هدایت شده از کوله بار خادم الشهدای آذربایجان شرقی
📚 #حوض_خون
گاهی روایت هایی می آیند که شرحشان درد است؛ درد واقعی.. دردهایی نشسته بر شانه های واقعیت و واقعیت گرایی.
تارشان از غرور است و پودشان از رنج مدام رج
می خورد.
این که می گویم غرور، واقعا غرور است.
همان سرِ افراشته و قلبِ مطمئن.
اوج غرور است که زن باشی و طوری پای کار بمانی که جز تو از هیچ کس برنیاید...
با تورق این کتاب، خیلی زود در آن غرق میشوی
ورق میزنی و میرسی به سختیهای کار…
ورق میزنی و به لحظات دلتنگی میرسی، اوقاتی که به خاطر بیخبری از عزیزانشان به غم نشسته بودند اما با دیدن لباسهای انباشته شده مقابل رختشویی به خودشان میآمدند که فقط آنها نیستند که عزیزِ از دست رفته و یا در خطر دارند؛ اصلاً شاید همین لباسها برای همسر و پسر و برادر خودشان باشد...
📚 کتاب «حوض خون»، کتابی که بوی روضه
می دهد.
خاطرات و روایتهای ۶۴ نفر از بانوان اندیمشکی درباره رختشویی پتوها و البسه رزمندگان دفاع مقدس است.
رهبـر معظم انقلاب:
«من اخیراً یک کتابی خواندم به نام «حوض خون» ــ البتّه من در اهواز دیده بودم؛ خودم مشاهده کردم آنجایی را که لباسهای خونی رزمندگان را و ملحفههای خونی بیمارستانها و رزمندگان را میشستند؛ [اینها را] دیدم ــ که این کتاب تفصیل این چیزها را نوشته؛ انسان واقعاً حیرت میکند؛ انسان شرمنده میشود در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند در طول چند سال و چه زحماتی را متحمّل شدند؛ اینها چیزهایی است که قابل ذکر کردن است.»
#دفاع_مقدس 🇮🇷🌷
@koolebar_azsh