هدایت شده از کوله بار خادم الشهدای آذربایجان شرقی
به یاد گونه های سرخ عبدالواحد محمدی که قاری قرآن بود و مداح اهل بیت و در آن سرما چهرهاش رنگ دیگری داشت،
به یاد صفای حسن و دل شکسته منصور مینوشتم و میگریستم
و با هر سطر، آتشفشان درونم دیوانهوار بیرون میریخت تا آن روز خیلی کم اتفاق افتاده بود که قلم به دست بگیرم و بنویسم؛ سنگر، سوله، محوطه، در و دشت و کوه و هر جا که زمانی قدمگاه شهدا بود بعد از آنها بیروح و تحمل ناپذیر میشد.
آن شب تا صبح در عمق تنهایی و درد به سر کردیم. صبح که شد، دیگر کسی طاقت ماندن در مقر را نداشت.
به همه نیروها مرخصی داده شد.
بچه ها در راه رفتن کمکم میکردند چون تاولی که کف هر دو پایم را پوشانده بود دردناکتر از آن بود که بتوانم روی پای خودم بایستم...
#لشکر_خوبان 🌷
@koolebar_azsh