در شهریور ماه ۱۳۶۵ و در حین عملیات کربلای۲ به شهادت رسید. 🌺کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺 ⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
فرمانده بود امابرای گرفتن غذامثل بقیه رزمنده هاتوی صف می ایستاد سرصف غذاهم جلویی هابه احترامش کنارمی رفتند می خواستنداوزودترغذاش روبگیره اوهم عصبانی می شد ول می کرد ومی رفت نوبتش هم که می رسید آشپزهاغذای بهتربراش می ریختند اوهم متوجه می شدومی دادبه پشت سریش... 🌺اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل الفَرَجَهُم 🥀http://Eitaa.com/koolebar_germi
18.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه حرکت شیر آسای شهید محمود کاوه بسوی خط مقدم نبرد و آوردگاه شهادت بر بلندای قله ۲۵۱۹ حاج عمران در عملیات کربلای دو شب دهم شهریور . شهید امیری مقدم راوی حفظ آثار در لشکر ویژه شهدا، صدای ناجی کردستان آقا محمود کاوه را با ضبط صوتش در لحظه خروج از قرارگاه و عزیمت به خط مقدم‌ بر راس قله ۲۵۱۹ و فرماندهی بر نیروها ضبط کرده است، که مشخصا شهید کاوه با ناراحتی از عدم موفقیت نیروها در پیشروی خود را بخط می رساند. مشخص است خروج این شیر بیشه دفاع مقدس از قرارگاه هم همه ای در میان نیروها بوجود آورده 🥀 @koolebar_Germi
شهـید محمــود کــاوه : همیشه به نیروها و رزمنده‌ها مے‌گفت: قبل از خواب زمزمه کنیم: اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتي تُحْرِمُنِیَ الْحُسَیْنْ خدایا گناهانی را که مرا از علیه‌السلام محروم می‌کند، ببخش ... 🥀 🇮🇷کمیته خادمین شهداءشهرستان گرمی وانگوت 🥀@koolebar_germi
💠 حیف نیست آدم  ترس از خدا را ول کند،  از دشمن بترسد!!؟ 🌷 فرمانده لشگر ۵۵ ویژه شهدا شهید محمود کاوه 🌱ولادت: ۱۳۴۰/۳/۱ ،مشهد مقدس 🕊شهادت: ۱۳۶۵/۶/۱۱ ،ارتفاعات ۲۵۱۹ منطقه عمومی پیرانشهر - عملیات کربلای ۲ ▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ا 🌷در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود. محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم: دیشب تیربارچیِ دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود، هیچ کس نتونست از این جا رد بشه. گفت: بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم. رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی. محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد. آهسته گفتم:... 🌷... اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط. جور خاصی پرسید: دیگه چه کاری باید بکنیم؟! گفتم: چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه. گفت: یک کار دیگه هم باید انجام داد. گفتم: چه کاری؟ با حال عجیبی جواب داد: توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم (راوی: همرزم شهید) 📚 منبع: حکایت فرزندان فاطمه ١، ص ٣٤ 📌 @koolebar_germi
ندیدم بگذارد کسی لباسش را بشوید. علی قمی این کار را کرد. ولی سریع تلافی کرد، رفت لباس علی را شست گفت "بار آخرت باشد به حرفم گوش نمی‌کنی آ." وقت غذا هم می‌رفت توی صف، پشت‌سر بچه‌ها می‌ایستاد غذا می‌گرفت. اگر آشپز می‌شناختش می‌خواست غذایش را چرب‌تر کند غذای نفر قبلی یا بعدی را برمی‌داشت،می‌گفت "تا تو باشی دیگر پارتی بازی نکنی." @koolebar_Germi
می‌خواست بیدارش کند؛ نمی‌گذاشتم. بحث‌مان گرفت. گفتم: مگه تو نمی‌دونی اون چقدر کم می‌خوابه؟ صدای محمود کاوه از توی اتاق بلند شد: اون بیرون چه خبره؟‌ به طرف گفتم: آخرش کار خودت رو کردی؟ در اتاق را باز کردم. گفتم: یه بسیجیه، می‌گه با شما کار داره. آمد دم در. گفت: من در خدمت‌ام. طرف، خیلی خون‌سرد گفت: راستش می‌خواستم با شما عکس بگیرم. محمود دمپایی پاش کرد. گفت: کجا می‌خوای عکس بگیری؟ گفت: توی محوطه. چهار_ پنج بار کشاندش این‌طرف و آن‌طرف تا سرانجام عکس‌اش را گرفت. محمود که برگشت، رفتم سراغ بسیجی. ناراحت و دمغ گفتم: ارزشش رو داشت برای یه عکس، فرمانده تیپ رو از خواب بیدار کنی و هی ببریش این‌ور و اون‌ور؟ سرش را انداخت پایین. گفت: راستش شنیده بودم آدم فروتنیه؛ ولی دوست داشتم از نزدیک ببینم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @koolebar_germi ╰┅─────────┅╯
می‌خواست بیدارش کند؛ نمی‌گذاشتم. بحث‌مان گرفت. گفتم: مگه تو نمی‌دونی اون چقدر کم می‌خوابه؟ صدای محمود کاوه از توی اتاق بلند شد: اون بیرون چه خبره؟‌ به طرف گفتم: آخرش کار خودت رو کردی؟ در اتاق را باز کردم. گفتم: یه بسیجیه، می‌گه با شما کار داره. آمد دم در. گفت: من در خدمت‌ام. طرف، خیلی خون‌سرد گفت: راستش می‌خواستم با شما عکس بگیرم. محمود دمپایی پاش کرد. گفت: کجا می‌خوای عکس بگیری؟ گفت: توی محوطه. چهار_ پنج بار کشاندش این‌طرف و آن‌طرف تا سرانجام عکس‌اش را گرفت. محمود که برگشت، رفتم سراغ بسیجی. ناراحت و دمغ گفتم: ارزشش رو داشت برای یه عکس، فرمانده تیپ رو از خواب بیدار کنی و هی ببریش این‌ور و اون‌ور؟ سرش را انداخت پایین. گفت: راستش شنیده بودم آدم فروتنیه؛ ولی دوست داشتم از نزدیک ببینم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @koolebar_germi ╰┅─────────┅╯