eitaa logo
کوله بار کرمان
3.2هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2هزار ویدیو
120 فایل
"کانال رسمی کمیته خادم الشهداء استان کرمان" |مرجع اخبار و اطلاعیه های راهیان نور استان کرمان| سایر شبکه های اجتماعی🔻 zil.ink/koolebarkerman تبلیغات🔻 @koolebarkerman_ad پاسخگویی سوالات برادر🔻 @Mshams_org کانال خواهران‌ 🔻 @khademinkerman
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 زندگی به سبک شهید عبدالمهدی کاظمی «این‌جا آرامشی دیگر دارد» 🔹 تفریح ما گلستان شهدا بود، چه قبل از این‌که بچه‌دار شویم و چه بعداز آن. همیشه وقتی می‌خواست بچه‌ها را جایی ببرد، گلستان شهدا را انتخاب می‌کرد. به او می‌گفتم، یک‌بار هم این بچه‌ها را به پارک ببر، می‌گفت: «آرامشی که گلزار شهدا به آدم می‌دهد، پارک نمی‌دهد. این‌جا پر از یاد خداست.» ▫️راوی : همسر گرامی شهید 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman
💠 وضو قبل از خواب ♦️قرار بود روز جمعه حمید با یکی از دوستانش برود قم. داشتم در آشپزخانه برایش کتلت درست می کردم. ساکش را که بستم، از فرط خستگی کنار پذیرایی دراز کشیدم. حمید داشت قرآنش را می خواند. وقتی دید آنجا خوابم گرفته، آمد بالای سرم و گفت: «تنبل نشو. بلند شو وضو بگیر راحت بخواب.» با خنده و شوخی می خواست بلندم کند. گفت: به نفع خودت است که بلند شوی و با وضو بخوابی وگرنه باید سر و صدای مرا تحمل کنی. شاید هم مجبور شوم پارچ آبی را روی سرت خالی کنم. حدیث داریم بستر کسی که بی وضو می خوابد مثل قبرستانِ مردار و بستر آنکه با وضو بخوابد همچون مسجد است و تا صبح برایش ثواب می نویسند. آن قدر گفت و سرو صدا کرد که به وضو گرفتن رضایت دادم. 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman
⚪️ زندگی به سبک شهید حاج قاسم سلیمانی 🔸 اگر در یک روز جمعه خانه بودند، صبح خیلی زود از خواب بیدار می‌شدند و خودشان صبحانه‌ای که دوست داشتند درست می‌کردند. بعد همه را به نظم و ترتیب تشویق می‌کردند و معمولاً از فضای شخصی هرکس شروع می‌شد و کم‌کم به صورت فراگیر تمام خانه را تا ظهر دربر می‌گرفت. 🔸 صدای رادیو نیز در خانه طنین ملایمی داشت و ناهار را نیز دوست داشتند خودشان آماده کنند؛ حضورشان گرمابخش کانون خانواده بود. پدری مهربان و نکته‌سنج و در بعضی مسائل سختگیر و همسری قابل اتکا و قابل اعتماد به اعلای درجه ممکن، دلسوز و عاشق خانواده بود. 🔰 راوی : نرجس سلیمانی 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman
💠 زندگی به سبک شهید محمد‌ ابراهیم همت 🔸گفت: مادرجان شما غصه ی مرا نخور! خانه ی‌ من عقب ماشینم است. پرسیدم: یعنی‌چه که خانه‌ات، عقب ماشینت است؟! گفت: جدی می گویم! اگر باور نمی کنی، بیا ببین همراهش رفتم، در عقبِ ماشین را باز کرد، وسایل مختصری را توی صندوق عقب ماشین چیده‌ بود! سه تا کاسه، سه تا بشقاب‌، سه تا قاشق یک سفره پلاستیکی کوچک، دوقوطی شیرخشک برای بچه و یک سری خرده ریز دیگر! گفت: این هم خانه ی من که خیلی هم راحت است گفتم: آخه این طوری که نمی شود گفت: دنیا را گذاشته ام برای دنیادارها خانه هم‌ باشد برای خانه دارها! 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman
💠 زندگی به سبک شهید علی اکبر جوادی 🔹به‌ غیبت‌ کردن‌ خیلی‌ حساس‌ بود میگفت‌: هر صبح‌ در جیبتان‌ مقداری‌ سنگ‌ بگذارید و برای‌ هر‌ غیبت‌ یک‌ سنگ‌ بردارید و در جیب‌ دیگرتان‌ بگذارید شب‌ این‌ سنگ‌ها را بشمارید اینطور‌ی‌ تعداد غیبت‌ها یادمان‌ نمیرود و سعی‌ میکنیم‌ تعداد سنگ‌ها‌ را‌ کم‌ کنیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman
♦️ زندگی به سبک شهید وحید زمانی نیا «جانباز شیمیایی بود اما خبر نداشتیم!» 🔸 مراقب سلامتی‌اش بود و اگر فرصت داشت حتماً ورزش می‌کرد، در حلب شیمیایی شده بود اما به ما نمی‌گفت. چندبار حالش بد شد گفت: حساسیت فصلی است، گفتم: حساسیت برای بهار است، اما الان تابستان است. تا اینکه یک بار برای مأموریت به اصفهان رفته بود، برادرش پرونده‌اش را دید و گفت: وحید ۴۰ درصد شیمیایی شده است. از او ماجرا را پرسیدیم، گفت: موضوع مهمی نیست، خوب می‌شوم. راوی : پدر گرامی شهید 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman
🔷 زندگی به سبک شهید عبدالله میثمی 🔸ازش پرسیدم این یکی انگشتر را به کی دادی؟! گفت: یک بنده خدایی انگشترِ طلا دستش بود، نمی دانست که طلا برای مرد حرام است از دستش در آوردم و انگشتر خودم را به او دادم 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman
♦️ زندگی به سبک شهید حمید سیاهکالی 🔸 درباره بدهی های خردش نسبت به کاسب ها حساس بود و همیشه آن ها را روی کاغذهای کوچکی می نوشت و کنار مانیتور می چسباند که اگر عمرش به دنیا نبود، من از آنها مطلع باشم و پرداخت‌شان کنم. 🔸 آن روز ناهار خیلی دیر آمد خانه. من باید می رفتم کلاس. گفت بگذار لباس هایم را عوض کنم و برسانمت. سوار موتور از کوچه که رد می شدیم، مغازه ای را نشان داد و گفت: عزیزم! به این مغازه پانصد تومان بابت تنظیم باد لاستیک موتور بدهکاریم. پول خرد نداشتم. الان هم که بسته است. یادت باشد سری بعد که از اینجا رد شدیم، پرداختش کنیم. گفتم: چشم! می نویسمش کنار بدهی های خرد که همه را یکجا پرداخت کنیم. 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman
🔰 زندگی به سبک شهید مجید قربانخانی 🔹 تیکه کلامش این بود: خدا بزرگه میرسونه...! یه نیسان داشت که با اون روزیشو در می آورد پشتِ دخلِ نان بربری هم می رفت تا اگه مستمندی رو‌ میشناسه نان مجانی بهش بده... 🔹 عجیب دست و دلباز بود و اگه مستمندی رو می دید هر چی داشت بهش می بخشید، فکر نمی کرد شاید یک ساعت بعد خودش بهش نیاز پیدا کنه ... 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman
🔰زندگی به سبک شهید مهدی‌ زین‌الدین 🔸اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام... 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman
♦️ زندگی به سبک شهید وحید زمانی نیا « بچه هیئتی بود » ◽️ وحید یک عمر نوکری امام حسین (ع) را کرد و بین اهل محل به بچه هیئتی شناخته می شد. رامین تعریف می کند: «برای انجام کارهای هیئت همراه بود و از هیچ کمکی دریغ نمی کرد. ◽️ هر وقت می خواستیم برای دهه محرم هیئت بر پا کنیم، وحید قبل از همه بچه های محل می آمد و بعد از همه می رفت». او ادامه می دهد: «۲۹ سال با وحید رفیق بودم و در همه این سال ها کاری نکرد تا من را ناراحت کند. شاید من او را ناراحت کرده باشم اما او هیچوقت چنین کاری را نکرد». 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman
🔰 بازداشتگاه 🔹 وارد بازداشتگاه شد. پتو را از روی یک نفر کنارزد، ناگهان پتو را رها کرد وچند قدم به عقب رفت. یعنی چی؟ فرمانده اینجا چه کار می کند؟ برگشت تا از در خارج شود؛ اما صدایی از پشت سر آمد: وایستا کجا میری سرباز؟ 🔹 برگشت وبهت زده گفت: سلام حاج آقا مغفوری! شما کجا، اینجا کجا؟ چرا اینجا خوابیدین؟ گفت:«اینجا خوابیده بودم که ببینم بازداشت شده ها وضع مناسبی دارند یا نه؟ 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman
♦️ زندگی به سبک شهید محمد نصرالهی «لبـــاس نــخ نمـا!» 🔹 تا لباسۍ را پاره و نخ نما نمیڪرد، دست از سرش بر نمیداشت. حتۍ در عڪس یادگارۍ اۍ ڪه با حاج قاسم انداخته نیز مشخص است..؛ شهید نصرالهۍ این عڪس را خیلۍ دوست داشت و به آن افتخار میڪرد. در این عڪس، دڪمه هاۍ پیراهنش لنگه به لنگه و با هم متفاوت اند. از این لباس چند سال ڪار ڪشیده بود ولۍ رهایش نمیڪرد !! 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman
🔰زندگی به سبک طلبه شهید حسن یزدانی 🔸روی مبحث محرم و نامحرم خيلی حساس بود يه روز عروسمان به خانه ما آمد، حسن با سرعت به طرف اتاق دويد و پيراهنی تنش كرد علت كارش را نفهميدم. 🔸وقتی عروسمان رفت حسن به من گفت: مادر! 🔸از این پس وقتی زن دادش خواست به خانه ما بيايد قبلش هماهنگ كند تا من لباسی مناسب بپوشم. 🔻راوی: مادر گرامی شهيد 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🇮🇷کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان 🌐zil.ink/koolebarkerman