eitaa logo
کانال مدیریت حوزه علمیه خواهران استان مازندران
1.2هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
342 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 سلسله مباحث بازخوانی نهج‌البلاغه با حضور استاد ارزشمند حجت‌الاسلام والمسلمین حسین‌زاده ◀️ قسمت هفتم 🔰 زندگی امیرالمومنین علی «ع» در دوران پیامبراکرم«ص» ابتدا پس از فاطمه سلام الله علیها، همسردیگری اختیار کرد، و از همسران متعدد فرزندان بسیارپیدا کردند . بعضی هم گفته‌اند که شمار فرزندان او به سی نفر می‌رسید. شش تن از آنان در کربلا شهید شدند. مشهورترینشان محمد بن حنفیه بود، و البته قمر بنی‌هاشم، ابوالفضل العباس، که فرزند ام‌البنین بود. همچنانکه میدانید در همان آغاز خلافت، علی علیه‌السلام حاضر به بیعت با ابوبکر نشد. این امتناع، ماجرایی پدید آورد که در منابع اهل‌سنت نیز آمده است، گرچه در منابع شیعه با صراحت و شدت بیشتری گزارش شده است. گفته‌اند که عمر، به خانه فاطمه سلام الله علیها‌ آمد و تهدید کرد که: «اگر علی علیه‌السلام بیرون نیاید و بیعت نکند، خانه را آتش می‌زند، این عبارت را برخی از منابع اهل سنت نیز، با تفاوت‌هایی، روایت کرده‌اند. گویا عمر برای توجیه این تهدید، حرفش را مستند به زمان پیامبر کرده بود؛ آنگاه که گروهی از منافقین از شرکت در نماز جماعت خودداری کردند، پیامبر تهدید کرد که خانه‌هایشان را آتش خواهد زد. عمر نیز، با استناد به همین سابقه، همان تهدید را متوجه علی علیه‌السلام و خانه‌اش کرد. ✳️و عجبا! واسفا! از شاعری عرب، در میانه قرن بیستم، در ستایش عمر، ابیاتی سروده بود و آن تهدید را، افتخار او دانسته. گفته است: وَ كَلِمَةُ العليّ عُمرٌ بيتُك لَا أُبقي بها أحدًا لو لم تُبایع و بنت المصطفى فیها «کلامی که عمر به علی علیه‌السلام گفت، چه گفتاری! گفت: خانه‌ات را آتش می‌زنم، و هیچ‌کس را باقی نمی‌گذارم شاعر، نه تنها آن تهدید را نکوهش نمی‌کند، بلکه آن را مایه‌ی فخر عمر می‌داند. می‌گوید فقط عمر بود که جرأت گفتن چنین سخنی را داشت؛ و تنها علی علیه‌السلام بود که مخاطب چنان تهدیدی می‌توانست باشد. در نامه‌های نهج‌البلاغه، امام علی علیه‌السلام در پاسخ به معاویه، به همین ماجرا اشاره می‌کند. معاویه به طعن می‌نویسد که تو را مانند شتری رام، با ریسمانی به مسجد آوردند تا بیعت کنی. و علی در جواب نکته زیبایی را می گوید: «آیا مرا به خاطر مظلومیت سرزنش می‌کنی؟ این عیب من نیست؛ که مرا مظلومانه کشاندند وبرای بیعت بردند آنکه عیب است ستمی است که برمن کرده‌اند، تو برو. برو و آن ظالمان را سرزنش کن نه مرا که مظلوم بوده‌ام. در روایت‌های شیعه، آمده است که تهدید عمر، جامه‌ی عمل پوشید؛ خانه فاطمه را آتش زدند. علی، زبیر، طلحه، و فاطمه در خانه بودند. زبیر، شمشیر کشید؛ اما شمشیر را از دستش گرفتند و او را با تکه‌چوبی زدند. در برخی روایت‌ها آمده است که فاطمه سلام الله علیها‌ بر اثر فشار در و ضربه‌ای که به پهلویش رسید، جنینی را که در شکم داشت از دست داد. نام او را «محسن» نهاده بودند. اما اهل‌سنت، این بخش از ماجرا را نپذیرفته‌اند. آنان می‌گویند تهدیدی بود، اما عملی نشد. ادامه دارد... 🆔@kowsarnews_mazandar
طلحه و زبیر که ابتدا با علی بیعت کرده بودند، بعدها به مخالفت برخاستند. عایشه، همسر پیامبر، نیز با آنان همراه شد و جنگ جمل را به راه انداختند این نخستین جنگ داخلی در تاریخ اسلام بود؛ و علی در آن، هرچند پیروز شد، اما زخمی عمیق در دل جامعه اسلامی باقی گذاشت. در پی آن، معاویه که والی شام بود و حکومت موروثی می‌خواست، با علی بیعت نکرد. جنگ صفین آغاز شد.جنگ صفین اما سرآغاز پیچش سرنوشت بود، وقتی قرآن‌ها بر نیزه رفت تاریخ قهقهه ی نیرنگ را بلندتر از ندای حق شنید، علی فریاد زد، هشدار داد، اما شمشیرها لرزیدند جنگ صفین نبردی طولانی و خونینی بود که با حیله عمروعاص پایان یافت: قرآن بر سر نیزه‌ها رفت، و مردمان ساده‌دل، آن را نشانه‌ی صلح دیدند. علی با اکراه حکمیت را پذیرفت، اما این حکمیت، بازی سیاسی‌ای بیش نبود. ابوموسی فریب خورد، علی خلع شد، و معاویه تثبیت. از دل این ماجرا، گروهی پدید آمدند به نام خوارج. کسانی که پیش‌تر در سپاه علی بودند، تندروانی بی تدبیر، نامشروع، خشن،با یقینهای خطرناک،انها با انکه خود حکمیت را بر امام تحمیل کرده بودند مع الاسف امام را به‌واسطه‌ی پذیرش همین حکمیت، کافر شمردند. علی ناچار شد با آنان بجنگد. جنگ نهروان رخ داد، که در آن بسیاری از متعصبان خوارج کشته شدند. اما علی، خسته و دل‌خون بود. گفت: «من چشم فتنه را درآوردم؛ اما چه بسیار خون‌هایی که از دل من ریخت»بعد ازان بود که فرمود لا تقاتلوا الخوارج بعدی، فلیس من طلب الحق فأخطأه کمن طلب الباطل فأدركه. بعد از من با خوارج نجنگید، زیرا کسی که در طلب حق اشتباه کند، مانند کسی نیست که در پی باطل باشد و به آن برسد.» اری، علی مانده بود و تنهایی. علی مانده بود و شب‌هایی پر از آه. گفت: به خدا، این حکومت برای من، از استخوانی در دست جذامی کم‌ارزش‌تر است، اگر برای احقاق حق نباشد.ولی چه باید کرد؟ مردی که لبخند بر لب داشت و اندوه در دل، دشمنِ دنیاپرستان بود. و سرانجام، خنجر جهل و قساوت، در محراب عبادت، فرق عدالت را شکافت. آن دم که شمشیر بر فرق علی فرود آمد، لبخند زد و گفت: فزت و رب الکعبه! رستگار شدم. نهج‌البلاغه، حاصل آن پنج سال نیست، حاصل قرنی در دلِ پنج سال است. سخنانی چون زمرد، تراش‌خورده، نغز، نایاب. از لابه‌لای درد، از میانه‌ی جنگ، از دلِ خشم، حکمت جوشید. گوهر اندیشه، در سنگ آسیاب رنج، صیقل خورد. همان است که رودکی گفت: «اندر بلای سخت پدید آید فضل و بزرگواری و سالاری.» اگر خواستید علی را بشناسید، نه از راه افسانه، نه از راه شعار، بلکه از مسیر رنج و اندیشه‌اش بروید. اگر نهج‌البلاغه را بخوانید، با دل بخوانید، نه فقط با ذهن. آنگاه خواهید دانست که چرا علی حقیقتی بر فراز اسطوره‌ها بود. علی، مردی بود که جهان را نمی‌خواست، اما جهان او را تاب نیاورد. زخم خورد، تنها ماند، اما از خویش بیرون نیامد. نه به کینه آلوده شد، نه به طمع، نه به یأس. و ما مانده‌ایم، در امتداد قرن‌ها، در حیرت این پرسش که چگونه ممکن است انسانی، در دلِ آتش، چنین روشن بماند؟ در نهایت، عبدالرحمن بن ملجم، یکی از همان خوارج، در سحرگاهی در مسجد کوفه، ضربه‌ی نهایی را زد. شمشیری زهرآلود بر فرق علی نشست. علی در دم گفت: فزت و رب الکعبه؛ رستگار شدم به خدای کعبه. به خدای کعبه راحت شدم،بله او رستگار شد، اما جامعه‌ای که او می‌خواست نجات دهد، به قهقرا رفت. 🆔@kowsarnews_mazandar
🔻سر تاکید ادیان بر بندگی خداوند معترف کردن آدمی به عجز خویش و پیراستن او از درون،، همین است که دست‌های او برای پالایشگری در بیرون باز شود، هیچ تجربه‌ای به اندازه تجربه دینی و خوف و حب خداوند و انابت الی الله و اعتقاد به نظارت الهی در زمینه پیرایش درون موفق نبوده است، نظارت الهی مقوله هراس انگیزیست، می‌گوییم و از کنارش می‌گذریم و در معنایش تأمل کافی نمی‌کنیم، نظارت الهی یعنی بیرون و درون ما به یک اندازه آشکارند و هیچکس مجال مخفی شدن ندارد و لذا به همان اندازه که بیرونمان را می‌آآراییم درونمان را هم باید بیاراییم و به همان اندازه که در حضور دیگران شرم می‌کنیم در خلوت هم باید شرم بورزیم 🔻تنها یک موجود است که می‌تواند از همه اسرار ما باخبر باشد و او خداییست که همه هستی ما نزد او گشاده است و تمام ستور کتاب وجود ما را می‌خواند، این خداوند جهان را پر کرده است، همه جهان آکنده از حضور اوست و بلکه حضور او عین جهان است، زیستن در چنین جهانی به خاطر چشم‌دار بودنش شوق انگیز است، اما درست به همین دلیل نیز بسیار هراس آور است، آدمی در یک چنین دنیایی به خود وانهاده نیست، همه چیزش آشکار است و هر روزش روز قیامت است، در چشم عارفان همه وقت قیامت است 🔻نتیجه انکه جهان، آینه ی جان توست چون تو با خود در صفا باشی، جهان با توست ور درونت تیره شد، عالم پریشان از توست لحظه‌ای درنگ کن و به درون خود نگاه کن. آن‌جا، در ژرفای قلبت، نوری است که اگر با آن آشتی کنی، جهان را روشن خواهد کرد. آنان که شب‌هایشان را با نجوای حق روشن کرده‌اند، روزهایشان نیز روشن خواهد بود. تا تو با جانان یکی باشی، جهان با توست گر ز خود دور شوی، دشمن تو جان توست 🆔@Kowsarnews_Mazandaran
در دلی که از بُخل آزاد است، در سینه‌ای که از ترس رها شده، در فقری که به سوی خدا پرواز می‌کند، و در غربتی که هجرت به سوی معبود است. ز بخل و ترس و فقر و غم، خود رارها کن به عشق و نور و فقر حق، جانت را فداکن که گفت آن شاه مردان، علی، سخن تمام: «آزاده باش، که عاشقانند رها ز دام» التماس دعا 🆔@kowsarnews_Mazandaran
🔻این گونه افراد حتی اگر بخواهند خداوند را به تکلف نیز بخوانند، ذوق مناجات را در خود نمی‌یابند و این، بهترین نشانه‌ی دفع و طرد آن‌هاست. هنگامی که کسی را می‌خواهند و می‌خوانند، نشانه‌اش آن است که راه را برایش نزدیک‌تر می‌کنند و گام برداشتنش را تسهیل می‌کنند و هنگامی که کسی را طرد می کنند، درها را به رویش می بندند)، و برای او کمترین ذوق و لذتی در سخن گفتن با حق باقی نمی گذارند، هر که کارد قصد کندم باشدش کاه خود اندر تبع می آیدش قصد در معراج دید دوست بود در تبع عرش و ملایک هم نمود 🔻در معراج، غرض عمده و اصلی دیدار با خداوند بود، اگرچه در آن حین فرشتگان نیز خود را بر پیامبر(ص) نمودند. 🔻دعا علی الاصول محصول مؤانست آدمی با خداوند، و لذت بردن از همنشینی با او و پیدا کردن خویشتن در این همنشینی است. دعا نوعی تجربة مهرورزی صادقانه و عابدانه با خداوند است. اما البته در این مهرورزی و همنشینی و مجالست، پاره ای آثار و ثمرات دیگر هم پدید می آید. ظاهربینان فقط مفتون آن فواید جنبی می شوند، اما واقع بینان لذت و نعمتی بالاتر از نفس این مجالست و مؤانست پیدا نمی کنند: خلاف طریقت بود کاولیا تمنّا کنندازخدا جز خدا گر از دوست چشمت بر احسان اوست تو. در بند خویشی نه در بند دوست 🔻البته از همگان نخواستند که آنگونه استغراق و مجذوبیت را نسبت به خداوند داشته باشند تا آن حد که از احسان او هم غافل بمانند اما به آدمیان آموخته‌اند که انسان‌ها همه در یک مرتبه نیستند بلکه بعضی بندگان خاص خداوند از این مراتب نخستین رفعت می‌گیرند و مراتب بالاتری نصیبشان می‌شود ادامه دارد... 🆔@kowsarnews_Mazandara