غروب و دلتنگی 💔
سلام امام زمانم ♥️
مولاے من....
جاده ها خود را آماده ميكنند.... براےقدمهاےاستوار تو....
و فرشے از زيارت .....
«السـلام عليـك يااباصـالح»
را برخود مےگسترند.....
تو كه بيايے ....
سنگها غزل ميخوانند و نگاهشان معنا ميگيرد.....
تو كه بيايے .....
بر آسمان تاريك دلها میتابے و به
آنها فانوسهايے از ستاره هديه ميدهے.....
تو كه بيايے.....
طوفان با دريا آشتےميكند و نور در رگهاے
زمين جارى ميشود......
آرے....
تو كه بيايے .....
روشنے را به شبهاے تاريك هديه ميكنے و دلهاے شكسته را با مهربانے و لبخند پيوند ميزنے.....
و پشت پنجره ، نشستن و زيبا ديدن را براے چشمها معنا ميكنے.....
تو كه بيايے كوير معنا ندارد .....
همه جا سبز است ، چون متن بهار
تو كه بيايے . . .😔😭
در افق آرزوهایم
تنها♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡را میبینم...
همسفر شو👇
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غروب جمعه
عجب ترکیب دلتنگی .... 😭😭
غافل نشیم در
#غروب_جمعه از یاد
#امام_زمان ♥️
"اَلّلهُّمَ عَجِّـلْ لِوَلیِّـڪَ الْْفَـرَجْ"🤲
همسفر شو👇
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من تو را .....♥️
چشم به راهم ....
تاتو...
بیایی.....🌹
"اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج"🤲
____🍃🌸🍃____
بیا اینجا👇👇👇
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
13.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️غدیری بمانیم
غدیری بمیرم...
#بحق_علی_اللهم_عجل_لولیک_الفرج
مبلغ غدیر مهدوی باشیم...🌹
همسفر شو👇
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
•|♥|•
چادرم را بر سر میاندازم و
بیرون میایم......
تا ڪوچہ و خیابان
زیر گامهاے نجیبم
احساس غرور ڪنند🥰
بگذار ببینم
برگهاے درخت بے عفتے
چگونہ ⁉️
زیر پاهایم خش خش میڪنند👌🌹
به عشق مادرم زهرا (س)♥️
#حجاب
با من همراه باش👇👇
🌹https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد امام هادی علیه السلام مبارک باد
🎉🎊🌸🍃🌼🍃🏵🌿🌺🍀
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
مردی در نیمههای شب دلش گرفت
و از نداری گریه کرد
دفتر و قلم به دست گرفت
و شمع را روشن و برای خدا نامهای نوشت
نوشت به نام خدا نامهای بخدا از فلانی
خدایا در بازار یک باب مغازه میخواهم
یک باب خانه در بالا شهر
و یک زن خوب و زیبای مؤمن و پولدار
و یک باغ بزرگ در فلان جا
دوستش که این نامه را دید گفت:
دیوانه! این نامه را به خدا نوشتی
چگونه به خدا میخواهی برسانی؟
گفت: خدا آدرس دارد و آدرسش مسجد است
نامه را برد و در لای جدار چوبی مسجد گذاشت
و گفت خدایا با توکل بر تو نوشتم
نامهات را بردار! نامه را رها کرد و برگشت
صبح روز بعد ناصرالدینشاه به شکار میرفت
که تندباد عظیمی برخاست
طوری که بیابان را گرد و خاک گرفت
و شاه در میان گرد و خاک گم شد
ملازمان شاه گفتند: اعلیحضرت! برگردیم
شکار امروز ممکن نیست، شاه هم برگشت
چون به منزل رسید میان جلیقه خود کاغذی
دید و باز کرد و دید همان نامه مرد فقیر است
که باد آن را در آسمان رها و در لباس شاه
فرود آورده بود شاه نامه را خواند و اشک ریخت
گفت بروید این مرد را بیاورید
رفتند کاتب نامه را آوردند
کاتب در حالی که از استرس میترسید
تبسم شاه را دید اندکی آرام شد
شاه پرسید: «این نامه توست؟»
فقیر گفت: بلی ولی من به شاه ننوشتهام
به خدایم نوشتهام
شاه گفت: «خدایت حکمتی داشته
که در آغوش من رهایش کرده و مرا مأمور کرده
تا تمام خواستههایت را به جای آورم
شاه وزرا و تجار و بازاریان را جمع کرد
و هرچه در نامه بود بجا آورد
در پایان فقیر گفت: «شکر خدا»
شاه گفت: من دادم شکر خدا میکنی؟
فقیر گفت: اگر خدا نمیخواست تو یک ریال
هم به کسی نمیدادی، اگر اهل بخشش هستی
به دیگرانی بده که نامه نداشتند
همسفر شو👇
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh