قرار بود نه شهید شود نه مجروح...
قبل از اینکه پیکرش را بیاورند هر شب با امید آمدنش میخوابیدم.
دائم خواب میدیدم که آمده و میگوید من اسیر شدهام و نتوانستم بیایم.
دائم خودمان به خودمان امیدواری می دادیم که او می آید و زنده است.
تا اینکه 13 سال بعد هنوز پدرش چشم انتظار بود.
ایشان وقتی فوت کرد دو سه روز بعد از چهلمش ما خانه بودیم که دیدم مادر شوهرم زنگ زد.
روز قبلش هزار تا شهید آورده بودند، گمانم تیر 76 بود.
هر وقت پیکر شهیدی را میآوردند ما خیلی دلشوره داشتیم که شاید خبری شود.
مادر شوهرم که زنگ زد دیدم به شدت صدای گریه و شیون میآید.
فهمیدم چه شده. سریع آماده شدم و واقعا یادم نیست این مسافت را چطور رفتم.
بچههایم را بردم یا نه؟!
حال خودم را نمی فهمیدم.
وقتی رسیدم پرسیدم چه شده؟
گفتند: هیچی جنازه رضا را آوردند.
رضا یکسال قبل از او شهید شده بود.
نمیخواستند یکدفعه بگویند تا اینکه آرام آرام متوجه شدم. بعد از ۱۳ سال بازگشته...
به روایت ایران عامری همسر شهید سید ابوالفضل کاظمی فرمانده گردان میثم لشکر ۲۷ محمّدرسول الله
#شادی_روح_شهدا_امام_شهدا_صلوات
#حوزه_علمیه_شهید_مطهری_ره
حضور پرشور خانواده طلاب وکادر مدرسه علمیه بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف البرز درکنار مردم انقلابی در راهپیمایی ۲۲بهمن تهران
#حوزه_علمیه_بقیه_الله_الاعظم_البرز
#شادی_روح_شهدا_امام_شهدا_صلوات