eitaa logo
کوله بار خادم الشهدای اهر
213 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
32 فایل
زنده‌ نگه داشتن‌ یاد شهدا، کمتر از شهادت‌ نیست‌ (امام خامنه‌ای) صفحهٔ‌ رسمی رسانه راهیان نور شهرستان اهر زیر نظر رسانه راهیان نور استان آذربایجان‌شرقی
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ به عزیمت کاروان راهیان نور شهرستان اهر به 🌷یادی کنیم از ، شهید مبارزه با تروریست 🌷 🌷 ❇️ شاید آن روزها که سپاه درگیر بود، کسی نمی دانست هنوز جنگ تمام نشده و گردان پاسداران به مرزهای غرب و شمالغرب اعزام می شدند و حتی به بدترین و فجیع ترین شکل ها زیر تیغ و جلوی گلوله پژاکی ها می رفتند. آن روزها برای امنیت خاطر بیشتر مردم درگیری های پژاک کم تر اطلاع رسانی می شد و حتی جانبازان و شهدا را آرام جابجا می کردند. جنگ هیچ گاه تمام نشده بود و اسکتبار در تلاش و تقلا برای ضربه زدن به ایران اسلامی بود. هنوز مین ها کاشته می شدند و هنوز بر میادین مین افزوده می شد. باز خیلی پاها بی سر و صدا روی مین ها می رفت. باز هم جنگ هست و شدت گرفته... سال هاست که داعش در فرا مرزها قد علم کرده و اگر رزمندگان نبودند داعش فعلی سال ها پیش در قالب "پژاک" ها به ایران تاخته بودند و کار تمام بود. ما بنویسم پژاک تو بخوان دشمن ... ما بنویسیم داعش و تو بخوان تروریست. همه ایادی اسکتبار و تجزیه طلب و تشنه به خون مردم ایران. در بحبوحه های تروریستی همیشه سپاه و نیروهای مسلح میدان دار بودند.گروهان تخریب همیشه اول صف فداکاری بود و گروهان تخریب تیپ امام زمان(ع) لشکر عاشورا یک سر و گردن بالاتر از همه تخریب چی ها... فرمانده این گروهان یک دلاور اهری بود. کسی که متخصص ابزآلات نوین الکترونیکی جنگ بود. خاکی و آرام اما شناخته شده در خنثی سازی انواع مین و صاحب نظر در انواع عملیات های تخریب. او کربلای پنج ها و شلمچه ها دیده بود و از ۱۵ سالگی خاک می خورد. خاک جبهه و عملیات! شهید محرم شهبازیان ۳۹ ساله بود که باز مین را وسیله ارتباط خود با آسمان قرار داد و یک بار دیگر شانس خود را برای عبور از دروازه شهادت امتحان کرد. این بار فال خوش آمده بود. برای مین کار گذاشته شده توسط پژاک عملیات بررسی، تحقیق و شناسایی لازم بود. دوم آبان سال ۹۰ ناگهان صدای مین همه پادگان را به لرزه درآورد و این باز مین بود که محرم را به آرزویش رساند. او پرواز کرد با کوله باری از خستگی ها و تلاش ها. 🗓1401/6/7 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅
معرفی مناطق عملیاتی جنگ تحمیلی: مناطق عملیاتی یا یادمانی جنگ تحمیلی به نقاطی اطلاق شده که در آن چندین عملیات مهم انجام شده و به طبع آن رشادت های بسیاری در آن مکان صورت پذیرفته است. این مناطق بنا به گستردگی پهنه به سه محور تقسیم یافته است که عبارتنداز: شامل: سنندج، دالانی، دزلی، مریوان، بانه، سردشت، پیرانشهر . شامل: پاوه، ارتفاعات بازی دراز، سومار، تنگه مرصاد، قصرشیرین، پادگان ابوذر، قوچ سلطان، بانه . شامل: شلمچه، طلائیه، فکه، پادگان دوکوهه، فتح المبین، اروندکنار، هویزه، مسجد جامع خرمشهر، چزابه، دهلاویه .ذوالفقاریه و ... 🗓1401/6/7 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅
با وضو وارد شوید👇 هشت سال افتخار به روایت تصویر گردآوری: قرارگاه خادمین الشهدای شهرستان اهر ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅ شما دعوتید👇👇👇👇
دفاع مقدس به روایت تصویر قسمت:اول « قرارگاه خادمین الشهدای شهرستان اهر » 🗓1401/7/7 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅
دفاع مقدس به روایت تصویر قسمت:دوم « قرارگاه خادمین الشهدای شهرستان اهر » 🗓1401/7/7 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅
دفاع مقدس به روایت تصویر قسمت:سوم « قرارگاه خادمین الشهدای شهرستان اهر » 🗓1401/7/7 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅
دفاع مقدس به روایت تصویر قسمت:چهارم « قرارگاه خادمین الشهدای شهرستان اهر » 🗓1401/7/7 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅
دفاع مقدس به روایت تصویر قسمت:پنجم « قرارگاه خادمین الشهدای شهرستان اهر » 🗓1401/7/7 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅
همسر شهید نقل می‌کند: آقاافشین، کارکردن در منزل را عار نمی‎دانست و حتی اگر خسته بود و یا تازه از محلّ کار برمی‎گشت، در کارهای خانه کمکم می‎کرد. همیشه طوری برنامه‎ریزی داشتم که با آمدنش، کاری در منزل نباشد؛ این‌جور مواقع وقتی می‎دید کاری نیست، جاروبرقی را می‎آورد و منزل را جارو می‎کرد. برای مثال اگر از مأموریتِ یک‌ماهه برمی‎گشت، اولین استکان چای یا لیوان آب را خودش می‎شست؛ وقتی می‎گفتم شما خسته هستی، می‎گفت من فقط به مأموریت رفتم درحالیکه شما در این مدت کارهای زیادی انجام داده‎ای؛ از طرفی برای بچه‎ها هم پدر بودی و هم مادر! 🔶کمیته خادمین الشهدای شهرستان اهر ✾ 🇮🇷┇ ✾ 🇮🇷┇↵ ‌─┅═༅🌷🍃🌺🇮🇷🌺🍃🌷༅┅─ 🖥📲 🌐 @koolebar_ahar 🖥📲 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅🌷🍃🌺🇮🇷🌺🍃🌷༅┅
هدایت شده از روشنا
👈 بـرای خـدا ڪار ڪنید 🍁یاد بخیر ڪه پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت ڪسی دیگر پرداخت میڪند. 🍁یاد بخیر ڪه یڪی از دوستانش تعریف میڪرد ڪه : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده ڪه معلوله ... شناختمش و رفتم جلو ڪه ببینم چه خبره ڪه فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !! 🍁یاد بخیر ڪه قمقمه آبش را در حالی ڪکه خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت ڪه کامش از تشنگی به هم نچسبه !! 🍁یاد بخیر ڪه انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر ڪار میڪنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باڪریه ڪه صورتشو پوشونده ڪسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !! 🍁آره به خیر ڪه خیلی چیزها به ما یاد دادند ڪه بدون چشم داشت و تلافی ڪمڪ ڪنیم و بفهمیم دیگران رو، اگر کاری میکنیم فقط واسه باشه و 👌هـر چیزی رو به دید خودمون تفسیـر نڪنیم !! 🆔 eitaa.com/roshana_ir 🆔 rubika.ir/roshana_ir •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝 | چرا می‌خواهید مرا تنها بگذارید؟! 🌷 تقریبا یک سال قبل از شهادت شهید زاهدی، وقتی بیروت منزل ایشان بودم، سحر که برای نماز بیدار شدند فرمودند: دیشب خواب عجیبی دیدم. احمد و حاج قاسم رو توی خواب دیدم. از من پرسیدن: « نمیای این طرف؟! » جواب دادم: «من که خیلی دوست دارم بیام، شما مقدماتش رو فراهم کنید!» 💔 دلم لرزید. 🌹چند روزی از این جریان گذشت. یکی از روزها وقتی شهید زاهدی به منزل آمدند، فرمودند: «امروز جلسه‌ای با داشتم. برایشان خوابم را تعریف کردم. ایشان به هم ریخت و گفت: « چرا می‌خواهید مرا تنها بگذارید؟! ...» 🎙 راوی: داماد شهید ✍🏻 پی‌نوشت۱: رفاقت دیرینه و و به سال‌های اول دفاع مقدس برمی‌گردد. این رفاقت و رفت و آمد خانوادگی تا زمان شهادت ادامه داشت ... ✍🏻 پی‌نوشت۲: شهید زاهدی واقعا چشم انتظار شهادت بود. در همه اعمال و رفتارش این مطلب نمایان بود. مراقب بود کاری نکند که رزقش عوض شود. اگر مطلبی خلاف این موضوع رخ داد سریع جبران کند. اینقدر عاشق دیدار پروردگارش بود که حتی خوابهایش (که گاهی یکی اش را تعریف می کرد) هم همین رنگ و بو را داشت. 🌷هدیه‌به‌ارواح‌طیبه‌شهداصلوات..
💠نمایشنامه که خدا نوشت ✍️با بچه های مخلص و بی ریا گروهی تشکیل داده بودیم و رونق گروه وجود موسی بود و صافی و زلالی باورهای او من و چند نفر از بچه ها گروه تئاتر و نما یش مسجد محل به همراه موسی روی نمایشنامه ای کار می کردیم . نمایش جالبی بود درمورد جنگ وجبهه . موسی در آن نمایش نقش رزمنده ای را بازی می کرد که می خواست به جبهه برود. من هم نقش پدر او را بازی می کردم . حین اجرای نمایش موسی کنار من آمد و از من اجازه خواست که عازم جبهه شود من هم اجازه دادم . صحنه پایانی نما یش را اجرا کردیم نمایش اینگونه به پایان می رسید که موسی در جبهه شهید می شد و ما روی او را با پرچم ایران می پوشاندیم موسی در آن نمایش مصرانه می خواست تا نقش شهید را بازی کند . روزها و روزها بر ما گذشت و ما نمی دانستیم که عاقبت سرنوشت او به شهادت ختم می شود و او در جبهه صحنه آخر نما یش را دوباره بازی خواهد کرد. شهادت :21 دی 1365/ شلمچه/ کربلای 5 / 16 ساله _حکم_آباد_تبریز از دوست شهید موسی جبروتی ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄