﷽
#سیره_شهدا
روز خواستگارے صحبت هاے ما خیلے ڪوتاه بود،اما در همان فرصت ڪوتاه روے یک چیز خیلے تاڪید میڪرد!
او بارها گفت ڪه یک همسنگر میخواهد
شاید ڪسے ڪه به خواستگارے میرود
بگوید یک همسر و همدم میخواهد
اما مصطفے گفت ڪه همسنگر میخواهد
بعد از چند سال به او گفتم:
ما ڪه الان در زمان جنگ نیستیم،
علت اینڪه همسنگر خواسته،چه بوده است؟
او گفت: جنگ ما،جنگ نظامے نیست
جنگ الان ما جنگ فرهنگے است
اگر همسنگر خواستم به خاطر ڪارهاے فرهنگے است
تا وقتے من ڪار فرهنگے انجام مے دهم
همسرم هم در ڪنار من ڪار فرهنگے ڪند...
راوے: همسر شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@koolebar_hashtrood
﷽
#سیره_شهدا
معلم جدید، بی حجاب بود. مصطفی تا دید سرش را انداخت پایین.
خانم معلم آمد سراغش. دستش را انداخت زیر چانه اش كه «سرت را بالا بگیر ببینم.» چشم هایش را بست سرش را بالا آورد.
از كلاس زد بیرون، تا وسط های حیاط هنوز چشم هایش را باز نكرده بود.
خونه که رسید گفت: دیگه نمی خوام برم هنرستان.
گفتم: آخه برای چی!؟
معلم ها بی حجابن، انگار هیچی براشون مهم نیست.
میخوام برم قم؛ می خوام برم حوزه.
برگرفته از کتاب مصطفای خدا
#شهیدمصطفی_ردانی_پور
@koolebar_hashtrood