اگر عمر بجای امام علی علیه السلام می بود عایشه را تکه تکه میکرد ، http://www.payame-hagh.ir/post/189/%D8%A7%DA%AF%D8%B1-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D8%AC%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D8%B9%D8%A7%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%DA%A9%D9%87-%D8%AA%DA%A9%D9%87-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%AF/
🦋این جمله
دقیقا حکایت ما ایرانیاست:
یه کیف ۳۰۰ دلاری نخر که توش
نتونی هیچی بزاری❌️
یه کیف ۱۰دلاری بخرکه توش
۲۹۰دلار پول داشته باشی✅️
هیچوقت خودت رو ورشکست نکن
که پولدار به نظر برسی...👌🌹
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
دلنوشته امام زمانی♥️
السلامعلیکیااباصالحالمهدے﴾✋♥️
مولایـم🌱
آمدنتــ زیباتر از بارش باران
نیاز تشنگانیستــ
به وسعت همه انسانـها
شکوفه های باغ امید
دستانمان را
پر از گلبرگهای سپید اشتیاق کرده اند
تا که شایـد
نام عزیز تو در واژه واژه ی این طلبــ
امیدی باشد
به صبر
صبری که خواندن دعای عهد
بر دل هر منتظری می نشاند
و دعای
#اللهمعجللولیكالفرج
را در قنوتمان جاری میکند ♥️
السلامعلیکیااباصالحالمهدی ≽
✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ،
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ،
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
امضا خدا ♥️
❥◇•↬#ایمان
❥◇•↬#توکل
❥◇•↬#خدایا_شکرت🤲
🌷➹➷🌷➹➷🌷➹➷🌷
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ🤲
⛥ https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛رسول اللّه صلي الله عليه و آله :
وقتی که متولد شدم خداوند هفت کوه در هفت آسمان قرار داد و پُر از ملائکه نمود که عدد آنها را کسی نمی داند و تا روز قیامت تسبیح خدا می کنند.
و خداوند ثواب آنها را قرار می دهد برای کسی که نام مرا بشنود و#صلوات بفرستد...
📚 فوائد الصلوات صفحه ١۸۶
بشنو سخنی اگر که خواهی حسنات
فرمود پیامبر آن بهار برکات
هر کس که صلواتی بفرستد بر من
ده مرتبه حق بر او فرستد صلوات
🌹اَللّٰٰھُــمَ صَّــلْ علٰـےمُحَمَّــدِﷺ وَآل مُحَمَّــدﷺ وَ؏َجْــل فَرَجَهُــم🌹
❣اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج❣🤲
همسفر شو👇👇
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال
خیری بود که در مشهد بازار معروفی داشت
مسجد، مدرسه، آب انبار، پل، دارالایتام
و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست
داشته است
به او خبر داده بودند در حوزه علمیهای که
با پول او ساخته شده طلبهای شراب میخورد
ناگهان همهمهای در مدرسه پیچید
طلاب صدا میزدند حاج عباسقلی است
که به مدرسه وارد شده
در این وقت روز چه کار دارد؟
از بازار به مدرسه آمده است!
عباسقلی خان یکسره به حجره من آمد
و بقیه همراهان هم دنبالش داخل حجره
آمدند و همه نشستند ناگهان عباسقلی خان
به تنهائی از جایش بلند شد
و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت
رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمائید
نام این کتاب قطور چیست؟
گفتم: شاهنامه فردوسی
دلم در سینه بدجوری میزد
سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته
شده است بدنم میلرزید
اگر پشت آن کتاب را نگاه کند
چه خاکی باید بر سرم بریزم؟
عباسقلی خان دستش را آرام به سوی
کتابهای دیگر دراز کرد
ببخشید نام این کتاب چیست؟ بحارالانوار
این یکی چطور؟ گلستان سعدی
این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟!
لحظاتی بعد آنچه نباید بشود به وقوع پیوست
عباسقلی خان آنچه را که نباید ببیند
با چشمان خودش دید
کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را
لمس کرد سپس با چشمانی از حدقه درآمده
به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
این چه نوع کتابی است اسمش چیست؟
معلوم بود عباسقلی خان پی برده بود
و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت
همان کتاب را هدف قرار داده بود
برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید
چشمهایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد
آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود
چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟!
خدایا! کمکم کن نفهمیدم اشتباه کردم
خوشبختانه همراهان عباسقلی خان
هنوز روی زمین نشسته بودند و نمیدیدند
اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود
چه باید کرد؟
بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
چرا آقا الآن میگم، داشتم آب میشدم
خدایا! دستم به دامنت در همین حال ناگهان
فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه
بر زبان راندم: یا ستارالعیوب و گفتم
نام این کتاب «ستارالعیوب» است آقا!
فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب
التماس آمیز من چند لحظه بیشتر نبود
شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت
دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان
و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود
حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود
احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد
طوری که انگار برق گرفته باشدش
شاید انتظار این پاسخ را نداشت
چشمهایش را بر هم نهاد
چند قطره اشک از لابهلای پلکهایش چکید
ایستاد و سکوت کرد ساکت و صامت
و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را
سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت
همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند
حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند
و عباسقلی خان هم هیچگاه به روی خودش
هم نیاورد که چه دیده است
اما آن محصل آن مدرسه هماندم عادت را
به عبادت مبدل کرد سر بر خاک نهاد
و اشک ریخت
سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت
محصل آن روز بعدها معلم و مدرس شد
و روزی در زمره بزرگان علم قصه زندگیاش
را برای شاگردانش تعریف کرد
«زندگی من معجزه ستارالعیوب است»
ستارالعیوب یکی از نامهای احیاگر
و معجزه آفرین خدا است و من آزاد شده
و تربیت یافته همان یک لحظه رازپوشی
و جوانمردی عباسقلی خان هستم
که باعث تغییر و تحول سازندهام شد
↲ اخلاق پیامبر و اخلاق ما
نوشته استاد جلال رفیع
انتشارات اطلاعات، صفحه ۳۳٢
✧✾════✾✰✾════✾✧
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
💎 امام على (ع) : «عِلمُ الْمُنافِقِ فی لِسانِهِ و َعِلْمُ الْمُؤْمِنِ فی عَمَلِهِ»
«دانشِ منافق در زبان او؛ و دانشِ مؤمن در کردار اوست.»
📚غررالحکم، ص۴۶۳