eitaa logo
کلبه ی آرامش خدایی ♥️
1.5هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
8.7هزار ویدیو
149 فایل
کلبه ی آرامش ...همان جایی ست که ترا بخدا میرساند♥️ 🍁هرکه منظور خود از غیر خدا میطلبد 🍁چون گدایی است که حاجت ز گدا میطلبد! 🍀معرفی زندگی با نشاط 🍀پاسخ به سوالات 🍀بیان مطالب ناب 🍀مهمترین هدف تبلیغ امام زمان ارواحنافداه میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
آقاسید بهم گفت: مطمئنیدشما؟!کارسختی هستا توچشماش👀 نگاه کردم و با حرص گفتم بله آقای فرمانده پایگاه😤 در همین حال یکی از پسرهای بسیجی بلند شد و گفت: محمدجان من برم خواهرم توحرم منتظره✋ -برو علی جان -تااینجا فهمیدم اسمشم محمده👌 داشتم بیرون میرفتم که دیدم یه پسردیگه رفت و گفت حاج مهدی منم میرم یکم استراحت کنم😜 -به سلامت سجاد جان -داشتم گیج میشدم😳 -چرا هرکی یه چی میگه؟! رفتم جلو: -جناب فرمانده؟! -بله خواهرم؟! -میتونم بپرسم اسم شما چیه؟! -بله اختیار دارید.علوی هستم☺️ -نه منظورم اسم کوچیکتون بود😐 دیدم یکم مکث کرد که سریع گفتم چون هرکس یه چی صداتون میکنه کنجکاو شدم بپرسم.😊همین -اها.بله. من محمد مهدی هستم. دوستان چون لطف دارن سر به سرم میزارن هربار یه کدومو صدامیزنن😁 اها.خوب پس.حالا من اگه کارتون داشتم چی صداتون کنم؟ هر چی مایلید ولی ازاین به بعد اگه کاری بود به خانم مولایی(منظورش زهرا بود) بگید و ایشون به من منتقل میکنن😎 اعصابم خورد شد😠 و باغرض گفتم: باشهه.چشم موقع شام غذاها رو پخش کردم و بعدشم سفره رو جمع کردم.سمانه با اینکه مسول فرهنگی بودو کارش چیز دیگه ولی خیلی بهم کمک کرد.یه جورایی پشیمون شدم چرا قبول کردم. تو دلم به سمانه فحش میدادم که منو انداخت تو این کار😤😩 خلاص این چند روز به همین روال گذشت تا صبح روز آخر که چند تا از دخترها به همراه زهرا برای خرید میخواستیم بریم بیرون🚶 -سمانه -جانم؟! -الان حرم نمیخوایم بریم که؟! -نه.چی بود؟! -حوصله چادر گذاشتن ندارم اخه😣 خیلی گرمه -سمانه یکم ناراحت شد ولی گفت نه حرم نمیریم رفتیم تو بازار رضا و مشغول بازدید بودیم که زهرا با دوستش که تو یه مغازه انگشتر💍 فروشی بودن مارو دیدن: -دخترا یه دیقه بیاین -بله زهرا جان؟! و باسمانه رفتیم به سمتشون -دخترا به نظر شما کدوم یکی از اینا قشنگ تره؟! (تو دستش دو تا انگشتر عقیق💍 مردونه داشت) که سمانه گفت به نظر من اونیکی قشنگ تره و منم همونو باسر تایید کردم و زهرا هم خرید و گفت: راستی دخترا قبل اذان یه جلسه درباره کارهای برگشت داریم.حتما بیاین یه مقدار خرید کردیم و با سمانه رفتیم سمت حسینیه و اول از همه رفتم چادرمو گذاشتم و منتظر ساعت🕙 جلسه شدیم. وارد اطاق شدیم که دیدم آقاسید و زهرا با هم حرف میزنن در همین حین یکی ازپسرها وارد شد. آقاسید دستشو بالا آورد که دست بده✋ دیدم همون انگشتری💍 که زهرا خریده بود تو دستشه😐 ادامه دارد ... https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بوقت زنگ خنده حلال 😂 زندگی متأهلی یعنی به همسرت مسیج بدی: ای عشق، خداوند نگه‌دار تو باشد . اونوقت جواب بگیری: یه بسته قارچ، آب‌لیمو، مرغ ، نون درانتظار تو باشد 😐😂😂 😂😂😂😂 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
ﺳﻪ ﺗﺎ خنگ ﻣﯽ ﺧﻮﺍستن ﯾﮏ ﯾﺨﭽﺎل ﺑﺒﺮﻥ ﻃﺒﻘﻪ ﺷشم ﺗﻮ ﻃﺒﻘﻪ 5 ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﻘﺪﺭﻣﻮﻧﺪﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﯾﮏ ﺧﺒﺮﺑﺪ ️میگن اول خبر خوب بگو وبعد خبر بد. میگه : ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺏ اینکه : 1 ﻃﺒﻘﻪ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺧﺒﺮ ﺑﺪ : ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﻮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گر نگهدار من است که من می دانم.... شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد🌹 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐🌸🍃🍂❄️🍃🌻🍁🍃❄️🍂 🌼🌿 🌺 داستان مادر شوهر و عروس....🤔🙄 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابای مهربونم،♥️ به رسم شبانه، قبل از خواب، آیه الکرسی و سه سورة توحید ، هدیه به شما می‌خونم. شبت بخیر امام زمانم،بابای مهربونم♥️ اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 با من همراه باش👇👇 https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا