eitaa logo
مدیریت حوزه علمیه خواهران استان تهران
2.4هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
4.6هزار ویدیو
412 فایل
مدیریت حوزه علمیه خواهران استان تهران انتشار آخرین اخبار مدارس علمیه خواهران استان تهران ارتباط با ما: @m3721f https://eitaa.com/joinchat /3728801837C49d47ebf93
مشاهده در ایتا
دانلود
هم اکنون👊👊 🔰برگزاری ایستگاه صلواتی جلوی درحوزه 🇮🇷 سپاه میدانِ سرافرازی و عزّت 🌸 قدردان پاسخ مقتدرانه پاسداران غیور ایران اسلامی به رژیم جنایتکار صهیونیستی هستیم
حضور طلاب در روستای دهشاد بالا از شهرستان شهریار جهت تبلیغات انتخابات پنج شنبه ۱۴ تیرماه ۱۴۰۳
گفتند وقتی که شهر شلوغ شد، پشتمان به پدر گرم است... پدر یعنی ستون. یعنی جلو برو، من هستم. پدر یعنی اگر دلت گرفت، شانه ام میهمان سرت خواهد بود. پدر یعنی اگر تنها شدی، میان دستان من دیگر تنها نیستی . شما مثل یک پدر ایستاده ای و ما تکیه بر قامت پر غرور شما فریاد می زنیم : وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد ارتش دنيا نتواند که جوابم دهد.✊ ✍ دلنوشته سرکار خانم صفیه مخلص آبادی (طلبه سطح ۲)
شما ایرانی ها را هنوز نشناختید! ✨ایرانی ها آنهایی هستند، که جوان هایشان با دست خالی جلوی تانک ایستادند... ✨آنها جوانانی داشتند که سر هایشان را دادند تا کسی دستش به ناموس شان نرسد... ✨آنها سرداری داشتند که برای سر او جایزه گذاشته بودند اما خودش در دل دشمن بود... ✨آنها آرمانی داشتند که فدای آرمان های انقلاب شد... ✨آنها رئیس جمهوری داشتند که برای کار مردمش تا دل کوه ها رفت... ✨آنها فرماندهی داشتند که حاضر بود می مرد اما حادثه تلخ مردمش را نمی دید... ✨آنها شیر زنانی دارند که وقتی بر سر شان آتش میریزید مقتدرانه میگوید الله اکبر... ✨آری این مردم کسانی اند که منافقین هر روز در تلاش است تا نابودشان کند... ✨اما آنها همه چیز را فدای آرمان های انقلابی میکنند که بنیان گذارش روح الله است! ✨آنها گوش به فرمان رهبری هستند که اگر حکم جهاد دهد خواهید دید چه بلایی سرتان می آورند! ✨حواستان باشد، اینان منتظر کسی هستند که منتقم خون سردار بی سر کربلا است... 👊او اگر بیایید همه ی شما نابود خواهید شد، شک نکنید!!! ✍دلنوشته و طراحی تصویر خانم فاطمه دلیری طلبه بزرگوار سطح ۲
15.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
التماستون می کنم تمومش کنید😡 چرا این گریه‌های رو اون زمانی که غزه رو با خاک یکسان میکردید، نکردی؟ موقع بهتون فشار نیومد، اشکتون سرازیر نشد؟! «و مَکروا و مَکَرَ الله و اللهُ خیرُ الماکِرین» ✅کاری از خانم فاطمه محمدی طلبه بزرگوار سطح ۲
پدافند ظاهر قضیه است حضرت مادر نگه دارنده ی این حرم است...
اقتدار را باید در یک کلمه در رهبری یافت که نشان فتح بر دوش سربازش با لبخند و محبت همراه بود، و خشم بر دشمنش با شدیدترین وجه... مصداق اشداء علی الکفار و رحماء بینهم... واژه هایی که در توصیفش بازگوکننده اصل مطلب باشد در بیان نمی‌گنجد و این روزها تفکر ضعیف فرومایگانی چون من به عمق سیاست و یقین ایشان راه نمی یابد...چگونه می‌توان کیاست و محبت، شجاعت و اقتدار را در کنار هم داشت و ذره ای از تهدید و تطمیع نهراسید جز آنکه به چشمه اصلی اتصال داشت.. چشمه نهایت باری تعالی و اهل بیت علیهم السلام که نتیجه اش می شود باران کلام موثر و نگاه نافذ و اطمینان قلب و امید به ملت... چگونه باید شکر نعمتی را بر درگاه خداوند به‌جای آورد که خود هنوز از درک آن عاجزیم، خداوندی که قوم فارس را برگزید برای تطهیر زمین از ظلم شیطان... و شهادت می‌دهم که از سلاله سلمان مِنّا اهلُ البیت مردی را برای ما نشانه گذاشت که در تقوا و پایمردی و قدرت و همت و علم و عمل نمونه جهان بشری ست... در دنیایی که مبنایش اومانیسم است و لذتش تن گرایی و تن آسایی...جز یک مرد خدا نمی‌تواند انسان را به فطرتش باز گرداند و لذت را شهادت و مقاومت تبیین کند و اینگونه لحظات غرور آمیز بیافریند...آنگونه که خشم خدا را همراهی کند و در پاسخ ابرهه ها سجیل را روانه میدان کند تا میلیون ها انسان، نظاره گر هنر او در بازگشت انسان به فطرت الهی باشند و آن را با شوق فریاد بزنند... میدانم که تلاقی تاریخ اتفاقی نیست و تکرار مباهله، ضامن عهدی ست با ولیّ، آن هم در روزی که منتسب به جمع ظهور است و منتظر به دیدار آخرین منجی... و چه زیبا میشود آن زمان که عَلَم عشق اسلام، با صلابت و سلامت از دوش ولیّ ایران بر دستان مباهله گران به سوی منجیّ آخرالزمان روانه گردد و خون، امضای تصدیقش باشد و رضایت حق، ضامن عاقبت به خیری اش... شهادت می‌دهم آقای ما بزرگترین و پر قدرت ترین انسان است از ذریّه حسین بن علی و حیدر کرّار که چون اجدادش ما را بر دایره حبّ الهی نگهداشت و بر ما بشارت داد برتریمان را در ایمان و برطرف کرد غصه دلهایمان را (آل عمران۱۳۹) و بر یقین ما افزود و جمع ما را بر اصل انسانیت باز گرداند تا بر نصرت الهی دست یابیم (آل عمران ۱۲۶)... دلنوشته : م.آقا محمدکلاهدوز _طلبه حوزه علمیه بانو امین ره
نمی دانم، آیا می‌شود با کلمات احساسمان رابیان کنیم ؟ مدتی است باچشم خودنظاره گرظلمی بی پایان به مردم مظلوم غزه هستیم . باچشم خود دیدیم که چگونه قلب کوچک نوزادان وفرزندان بااین ترس واضطراب به لرزه می افتد. هرشب با اشک وگریه وغم سر به بالین میگذاشیتم وتنها با دعا کردن برای آزادی وآزادگی این مردم مظلوم دعا میکردیم . وحالا که به لطف پروردگار دلهای مؤمنان به یکدیگر پیوند خورده ووقت آن رسیده که به مردمان غزه ،که تنها پناهشان آغوش پروردگار است کمک کنیم.ما گوش به فرمان ولی امر مسلمین هستیم تا با شکست رژیم منحوس صهیونیستی، راه رابرای ظهور تنها ناجی بشریت باز کنیم .اوخواهد آمد ودست یاریش را برسر تمام کودکان بی پناه خواد کشید. دلنوشته :مریم مظفری طلبه حوزه بانو امین ره
یه روزی میاد که داری تند تند وسایل جشن رو حاضر میکنی تا ایستگاه صلواتی چیزی کم و کسر نداشته باشه . یهو یه دست کوچولو چادرتو میکشه و میگه مامان جون اسرائیل چجوری نابود شد؟ برمیگردی به دوران جوونی ت. یاد شهدایی که تو این راه تقدیم کردیم میفتی. یاد موشک هایی که رو سر غده سرطانی جهان خراب شد. یاد ذوق و خنده کودکان و مادران غزه که سالها مزه شادی با کامشون غریبه شده بود. با صدای نوه کوچولوت به خودت میای: -مامان جون میگم اسرائیل چجوری نابود شد که ما هرسال داریم این روزها رو جشن میگیریم؟ یه جوری که بیشتر. از این دیرت نشه جواب میدی که: -همه چی از غدیر ۱۴۰۴ شروع شد... قصه ش رو امشب قبل از خواب برات تعریف میکنم. فعلا زودتر بریم که از نماز پشت سر صاحب الزمانمون جا نمونیم.🌹 اللّهم عجل لولیک الفرج 🍃 دلنوشته :سعیده فخرا طلبه بانو امین ره
صدای پدافندها یکی پس از دیگری می اید گوش خراش است اما دلنواز گویی آرام میکند روحِ در قلیانت را آرام میشوی وقتی میبینی چشمهای بیدار ودلهای خستگی ناپذیر ومستحکم مراقب زندگیت است ایستاده ومراقب با چشمهایی باز میبینند ورصد میکنند کمترین حرکتها را دلشوره به جانم می افتد وقتی میبینم دیگر برای خودشان نیستند جان ملتی به نفسهایشان گره خورده است گویی زمام دلمان را به بند انگشتانشان گره زده ایم به ذکر الله اکبرشان چشمهای سرخشان، خشمهای از جان بیرون زده شان برای غیرت ناموسشان، قلبم را آرام میکند، اما ترس از جانم نمی رود وقتی میبینم خطر از میان شهر مان برمی خیزد سلحشوران راه زمین وهوا ودریا را بسته اند میجنگند بی پروا وهراس اما در دل این کوچه پس کوچه ها حیوانهایی انسان نما میچرخند تا هراس را به دلمان بیندازند نفسی عمیق میکشم وقتی میبینم بسیج وارد میدان شد همان نیرویی که بی هیچ چشم داشتی تصمیم گرفته تا شانه به شانه ی شیر مردان سرزمین کوچه پس کوچه ها را به غیرتشان آذین ببندند دیگر آرام گشته ام خوشحالم با اینکه میدانم تعریف جنگ تعریف تلخی است اما ما از جنگ ایمان غیرت دلاوری حسینی بودنمان را بیرون میکشیم تا ثابت کنیم زیر بیرق اسلام نفسمان را به غبار چادر مادرمان زهرا گره زده ایم ودر کنف حمایت ولی امرمان عزممان را جزم کردیم تا بیرق دین وآیینمان را از دست ولی مان به دست مولایمان برسانیم ومیشود انچه خدا میخواد ومیشنویم صدای رجز خوانی مولایمان را... خیلی دور نیست... ✍دلنوشته:مریم محمودی طلبه حوزه بانو امین ره
به نام خدایی که غیرتش، خروش موج‌های خون در رگ‌های شهیدان است… سلام ای سینه‌چاکان وطن، ای دلیران سنگر، ای نام‌آوران سرزمین غیرت! شما نه فقط با سلاح، که با ایمان جنگیدید؛ نه فقط با تاکتیک، که با عشق ایستادید؛ در شب‌های بی‌ستاره‌ای که آسمان، لبریز از موشک و آتش بود، شما فانوس امید مردم شدید. دوازده روز آتش، دوازده روز خون، دوازده روز ایستادگی… و هر روز، برگ زرینی شد در تاریخ این سرزمین؛ روزی که موشک‌های‌تان بر قلب تاریکی فرود آمدند و فریاد مظلومان غزه و جنوب لبنان را پژواک دادند. سرداران این حماسه، شما فقط جنگ نکردید؛ شما تعریف کردید که عدالت را می‌توان از لابه‌لای دود و خاکستر، زنده بیرون کشید. سربازان این میدان، شما صدای بی‌صدایان بودید. شما نشان دادید که در برابر ظلم، باید چون کوه ایستاد، نه چون برگ لرزید. اگرچه رسانه‌ها سکوت کردند، اگرچه دل‌های بی‌تفاوت جهان نلرزید، اما ملت ما، دلش با هر خبر از جبهه لرزید… با هر شهید، با هر مجروح، با هر فتح، با هر پیشروی… ما به شما افتخار می‌کنیم؛ و می‌دانیم که اگر دشمن جرات نکرد فراتر رود، به‌خاطر ایستادگی شماست. نام‌تان، در تاریخ ثبت شد؛ یاد‌تان، در دل‌ها ماند؛ و راه‌تان، روشن است، برای تمام نسل‌هایی که خواهند آمد… برای شما، تا همیشه: احترام، دعا، و اشک… ✍دلنوشته :فاطمه محمدی سرابی طلبه حوزه بانو امین ره
..از امروز ۳ تیر ۱۴۰۴ که آتش بس را اعلام کردند، کمی در یک بهت عمیق فرو رفتم به ۱۲ روزی که پشت سر گذاشتم نگاه میکنم! چقدر همه چیز برایم عوض شده است.. به قول ما روانشناس ها «ذهن آگاه تر» شده ام ! حتی شماره نفس هایم برایم جذاب است، که هنوز خدا به من فرصت داده است. این چند روزه دنیا را بیشتر غنیمت بدانم.. آسمان,زمین,طبیعت,نعمت هایی که داشته ام ولی نمی دیدم یا اصلا حساب شان نمی کردم مادری هایم را قدر دان ترم .. نگاهم به نقش همسرانگی ام هم تغییر کرده است..برای خدا محبت کن عمل کن و توقع پاسخ نداشته باش! به عزیزانم به همسایه ام .. حتی آدم هایی که نمی شناسم ولی هموطن من هستند، دلم جور دیگری برای همه می طپد ! نسبت به خاکم ,پرچمم ,وطنم ,گذشته و نیاکانم از اعماق قلبم افتخار میکنم! چقدر مدیون نیروی های نظامی ام هستم چقدر مدیون خون شهدا هستم! دیگر برایم مرز حق و باطل روشن تر شده است ..! خدایا ممنونم که ما را در آزمایش ها و ابتلاهایت تنها نمی گذاری .. ایمان هایمان را به خودت دوباره از اعماق قلب مان بیرون کشیدیم و از نو ایمان اوردیم! (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّـهِ..) دعاهایم جنس دیگری یافته بود از منیت ها به دعاهای دسته جمعی برای همه هم وطنان خوبم حتی برای همه مستضعفان عالم! «المستغاث بک یا صاحب الزمان یا صاحب الزمان ادرکنا و لا تهلکناهایم »را بیشتر از قبل لمس کردیم و به شهود نشستیم! اگرچه به ظاهر تمام شد ولی میدان جنگ در قالب و‌شکل های متفاوت همچنان ادامه دارد .. ✍دلنوشته : زینب شیرازی منش (مشاور حوزه علمیه بانو امین ره ) 🌸@howzehkhaharantehran 🌸@kowsarnews_Tehran