🔹بستنی فروش مسیحی🔹
روزی در شهر صور یک بستنی فروش مسلمان به همسایه مسیحی خود که او نیز بستنی می فروخت، ستم روا داشت و شایع کرد چون مسیحیان در شرع مقدس اسلام نجس می باشند، بنابراين بستنی آنها هم نجس است و مسلمانان نباید از آنها بستنی بخرند. این تبلیغات موثر شد و بازار آن مرد مسیحی کساد گردید و به رونق بازار بستنی فروش مسلمان افزود. در این هنگام مرد مسیحی شکایت او را به پیش امام موسی صدر برد و از وی دادخواهی کرد. امام موسی صدر وقتی از این رفتار ناخوشایند آگاه شد سخت متاثر گشت و از مرد مسیحی دلجویی به عمل آورد. آنگاه به آن مرد مسلمان هم پیغام فرستاد و نصیحت کرد که از این عمل ناشایست دست بردارد و روزی خود را از خدا طلب کند و چون آن مرد مسلمان گوش شنوا نداشت، چند روز بعد امام موسی صدر همراه چند تن از اطرافیان در مغازه آن مرد مسیحی حاضر شد و ضمن دلجویی مجدد، از بستنی او تناول نمود و با این حرکت، ترفند مرد مسلمان را نقش بر آب کرد و از حقوق یک شهروند مسیحی که مورد ظلم واقع شده بود، دفاع نمود.
📚 امام موسی صدر امید محرومان، عبدالرحیم اباذری، صفحه ۱۸۷
#امام_موسی_صدر
#بستنی_فروش
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin
🔹سنت عملی🔹
📣 نبیه بری، رئیس وقت جنبش امل لبنان
فردی مسیحی تصمیم میگیرد در شهر صور محلی برای فروش بستنی فراهم کند. تهیه این محل بیش از ۷۵ هزار لیره لبنانی برای او هزینه برداشت. در آن سالهای دهه شصت این مبلغ اندک نبود. او این محل را خرید و کار خود را شروع کرد. اما فتوایی از شیخ موسی عزالدین در میان شهر پخش شد. فتوا این بود که «خوردن بستنی نزد مسیحی حرام است.» این فتوا کار خودش را کرد و کسب و کار بستنی فروش مسیحی از رونق افتاد. این مسئله به گوش امام صدر رسید، این اتفاق بر امام سخت آمد. به هر حال امام ترجیح داد که فتوایی بر خلاف فتوای منسوب به شیخ عزالدین صادر نکند و باعث نشود که شیخ عزالدین به سختی بیفتد. بنابراین، راهی را برای حل این مسئله در پیش گرفت که میتوانیم آن را «سنت عملی» بخوانیم.
ایشان مانند همیشه نماز جمعه را اقامه کرد. او تصمیم گرفت که در روز جمعه این مسئله را پایان دهد. پس از نماز، امام در حالی که عدهای از مردم هم او را همراهی میکردند، از حسینیه خارج شد. وقتی که به بیرون حسینیه رسیدند، امام به همراهان گفت: دوست دارد پیادهروی کند.
او گفت: خدایا! چه هوای خوبی! دوست دارم کمی پیادهروی کنم.
امام پیادهروی را آغاز کرد و عدهای هم او را همراهی کردند. رفتهرفته بر جمعیت افزوده میشد. امام به راه خود ادامه داد تا به بستنیفروشی رسید و در مقابل بستنی فروش ایستاد. او از پیش محل بستنیفروش را پرسیده بود. او با صدای بلند به همراهان گفت: چقدر این مغازه زیباست!
گفتند: اینجا بستنیفروشی است.
امام گفت: واقعاً خوردن بستنی در این هوا لذت بخش است. خیلی وقت است بستنی نخوردهام!
امام به درگاه بستنیفروشی رسید. بستنیفروش مسیحی از مغازه خارج شد و به امام خوشامد گفت. امام هم سلام کرد.
امام گفت: میخواهیم بستنی بخوریم. به ما بستنی بده.
بستنیفروش از درخواست امام شگفتزده شد. به امام نزدیک شد و گفت: سید، من مسیحی هستم!
امام با صدای بلندی که همه میشنیدند، گفت: من دین تو را نپرسیدم، تو بستنی فروش هستی یا نه؟
بستنی فروش گفت: بله که هستم.
امام گفت: پس میخواهیم بستنی بخوریم، برای ما بستنی بیاور. منتظر چه هستی؟
بستنی فروش از شدت خوشحالی خم شد تا دست امام را ببوسد، امام موسی دستش را به سرعت عقب کشید. بستنی فروش به همه بستنی داد. اخبار ماجرای «سنت عملی» امام به سرعت میان مردم پخش شد و فتوای تحریم خوردن بستنی از مسیحی را بیاثر کرد.
📚 وبسایت امام موسی صدر
#امام_موسی_صدر
#بستنی_فروش
#خاطرات
❇️ به ما بپیوندید:
https://eitaa.com/koshechin