eitaa logo
کانال‌حوزه‌علمیه‌خواهران‌استان‌البرز
1.4هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
339 فایل
کانال‌مدیریت‌حوزه‌علمیه‌خواهران‌استان‌البرز منتظر ارسال اخبار شما هستیم eitaa.com/kowsarnews_Alborz اطلاع رسانی ☎️شماره تماس : 📞 02634995630
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 بسم رب العشق ❤️ اگر ما وارد حوزه شدیم دست خودمان نبوده. مطمئن باش انتخاب شده ای و امام زمان(عج) بین هزاران نفر تو را انتخاب کرده تا بشوی سرباز و مَحرَم او...💚 درست است که صاحب اصلی تمام حوزه ها حضرت بقیه الله(عج) است ولی این حوزه با بسیاری از حوزه ها فرق میکند،این حوزه با نام بقیه الله (عج) مزین شده است و یقین بدان از زمانی که وارد این حوزه می‌شوی امام زمان که تورا انتخاب کرده،در تمام مراحل زندگی سایه اش بالای‌سر توست و هوای تورا خواهد داشت و این توفیق بزرگی است که نصیب هرکس نمی‌شود.🙂 وقتی وارد حوزه می‌شوی آنقدر حضور امامت را درک میکنی که در این روزهایی که ما از بهشت خودمان،حوزه دور هستیم انگار از آغوش امام‌زمان محروم‌شده ایم🥀 تمام نگاه امام زمان به سمت توست و بین هزاران رهگذر و مردمی که به کارهای روزانه ی خویش مشغول اند و نبودن امام برایشان مسئله ای نیست،به تو امید دارد همانگونه که گفته شده است: درتشرفی که آیت‌الله الهی طباطبائی (برادر علامه طباطبائی) محضر حضرت بقیةالله (عج) داشتند حضرت فرمودند: اگر مشکل و گرفتاری داشتید خدارا قسم بدهید به ((ریزه‌خواران سفره‌ام))✨ آیت الله طباطبایی (ره) پرسیدند: آقاجان! ریزه خواران سفره شما چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: همین 🍃 پرسیدم: آقاجان! شما از آنها راضی هستید؟ حضرت سکوت کرده و بعد از تأملی فرمودند: ما کسی را غیر از آنها نداریم!‌🌿 :) . فکرش را بکن که تو محرم و امید امام خود باشی،پس به گونه ای رفتار کن که امام از تو راضی باشد. فراز و نشیب هارا در این راه به جان بخر ودر مملکت امام زمان کمک حال او شو... "ف.ن" 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
چه بگویم که سخن بسیار است ومجال نوشتن کوتاه... آقاجان،یابن الحسن!روح و جانم به فدایت! انگار که دق کرده ام از انتظار، گویی بی تاب شده ام، به نظر می آید مضطر گشته ام، مثل بی قراری کودکی که پا می کوبد واصرار می کند، در دلم غوغایی بپاست. می دانم که اضطرارش باید جانم را بگیرد،ولی من هنوز نفس می کشم در هوایی که نمی بینمت... پس این هجران کی به سر می آید‌‌؟؟؟ ناگهان به خود می آیم،که آخر ای مجنون،ای شیدا،تو برایش چه کرده ای؟تمام اعتبارت را گذاشته ای؟آبرویت را خرجش کرده ای؟ عشق را به معنای بلند یک سربازِ جان بر کف ، نثارش نموده ای؟ شرمنده ام از کم کاری هایم... هیچ ندارم،فدای روی ماهتان،هیچ ندارم... خالی از اعتبار وآبرو، شرمنده ام از تهی دستی ام، من لایق نگاه پر مهرت نیستم؛اما می دانم تو نیز مانند اجدادت رحمتت دریاست ، آدم ها را به وسعت قلبشان ،به اندازه ی ارادتشان وبه حد تلاششان می سنجی. من که هزاران بار شرمنده ام،که جز قلبی آکنده از عشقت وکوله باری از بار گناه هیچ ندارم.مرا دریاب آقای خوبی ها!!! کاش از دستم برآید،آسمانی را به پایت فرش کنم آقا جان، زمین را گل باران آمدنت کنم مولاجان... دلم پر پر شده از این انتظار بی‌قرارم،می دانی؟عزیز دل و جانِ جهانم!!! آخر تا کی؟،تا کجا؟ چشمانم،جانم،وجودم بدَو‌َد برایت... جانم را بگیر و مدهوش این شیداییَم کن. دنیا بی تو پایش لنگ می زند،سقف آرزوهای دنیایی وپوچ ، آوار شده بر سرمان، آنقدر غرق در بیهودگی هاییم که هر آن ، جان می کَنیم ودر این تکرارِتکرارها ، دفن می شویم و زمین ما را پس می زند ؛ ولی باز متوجه نمی شویم اشکال کار کجاست...درد کجاست، دردِ نبودنت به وسعت تمام تاریخ است،آرام جانم بیا... باید آنقدر اشک بریزیم تا سیل گریه هامان، ما را با خود ببرد،بیاییم ووصل،به دریای وجود تو شویم . کاش در این دریای وصل ، غرق شوم برای همیشه... غرق دریای وجود تو شدن می ارزد. آن وقت دیگر آسوده خواهم شد... اللهم عجّل لولیّک الفرج🤲 اللهم عجّل لولیّک الفرج🤲 اللهم عجّل لولیّک الفرج🤲 طلبه شرکت کننده در پویش بهار مهدوی: سرکار خانم ملک حارثی @hawzah_khaharan_alborz
🌸🌸🌸 سجاده را می گشایم ذکر می گویم ولی هنوز دلم آرام نیافته دوست دارم با مقام شامخت «خودم» گفتگو کنم «یا حبیب من لا حبیب له» از مساحت کوچک سجاده ام خسته ام سجاده «دل» می گشایم بارالها در قلب تپنده ی لحظه های نزول ملکوت؛ حال مرا خوب میدانی. بارالها؛ نخ تسبیح اعمالم به ضرب غرور و تفاخر پاره شد و باطنم از نور خالی است. بارالها؛ آنقدر ناچیز و فقیرم که نمی دانم چگونه می توانم تو را شکر بگویم. بارالها؛ به قدر امشبت برایم چراغی بفرست تا جاده را تا آخرت مشاهده کنم. آخرتی که«خیر و ابقی» بارالها؛ اینک که بر سر سجاده دل سلام می دهم مقام لایزالت را؛ دستانم را یاری کن تا در بحر توبه دست و رو بشویم . یا رب؛ مهربانم؛ این مسافرخانه را برایم محل امنی قرار بده تا به سلامت به سویت رهسپار شوم . معبود من؛ تو را برای حضور «عطر تمام گل‌های نرگس سپاسگزارم» ... محبوب من؛ همین عطر از کل دنیا مرا بس است؛ زیبایی «حضرت غایب از نظر » را هر که دید دست از دنیا چون مهزیار شست. مولای من؛ من نه تنها آیه ای از آفرینش که معجزه ای بودم؛ اما خود را دیر فهمیدم؛ اما یا رب؛ تو خود گفتی؛ هر آنچه هستی باز آ من باز آمدم؛ حریمی امن تر از حریمت نیافتم که قلبم را بسپارم . بارالها؛ قلبم از شوق بندگی ات آکنده است و هر چه در سرزمین فهم و تعقل بزرگتر می شوم بیشتر «تنها و فقط تو را دوست دارم» این دنیا «محل لعب» می شود؛ اگر نخ تسبیح اعمالم و نیتم را گره نزنی؛ اگر این مسافر خانه را محل امن بندگی ام نگردانی؛ من تنهایی زورم نمی رسد؛ یاری ام کن که به مخلوقت از سوی من زیانی نرسد. محبوب من؛ معبود من؛ به حق نورانی ترین شب زنده دار امروز جامه ی پاکی را بر جان من بپوشان‌؛ چون اگر پاکی نباشد همراهی با حضرت مهدی موعود «عجل الله تعالی فرجه الشریف» نیز نصیب «م.ن» نخواهد شد. پروردگارا ممنونم که مرا خلق کردی؛ ممنونم که مرا پرورش دادی؛ ممنونم که بهترینها را نصیبم کردی. 🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد🌸 به قلم: زهرا اردبیلی @hawzah_khaharan_alborz
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌷جشن میلاد صاحب الزمان عجل الله تعالی و فرجه الشریف کارهای انجام شده در نیمه شعبان توسط طلبه ها و خانواده های محترمشان آش و توزیع آن در روستای قبچاق شکلات وماسک به تعداد۵۰۰عدد،مواد ضدعفونی ۲۰۰عدد پخش غذای گرم به نیازمندان روسری به خانم های جوان جهت ترویج حجاب و توزیع شله زرد و شکلات و ساندویچ اولویه به مناسبت نیمه شعبان صلواتی نویسی نیمه شعبان در مصلی و باشگاه های شهر نقاشی # مسابقه کتابخوانی
من بیست و هشت سالمه و حدود چهل سال پیش به دنیا هم نیومده بودم چه برسه به اینکه رای بدم، اما پدر بزرگ و مادر بزرگ های من، حتی به جمهوری اسلامی رای ندادند و جز همان دودرصدی بودند که( اری) را در صندوق انتخابات ننداخته بودند... فرزندانشون هم همین‌طور ادامه دادند و رای ندادند اتفاقا منم برای اینده ی بهتر تصمیم داشتم از ایران برم به هزار و یک دلیل که در ذهن داشتم و اروپا رو جای بهتری میدونستم ... من نوه اون ها هستم اما حالا نه تنها از تصمیم به رفتن منصرف شدم بلکه موندم تا کشورم رو در حد توان خودم اباد کنم تا جای بهتری برای فرزندانم باشه... فهمیدم کشور هتل نیست که اگر رضایت نداشتم هتلم رو عوض کنم... من نه پیروزی انقلاب رو دیدم نه جنگ رو دیدم... من همون نسل دهه هفتادی هستم که فقط از تلویزیون و رسانه روایت هشت سال دفاع مقدس رو دیده و شنیده ام... نه کسی منو شست و شوی مغزی داده نه بچه هستم که نتونم تشخیص بدم و اتفاقا اهل مطالعه هستم اهل خوندن تاریخ ملت ها و اهل شنیدن روایت کشورهایی همچون( لیبی، افغانستان و...) علاوه بر منطقی بودن، اهل انصافم هستم،حق رو میپذیرم و متعصبانه برخورد نمیکنم، وطن پرست هستم، مردمم رو دوست دارم، نمیتونم بپذیرم عده ای از جان گذشتند جوان هایی هم سن و سال خودم زن و مرد شهید شدند و من حتی به پای صندوق رای نرم زیرا که از انصاف به دور است.... من رای میدم تا جایی که بالاخره رییس جمهوری منتخب بشه که درد اشناست و نگران کشور و مردمش هست... من کشورم، مردمم رو دوست دارم و نمیخوام شرمنده شهدا بشم... من نمیخوام جا بزنم.... ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم در ره عشق جگر دار تر از صد مَردیم💪
سلام پدر مهربانم.. مرد باغیرت روزهای سخت.. گوشه ای از قلبم را به نامتان تا ابد مهر زده ام و داغی بر دلم مانده از این حجم نبودن ها آشنای سالیان دور ، قلبم در کدامین طریق گره خورد به هیبت علی وارتان؟ نمیدانم! هر جا که بود در تلاقی مسیر حب الحسین این اتفاق افتاده است. همان جا شما هم بی شک بوده ای که اکنون با یاد حسین(ع) و اهل بیتش در پس زمینه ی ذهنم حضور دارید و شمارا با ارباب بی کفن یاد آور میشوم سردار دلهای داغدیده دستی از سر مهربانی پدرانه ات بر سرم بکش و تمامی مرا همراه خودت کن تا زینب وار دلداده سید و مولایم مهدی(عج)، بی واهمه، جان بر کف ایشان باشم. کاش قلم یاری میکرد مرا و می نوشت شرح فراق من از من را!! انگار زمان از لحظه نبودنت یخ کرد و تاریخ برای ادامه ی این مسیر دیگر رمق نداشت که روی خوش نشان نداد! جهان برای بودن، تو را کم دارد.نفرین به دنیای بی تو! من از این فقر، از این نداشتن، بی تابم چون کودکی گم کرده مادر را! مرا رهنمون باش که سخت به دعای تو محتاجم پدر❤️ ✍دلنوشته از بانوی طلبه خانم معبودی
🌸 نیمه ی شعبان شد و آخرین جمعه ی سال... چقدر دلتنگم برای آن روزهایی که نیمه ی شعبان در آغوش تو بودم♥️🕊 من چند وقتی است که از آغوش تو دورم آقای من... اما چه شد که من در آغوش تو جای گرفتم؟! صاحب الزمانِ من! سالیانی بود که در دنیای زودگذر خود به دنبال شادی های کاذب بودم. آنقدر گشتم و گشتم تا تو را یافتم... نه! من تو را نیافتم؛ شما من را یافتی🙂 من که به دنبال شما نبودم، من به فکر شما نبودم، من برای دیدنت کاری نکردم... شما بودی که مانند پدر به دنبال فرزندانت بودی و آنهارا به کشتی نجات خود دعوت می‌کردی🌊 اگر چه نیست به فکرش کسی، به فکر همه است همیشه بوده دعایش نجات انسان ها سوار کشتی امنش شو سلامت باش به فکر باش می آید زمان طوفان ها... نمیدانم چه شد اما ناگهان خود را در خانه ی شما یافتم، آن شادی را در خانه ی شما یافتم. از آن روز که وارد خانه ی شما شدم زندگی ام را زیرورو کردی🍃 شاید سوال شود خانه ات کجاست عزیز دلم؟! خانه ی شما همان جایی است که سردر آن مزین به نام زیبای شماست [حوزه علمیه بقیة الله الاعظم]♥️ چقدر من این نام را دوست دارم... زندگی واقعی من از زمانی شروع شد که پا به خانه ی شما گذاشتم🌱 این خانه تنها جایی است که صاحبش عبد گنهکار را هم راه میدهد... وگرنه من کجا و خانه ی شما؟! من کجا و آغوش شما؟! من کجا و حوزه ی شما؟! مولای من! من به این دوری عادت ندارم... وابسته ات شده ام، مرا باز به آغوش خودت بازگردان! باز هم مرا به خانه ات راه بده! یادش بخیر نیمه ی شعبان ها انگار حال و هوای این حوزه با تمام حوزه های دیگر فرق میکرد... انگار خودت به خانه ات سر میزدی :) انگار خودت هر سال رزق معنوی یک سال سربازان و فرزندان خود را می‌دادی... انگار خودت در آنجا بودی... یادش بخیر آن زمزمه ی صبحگاهی ما [ یا بقیة الله... مهدی عجل الله... منتقم کجایی؟!] چقدر این زمزمه آراممان می‌کرد... چقدر دلتنگ اند خادمان و فرزندان شما🍃 این دلتنگی را چگونه بنویسم، وقتی نمی‌توانم حد و اندازه ی آن را به زبان بیاورم... به امید گوشه نگاهت... به امید ظهورت... 💚 🌹
✍🏻 شهر مدینه در سکوت شب خفته بود ؛ در یک خانه اما ، خواب گویی معنا نداشت .خانه خانه ی مادرم زهرا(س) بود .همو که روزی آیات کوثر در شان مقامش نازل گشته بود .....🥀 درب این خانه روزی به دست ملائک مقرب خدا ، در نهایت احترام کوفته شده بود وحالا از این درب ، جز چند تکه چوب سوخته و میخ و مسماری آغشته به خون چیزی باقی نمانده بود ....💔 تار و پود به جا مانده از یک چادر خاکی به روی میخ در ، از آنچه رخ داده بود شهادت میداد ؛ شهادتی جگر سوز و بی صدا .....🕊 در هجوم سکوت کوچه های تنگ مدینه ، صدای گریه های یک مادرفضا را پر کرده بود و این صدا چقدر به گوش مردم شهر آشنا بود....🥀 صدا صدای زهرا (س) بود ؛ نور چشمان رسول الله (ص) ؛ مادر حسنین (ع) ،همسر علی (ع ) مادری که روزی به جای دعا بر اهل خانه خود ، نخست به حال همسایگان دعا میکرد و در راه رضای خدا ، طعامش را به نیازمندان میبخشید و همواره مشغول دعا و راز و نیاز با پرودگار جهانیان بود .🥀 اکنون ولی به رسم بی رسم روزگار در بستر افتاده و چشمانش تار و دستانش کبود و بی رمق شده بود ... و آیا این بود سزای آن همه خوبی !؟💔 نه این پایان آن همه محبت نیست!! چون من هستم ؛ هستم تا نام مادرم را در گوش تاریخ فریاد بزنم ... من و هزاران دختر از جنس حیا مادرم اکنون که تو با سرخی خونت به من آموختی چگونه از حق دفاع کنم ، برایم دعا کن ... دعا کن تا همچون تو با سیاهی چادرم دشمنان را روسیاه کنم و با دفاع از حق در برابر ناحق ، ادامه دهنده ی راه تو باشم .... میدانم که راه دشوار است و توان من محدود؛ اما من دل خوش کردم به بزرگی خدا و دعای شما... هرگاه از سختی راه به تنگ آیم با چشمان بارانی به دامان شما پناه می آورم تا دست محبت خویش را بر سر این فرزند کوچک خود بکشید ؛ باشد تا باز بال و پر شکسته ام در آسمان خوبی به پرواز در آید ....🕯🕯🕯 🏴