eitaa logo
کلبه ی آرامش خدایی ♥️
1.4هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
7.8هزار ویدیو
144 فایل
کلبه ی آرامش ...همان جایی ست که ترا بخدا میرساند♥️ 🍁هرکه منظور خود از غیر خدا میطلبد 🍁چون گدایی است که حاجت ز گدا میطلبد! 🍀معرفی زندگی با نشاط 🍀پاسخ به سوالات 🍀بیان مطالب ناب 🍀مهمترین هدف تبلیغ امام زمان ارواحنافداه میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
45.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سبحان الله. لا اله الا الله. 🤔😳🙄 خدا را شکر🤲 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون‌تعارف .. پاک بودن‌‌بہ این‌‌نیست‌ کہ تسبیح‌‌ بردارۍ وذکربگۍ... پاکی بہ اینه‌ کہ..... تو موقعیت‌گناه؛ از‌‌ گناه‌ فاصلہ بگیری اون لحظہ‌اۍکہ میتونۍ گناه کنۍ ولۍ نمیکنۍ ثوابش از هزاردور تسبیح انداختن بیشتره رفیق.....👌🌹 با من همراه باش👇👇👇 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بالاخره رسیدیم به جایی که اتوبوس ها🚌 بودنختو و بچه ها مشغول غذا خوردن🍝. آقاسید بهم گفت پشت سرش برم و رسیدیم دم غذا خوری خانم ها. آقاسید همونطور که سرش پایین بود صدا زد زهرا خانم؟! یه دیقه لطف میکنید؟! یه خانم چادری که روسریش هم با چفیه بود جلو اومد و آقاسید بهش گفت: براتون مسافر جدید آوردم. بله بله..همون خانمی که جامونده بود...بفرمایین خانمم😊 نمیدونم چرا ولی از همین نگاه اول از زهرا بدم اومده بود😕 شاید به خاطر این بود که آقاسید ایشونو به اسم کوچیک صدا کرده بود و منو حتی نگاهم نمیکرد😏 محیط خیلی برام غریبه بود همه دخترا چادری و من فقط با مانتو و مقنعه دانشگاه دلم میخواست به آقاسید بگم تا خود مشهد به جای اتوبوس با شما میام به جای اینا🚶 بعد از شام تو ماشین نشستیم که دیدم جام جلوی اتوبوس و پیش یه دختر محجبه ی ریزه میزست .اتوبوس که راه افتاد خوابم نمیگرفت. گوشیمو📱 درآوردم و شروع کردم به چک کردن اینستاگرامم و خوندن پی ام هام. حوصله جواب دادن به هیچ کدومو نداشتم. دیدم دختره از جیبش تسبیح در آورد و داشت ذکر میگفت. با تعجب😳 به صورتش نگاه کردم که دیدم داره بهم لبخند میزنه از صورتش معلوم بود دختر معصوم و پاکیه و ازش یکم خوشم اومد.🙂 -خانمی اسمت چیه؟! -کوچیک شما سمانه -به به چه اسم قشنگی هم داری. -اسم شما چیه گلم؟! -بزرگ شما ریحانه -خیلی خوشحالم از اینکه باهات همسفرم -اما من ناراحتم -ااااا..خدا نکنه .چرا عزیزم؟ -اخه چیه نه حرفی نه چیزی فقط داری تسبیح میزنی.مسجد نشستی مگه؟ -خوب عزیزم گفتم شاید میخوای راحت باشی باهات صحبتی نکردم. منو اینجوری نبین بخوام حرف بزنم مختو میخورم ها -یا خدا. عجب غلطی کردیم پس...همون تسبیحتو بزن شما -حالا چه ذکری میگفتی؟! -داشتم الحمدلله میگفتم. -همون خدایا شکرت خودمون دیگه؟! -اره -خوب چرا چند بار میگی؟!یه بار بگی خدا نمیشنوه؟؟ -چرا عزیزم. نگفته هم خدا میشنوه. اینکه چند بار میگیم برا اینه که قلبم♥️ با این ذکر خو بگیره. -آهااان..نفهمیدم چی گفتی ولی قشنگ بود -و شروع کردیم به صحبت با هم و فهمیدم سمانه مسئول فرهنگیه بسیجه و یک سالم از من کوچیک تره ولی خیلی خوش برخورد و خوب بود. نصف شبی صدای خندمون😅 یهو خیلی بلند شد که زهرا اومد پیشمون. ادامه دارد ... https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
چتونه دخترها؟!😠 خانم های دیگه خوابن...یه ذره آروم تر... من یه چشم غره😒 بهش زدم سمانه هم سریع گفت چشم چشم حواسمون نبود. بعد از اینکه رفت پرسیدم: -این زهرا خانمتون اصلا چیکاره هست؟ -ایشون مسول بسیج خواهرانه دیگه -اااا...خوب به سلامتی و تو دلم گفتم خوب به خاطر اینه که آقاسید به اسم صداش میکنه و کم کم چشمامو بستم تا یکم بخوابم.😴 بالاخره رسیدیم مشهد اسکان ما تو یه حسینیه🏤 بود که طبقه پایین ما بودیم و طبقه بالا آقایون و وقتی که رسیدیم اقای فرمانده👮 شروع کرد به صحبت کردن برامون: خوب عزیزان...اولین زیارت رو با هم دسته جمعی میریم و دفعه های بعد هرکی میخواد میتونه با دوستاش مشرف بشه فقط سر ساعت🕗 شام و ناهار حاضر باشین و ادرس هم خوب یاد بگیرین.. برگشتم سمت سمانه و گفتم : -سمانه؟! -جانم؟! -همین؟! -چی همین؟! -اینجا باید بمونیم ما؟! -اره دیگه حسینیه هست دیگه -خسته نباشید واقعا. اخه اینم شد جا..این همه هتل🏩 -دیگه خواهر باما اومدی باید بسیجی باشی دیگه -باشهه. زمان اولین زیارتمون رسید. دیدم سمانه با یه چادر داره به سمتم میاد: -این چیه سمی؟! -وااا.. خو چادره دیگه! -خوب چیکارش کنم من؟! -بخورش خوب باید بزاری سرت -برای چی؟!مگه مانتوم چشه؟! -خوب حرم میریم بدون چادر نمیشه که -اها...خوب همونجا میزارم دیگه -حالا یه دور بزار ببینم اصلا اندازته؟! چادر رو گرفتم و رفتم جلوی آینه.یکم شالمم جلو آوردم وچادرمو گذاشتم و تو اینه خودمو نگاه کردم و به سمانه گفتم: . -خودمونیما...خشگل شدم😉 -آره عزیزم...خیلی خانم شدی. -مگه قبلش آقا بودم ولی سمی...میگم با همین بریم..برای تفریحی هم بدنیست یه بار گذاشتنش. -امان از دست تو بزار سرت که عادت کنی هی مثل الان نیوفته -ولی خوب زرنگیا...چادر خوبه رو خودت برداشتی سُر سُری رو دادی به ما -نه به جان تو... اصلا بیا عوض کنیم -شوخی میکنم خوشگله..جدی نگیر.. -منم شوخی کردم والا..چادر خوبمو به کسی نمیدم که😬 حاضر شدیم و به سمت بیرون رفتیم و من دوست داشتم حالا که چادر گذاشتم آقاسید منو ببینه. هیچ حس عشقی نبود و فقط دوست داشتم ببینه که منم چادر گذاشتم و فک نکنه ما بلد نیستیم... ولی دریغ که اصلا نگاهی به سمت خانمها نمیکرد.😑 ادامه دارد ... https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ. ای خدایی که فضل و کرم تو بر خلق همیشگی است، ای که دو دست عطا و بخشش تو به جانب بندگان گسترده است‌، ای صاحب بخشش‌های بزرگ! درود بفرست بر محمد و آلش که در اصل خلقت و فطرت بهترین خلق‌اند‌، ای خدای بلندمرتبه، در همین شب گناه ما را ببخش. به نیابت همه درگذشتگان و اسیران خاک که دستشان از خیر دنیا کوتاه است و سخت چشم انتظارند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 داستان واقعی امام زمان فرمودند به پدرت بگو انقدر غُر نزند! پدرش مخالف روحانی شدنش بود، میگفت ملا شدن آب و نان نمی شود، سید ابوالحسن اما دوست داشت یاد بگیرد علوم دینی را،هرچه بود دل را به دریا زد و رفت... رفت به حوزه ی علمیه نجف تا در آن دیار در محضر استاد زانو بزند و کسب فیض کند... اطاقی در نجف اجاره کرده بود و با سختی زندگی اش را سپری می کرد، درآمد آنچنانی نداشت و آنچه او را پایبند کرده بود عشق به مولا یش امام زمان ارواحنافداه بود و بس.. در یکی از روزهایی که از شدت فقر حتی پول خرید ذغال برای گرم کردن اطاق نداشت، پدر تصمیم گرفت سَری به او بزند و از حال و روزش با خبر بشود...  پدر رسید نجف، حجره ی محقر سید ابوالحسن، پسر پدر را احترام کرد و او را در آغوش کشید،پدر اما با دیدن اوضاع و احوال سید ابوالحسن شروع کرد به سرکوفت زدن، که چرا ملا شدی، که چرا سخنش را اعتنا نکردی، که باید در این سیاهی زمستان شبها را بدون ذغال در سرما بلرزی و خودت را با نان و تُرب سیر کنی... از پدر کنایه زدن بود و از سید ابوالحسن خودخوری، خجالت میکشید، پدرش شبی را مهمانش شده بود که هیچ چیز در بساطش نبود برای پذیرایی، در همین سرکوفت زدن ها درب اطاق بصدا درآمد، سید ابوالحسن درب را باز کرد، جوانی پشت درب بود با شتری پر از بار،ذغال و بود و همه ی مایحتاج و خوراکی، سید را که دید گفت:آقایت سلام رساندند و عرض کردند:به پدرت بگو آنقدر غُر نزند، ما در مراعات حال شیعیانمان کوتاهی نمی کنیم... 😭 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 _﴿♥️﴾_________________ ˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷امشبم را به نام تو متبرک میکنم 🌷 میهمان امشب 👇👇 شهید والا مقام 🌷مسعود شعر بافچی🌷 حمد و توحید و ۱۴ صلوات اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 _﴿♥️﴾_________________ https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انواع لوازم خانه و آشپزخانه محصولاتی مانند: آبپاش، بادبزن، بالش، پک لیوان، ماگ، دستگاه بخور، قاشق، چنگال، شلنگ، طی، فلاسک و... برای مشاهده روی لینک زیر کلیک کنید 👇 لوازم خانه و آشپزخانه کالاناپ @kalanap_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چقدر برایم شرمندگی به همراه دارد😔 که شما به یاد من هستید و من یاد هر کسی غیر از شما مرا ببخش امام غريبم......🥺 ولی دوست داشتنت را تا ابد ادامه خواهم داد........ شبتون بخیر امام زمانم♥️ 🌹https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌲🌱تقویم امروز👈جمعه👇🌱🌲 دوستان عزیز و بزرگوار سلام عليكم صبح شما بخیر طاعات و عبادات تان قبول باشد ان شاءالله،  🗓💐🌲تقویم☀️امروز را خدمت تان تقدیم می‌نمایم👇 شمسی: جمعه - ۱۱ {حوت}اسفند ۱۴۰۲ میلادی: Friday - 01 March 2024 قمری: الجمعة، 20 شعبان 1445 🌹 امروز متعلق است به👇 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 🗓 روزشمار👇 ▪️10 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️19 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️24 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️27 روز تا اولین شب قدر ▪️28 روز تا ضربت خوردن امیرالمؤمنین علی علیه السلام ✅ التماس دعا دارم 🤲
🌲⚘️🌱احکام جهر و اخفات🌱⚘️🌲 حمد و سوره بعضی از نمازها بلند خوانده می شود (صبح و مغرب و عشا) که به آنها جهری می گویند و بعضی بایدآهسته خوانده شود (ظهر و عصر) که به آنها اخفاتی می گویند.(۱) در مورد جهرو اخفات نماز ها باید به نکاتی توجه کنیم👇 ۱- فقط حمد و سوره نمازها را باید آهسته یا بلند خواند 🌲🌱تقویم امروز👈جمعه👇🌱🌲 دوستان عزیز و بزرگوار سلام عليكم صبح شما بخیر طاعات و عبادات تان قبول باشد ان شاءالله،  🗓💐🌲تقویم☀️امروز را خدمت تان تقدیم می‌نمایم👇 شمسی: جمعه - ۱۱ {حوت}اسفند ۱۴۰۲ میلادی: Friday - 01 March 2024 قمری: الجمعة، 20 شعبان 1445 🌹 امروز متعلق است به👇 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 🗓 روزشمار👇 ▪️10 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️19 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️24 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️27 روز تا اولین شب قدر ▪️28 روز تا ضربت خوردن امیرالمؤمنین علی علیه السلام ✅ التماس دعا دارم 🤲 در بقیه نماز (غیر از تسبیحات اربعه) مخیر است که بلند بخواند یا آهسته. مثل ذکر رکوع و ذکر سجده و تشهد و امثال اینها. (۲) ۲- نمازهای جهری باید «بسم الله الرّحمن الرّحیم» آن را هم بلند خواند اما در نمازهای اخفاتی مستحب است «بسم الله الرّحمن الرّحیم» آن بلند گفته شود. (۳) ۳- فقط نمازهای یومیه جهر و اخفات دارند. پس در سایر نمازهای واجب مثل نماز آیات و طواف، اختیار با خود انسان است که آهسته بخواند یا بلند وهمین طور است نمازهای مستحبی. (۴) ۴- در رکعت سوم و چهارم انسان چه بخواهد حمد بخواند یا تسبیحات اربعه باید حتما آهسته بخواند. (۵) ۵- مستحب است حمد و سوره نماز ظهر روز جمعه بلند خوانده شود و این مورد استثناء است از آنچه که در بالا ذکر کردیم. (۶) ۶- قضای نمازهای جهری ،جهری است و قضای نمازهای اخفاتی، اخفاتی. (۷) ___________________ ۱ - مجمع الرسائل ، ج‏۱، ص ۲۵۳. ۲ - زیرا فقها فقط در مورد حمد وسوره جهر واخفا ت را مطرح کرده اند. ۳ - الغایة القصوى فی ترجمة العروة الوثقى، ج‏۱، ص ۴۱۷. ۴ - مجمع المسائل، ج‏۱، ص‏۲۵۴. ۵ - مجمع الرسائل‏، ج‏۱، ص‏ ۲۶۲. ۶ - توضیح المسائل محشی ، ج۱، ص۸۶۵. ۷ - زیرا فقها فرموده اند : حکم القضاء حکم الاداء. 👈التماس دعا دارم🤲