eitaa logo
کلبه ی آرامش خدایی ♥️
1.4هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
7.8هزار ویدیو
146 فایل
کلبه ی آرامش ...همان جایی ست که ترا بخدا میرساند♥️ 🍁هرکه منظور خود از غیر خدا میطلبد 🍁چون گدایی است که حاجت ز گدا میطلبد! 🍀معرفی زندگی با نشاط 🍀پاسخ به سوالات 🍀بیان مطالب ناب 🍀مهمترین هدف تبلیغ امام زمان ارواحنافداه میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸« وَیْلِی عَلَیٰ شِبْلِی » ... به من خبر رسیده که عمود آهن بر سر بچه‌شیرم زدند ... در نقل‌ها آمده است: حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها هر روز عبیدالله پسر حضرت عباس علیه‌السلام را همراه خود به بقیع می‌برد و در آنجا مرثیه می‌خواند و زنها برای شنیدن مرثیه او در بقیع جمع می‌شدند؛ آن حضرت در بقیع می‌نشست و اینگونه در رثای ابالفضل العباس علیه‌السلام روضه می‌خواند: 📋 یا مَنْ رَأَی الْعَبّاسَ کَرَّ عَلی جَماهیرِ النَّقَدِ ▪️ای كسی كه عباس علیه‌السلام را ديدی كه بر آن لشگر پَست و فرومایه حمله می‌كرد. 📋 وَ وَراهُ مِنَ ابْناءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذی لَبَدٍ ▪️و فرزندان حيدر علیه‌السلام پشت سر او مثل شیرهای یال‌دار حمله می‌کردند. 📋 اُنْبِئْتُ أنَّ ابْنی اُصیبَ بِرَأْسِهِ مَقْطوعَ یَدٍ ▪️به من خبر داده‌اند بااینکه دست فرزندم عباس علیه‌السلام قطع شده بود، بر سرش نیز ضربه‌ای زدند ؟! 📋 وَیْلی عَلی شِبْلی أ مالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ ▪️آه و واویلا از داغ بچه‌شیرم ابالفضل... آیا درست است که عمود بر فرق نازنینش زدند؟! 📋 لَو کانَ سَیْفُکَ فی یَدَیْکَ لَما دَنی مِنْکَ احَدٌ ▪️آه ای ابالفضل! من می‌دانم که اگر شمشيرت را در دست داشتی، كسی جرأت نداشت به تو نزديك شود. 📚إبصار العین، ج۱ ص۶۴ 📚منتهی الآمال، ج۱ ص۶۸۹ ✍يا اُمّ بنين! حالِ گرفتار نديدی دستانِ قلم، اشك علمدار نديدی بر پيكر بي دستِ علمدارِ رشيدت آشفتگیِ سيد و سالار نديدی مادر! به‌خدا بسكه وفا داشت ابالفضل غوغای مواساتِ سپهدار نديدی گر آب نياورد ، مگو آبرويش رفت خونبارشِ آن ديده و رخسار نديدی يك لشگرِ قَدّار كه بنشست به زانو پا تا سرِ او تير ، چنان خار نديدی شقُّ القمرِ كوفه كه در علقمه رخ داد تكرار رُخِ حيدر كرار نديدی آنقدر ادب داشت كه با سر به زمين خورد سجّادة خون بر قدمِ يار نديدی مادر كه شود اُمّ بنين ، هيچ غمی نيست در عهد و وفای پسرش ، هيچ كمی نيست @Maghaatel
🩸نوحه‌سرایی های حضرت امّ البنین سلام‌الله‌علیها، قلب همه مردم، حتی «مروان بن حکم ملعون» را آتش می‌زد... در نقل‌ها آمده است: 📋 کَانَتْ أُمُّ الْبَنِینِ ... تَخْرُجُ إِلَی الْبَقِیعِ فَتَنْدُبُ بَنِیهَا أَشْجَی نُدْبَةٍ وَ أَحْرَقَهَا فَیَجْتَمِعُ النَّاسُ إِلَیْهَا یَسْمَعُونَ مِنْهَا ▪️ حضرت ام البنين سلام‌الله‌علیها ، همواره به بقيع مى‌رفت و در آن جا، محزون‌ترين و سوزناك‌ترين مرثيه سرايى‌ها را براى شهدای کربلا مى‌نمود. مردم نزد او گِرد مى‌آمدند و به آن مرثيه‌ها گوش مى‌دادند و قلب‌شان آتش می‌گرفت. 📋 فَکَانَ مَرْوَانُ یَجِی‌ءُ فِیمَنْ یَجِی‌ءُ لِذَلِکَ فَلَا یَزَالُ یَسْمَعُ نُدْبَتَهَا وَ یَبْکِی ▪️مروان بن حکم (والی مدینه) هم از جمله كسانى بود كه به بقيع می‌رفت. او به مرثيه های اُمّ‌البنين سلام‌الله‌علیها ، گوش فرا مى‌داد و گریه می‌کرد. 📚مقاتل الطالبيّين، ص۹۰ 📚بحارالأنوار، ج۴۵ ص۴۰ ✍ خوب بود این دم آخر پسرانت بودند! شَرزِه شیرانِ جگردارِ جوانت بودند گفتن از بی کسی‌ات حال بکاء می‌خواهد مادر داغِ جوان دیده، عصا می‌خواهد گفتنش نیز به جان، غصه و غم می ریزد مادر از مرگ پسر، زود به هم می ریزد داغ بیهوده ندیدی! به خدا چشم زدند اهل این شهر جوانان تو را چشم زدند مادر! این لحظه‌ی آخر کمی از ماه بگو از قد و قامت آن دلبر دلخواه بگو روضه مشک بخوان پشت سرت گریه کنیم یک دلِ سیر برای قمرت گریه کنیم مادر! آن گونه بخوان که جگر عالم سوخت پایِ این روضه شنیدم دلِ مروان هم سوخت روضه‌ی مشک بخوان، روضه‌ی گودال نخوان هر چه خواندی فقط از معجر و خلخال نخوان! @Maghaatel
🩸خواهش دارم که مرا «فاطمه» صدا نزنید ... در نقلی آمده است: وقتی که حضرت ام البنین علیهاالسلام به خانه امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام آمد، مشاهده نمود که فرزندان حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها تعلق خاطر زیادی به مادرشان دارند. 🥀 هرگاه امیرالمؤمنین علیه‌السلام، ام‌البنین علیهاالسلام را به نام "فاطمه" صدا می‌زدند، حضرت ام البنین مشاهده می‌نمود که حسنین و زینبین "علیهم‌السلام" به یاد مادرشان فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها می‌افتند. 🥀 به همین جهت، روزی حضرت ام‌البنین علیهاالسلام به محضر امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشتند: خواهشی به محضر شما دارم؟ مولا علی علیه‌السلام فرمودند: حاجتت چیست؟ ام‌البنین علیهاالسلام عرضه داشت: 📋 حَاجَتی أَنْ لَا تُسَمّنی فَاطِمَةَ! ▪️خواهش من این است که مرا به نام "فاطمه" صدا نزنید. 🥀 امیرالمومنین علیه‌السلام سرّ این مطلب را فهمید و تبسّمی بر روی لب مبارکش نشست و فرمود: برای چه این درخواست را داری؟ ام البنین علیهاالسلام عرضه داشت: وقتی که مرا به اسم "فاطمه" صدا می‌زنید، آثار حزن و تأثّر را در روی حسنین و زینبین علیهم‌السلام میبینم و این برای من سخت است. 🥀 مولا علی علیه السلام فرمودند: چه اسمی را دوست داری؟ ام البنین علیهاالسلام عرضه داشت: "ام البنین". و از آن به بعد همه او را به این اسم صدا می زدند. 📚 المجالس الشجیة، ص ۱۴۵ ✍ من گردِ راه حضرت زهرا نمی‌شوم هرگز به جای ام ابیها نمی‌شوم او دختر پیمبر و همتای حیدر است من جز کنیز دختر زهرا نمی‌شوم او روح امتحان شده‌ی قبل خلقت است بی امتحان عشق، که حورا نمی‌شوم ضربه نخورده‌ام که کنم سینه را سپر دیوار و در ندیده مهیّا نمی‌شوم هر خدمتی کنم به یتیمان فاطمه مادر برای زینب کبری نمی‌شوم چون بوسه می‌زنم به قدم های زینبین بی اذن زینب از قدمش پا نمی‌شوم آقا بیا و نام مرا فاطمه مخوان با اسم گل، شبیه مسمّا نمی‌شوم عباس من غلام عزیزان فاطمه ست بی دست او که حامی طاها نمی‌شوم @maghaatel
🩸ای‌کاش می‌دانستم که با دستان ابالفضلم چه کردند ... از جمله مرثیه‌های حضرت ام البنین علیهاالسلام این بود که می‌فرمود: 📋 یا لَیْت شِعْری اَکَما اَخبَروا بِاَنَّ عبَّاسا مَقْطُوعَ الیَدَیْنِ ▪️ای کاش! می‌دانستم آیا این خبر درست است که دست‌های فرزندم عباس علیه‌السلام را از تن جدا کردند یا نه؟! 📚ابصار العین، ص ۶۴ 📚معالی السبطین، ص ۴۳۳ ✍ آه یا امّ البنین... غمِ این «دستانِ‌مبارک» نه فقط اشک تمام عالم را جاری نمود؛ بلکه پُشت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام را هم شکست... در همان ساعتی که مقاتل نوشته‌اند: 🥀 سیدالشهداء علیه‌السلام پا در رکاب گذاشت و رو به میدان نمود تا بر بالین برادر حاضر شود؛ که ناگاه ذوالجناح ایستاد و قدم از قدم بر نداشت و سر خود را به جانب حضرت اباعبداللّه علیه‌السلام بلند کرد و شروع نمود به گریه و نوحه و زاری کردن و اشاره به جانب زمین می‌نمود. 🥀 حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام فهمیدند مطلبی دارد، فرمودند: چه می‌گویی ای ذوالجناح؟ که ناگاه به قدرت کامله الهی قفل خاموشی از زبان آن حیوان برداشته شد؛ عرض کرد: 📋 یا سَیِّدی اَما تَنْظُرُ اِلَی الأرْضِ؟ ▪️ای آقای‌من! آیا نگاه نمی‌کنید به سوی زمین!؟ 📋 فَلَمّا نَظَرَ الْحُسَیْنُ علیه‌السلام اِلَی الأرْضِ رَأی اَیْدی اَخیهِ الْعَبّاسَ مَقْطُوعَةً وَ فِی التُّرابِ مَوْضُوعَة ▪️همین که حضرت نگاه کرد، دید دستان برادرش عباس علیه‌السلام قطع شده و بر روی خاک افتاده است. 🥀 سیدالشهداء علیه‌السلام خم شد و آن را برداشت و به سینه خود چسبانید و فرمود: 📋 اَلاْنَ اِنْکَسَرَ ظَهْری وَ قَلَّتْ حیلَتی ▪️الآن دیگر پشتم شکست ... الان دیگر بیچاره شدم ... 📚 انوار الشهادة،یزدی،ص۱۲۹ 📝 شد وقت آنکه در غمِ شَه نوحه سر کنم از سوزِ آهِ خویش، جهان پُر شرر کنم چون شاه دید پیکر عباس روی خاک گفت: ای خدا! چه چاره از این غم دگر کنم؟ خوش گفت آن که گفت چنین این زبانحال آن را بگویم و غم دل تازه تر کنم: از من دو دست بر كمر و از تو بر زمين دست دگر کجاست که خاکی به سر کنم؟! قامت ز من شكسته و از تو به روی خاك كو قامتی كه خواهر خود را خبر كنم؟! عباس! خوش بخواب شدی‌ راحت از جهان اما بگو چه چاره منِ خون جگر كنم؟! @Maghaatel
🩸فرزندان من و و تمام اهل زمین، فدای اباعبدالله الحسین علیه‌السلام ... در نقل‌ها آمده است: چون بشير وارد مدينه شد، آمد تا از جانب امام زين العابدين علیه‌السلام خبر دهد مردم را از ماجراى اهلبيت‌ علیهم‌السلام. حضرت ام البنین علیهاالسلام او را ملاقات كرد و فرمود: 📋 أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین علیه‌السلام ▪️اى بشير! از اباعبدالله الحسين عليه‌السّلام چه خبر برایم آورده‌اى؟ 🥀 بشير گفت:  ای ام البنين! خدا تو را صبر دهد كه عباس تو كشته شده است. 📋فَلَمّا سَمِعَتْ بِذٰلک وَضَعَت یَدَها عَلَی قَلبِها ▪️وقتی که خبر شهادت ابالفضل العباس علیه‌السلام را شنید، دست روی قلبش گذاشت. سپس فرمود: از اباعبدالله الحسین علیه‌السلام خبر ده! 🥀 بشیر، خبر شهادت فرزندان ام‌البنین سلام‌الله‌علیها را به او داد، که در آخر، آن حضرت فرمود: 📋 أولادی وَ مَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فِداءٌ لِأبی عَبدِاللهِ الحُسین علیه‌السلام ▪️تمام فرزندانم و تمام اهل زمین به فدای اباعبدالله الحسین علیه‌السلام. 🥀 بشیر گفت: 📋 عَظَّمَ اللهُ لَکِ الأجرَ بِالحُسین علیه‌السلام، فَقَد خَلّفناه بِأرضِ کربلاء جُثةً بِلا رأسٍ ▪️خدا تو را صبر دهد از داغ اباعبدالله الحسین علیه‌السلام؛ او را با بدنی بی‌سر در کربلا رها کرده‌ایم. 📋 فصاحَتْ وا وَلَداه، وا حسیناه؛ و س‍َقَطتْ عَلَی الأرضِ مَغشیًّا عَلَیها ▪️در آن حال، ام‌البنین علیهاالسلام ناله زد: وا وَلَداه، وا حسیناه؛ سپس بی هوش بر روی زمین افتاد. 🥀 وقتی که به هوش آمد، رو به بشیر نمود و فرمود: 📋 قَدْ قَطَّعتَ نِیاطَ قَلبی! ▪️ای بشیر! با این خبر، بند بند دلم را پاره‌ کردی! ✍ امّ البنین شدم که شوم یاور حسین تا گُل بیاورم بشود پرپر حسین قصدم نبود اینکه شوم مادر حسین هستند دختران علی در بر حسین هستند مثل مادرشان، مضطر حسین شد شاملم دعای سحرهای فاطمه روشن شدم به نور قمرهای فاطمه تاج سر منند گهرهای فاطمه اولاد من کجا و پسر های فاطمه هستند هر چهار پسر، نوکر حسین شرمنده ام نشد سپر مجتبی شوند قسمت نبود زودتر از این فدا شوند حالا بناست راهی دشت بلا شوند حتی اگر که تک تک شان سرجدا شوند جای گلایه نیست، فدای سر حسین عهدی است بین ام بنین و خدای خود غیر از رضای دوست نخواهم برای خود من دل نبسته ام به دل بچه های خود اصلا حسین و زینب و کلثوم جای خود عباس من فدای علی اصغر حسین هرچند او دگر پسر خویش را ندید اما غمین نبود که عباس شد شهید دق کرد بعد از آنکه به او این خبر رسید: بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید خاتم ز قحط آب، لب أنوَر حسین کارش دگر نشستن در آفتاب شد آب زلال در نظر او مُذاب شد شرمنده‌ی نگاه غریب رباب شد رو می‌گرفت نزد دو تا خواهر حسین... برگرفته از: 📚مجمع مصائب اهل‌البیت علیهم‌السلام،ج۳ ص۲۵۳ 📚رياحين الشّريعه، ج۳ ص۲۹۳ 📚شرح الاخبار ج۳ ص۱۷۶(به نقل از تنقیح المقال) @Maghaatel
🩸ای امّ البنين! مصیبت‌های سنگین، زينب را پیر کرده است ... در نقلی آمده است: وقتی که حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به مدینه رسیدند، به خانه برادرشان حضرت سیدالشهدا علیه‌السـلام آمدند. 📋 لا تَكادُ تَحمِلُها رِجْلاها ▪️دیگر از شدت غصه، زانوان حضرت، یارای حرکت نداشت. 🥀 در آن هنگام، حضرت ام البنین علیهاالسلام آمدند و زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها را در آغوش گرفتند و فریاد و ناله میزدند که: وَا وَلَداه... وا حسيناه... 🥀 بعد از آنکه کمی آرام گرفتند، ام‌البنین علیهاالسلام اشک ها را از روی صورت مبارک زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها پاک نمودند و ناگهان بغض، راه گلویش را بست و گریه‌اش دوباره جاری شد و عرضه داشت: 📋 سَيّدَتي يا زينبُ! أراكِ وقد ضَعُفَ بَدنَكِ و أصفَرَّ وَجهَكِ، وأسرَعَ الشيبُ إلىٰ رَأسِكِ؟! ▪️ای سروَر من! ای زینب کبری! شما را در حالی می‌بینم که بدنتان ضعیف گشته و روی مبارکتان زرد شده است. چه زود مویتان سفید گشته و پیری به سراغ تان آمده است؟! 🥀 زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها که توان صحبت کردن را نداشتند و کلمات از حلقوم مبارکشان بالا نمی‌آمد، خطاب به حضرت ام البنین عليهاالسلام فرمودند: 📋 لَقَد شَیَّبَتْنِی المَصَائِب. ▪️مصیبت های سنگینی که دیدم، مرا پیر کرده است... 📚المجالس الشجیه،تاج‌الدین، ص ۷۵ ✍شرمنده‌ام که سوخت میان شَرَر، پَرَت آتش گرفت باغ گل لاله در بَرَت شرمنده‌ام که مشک ابالفضل پاره شد شرمنده رباب شد و کام اصغرت مهلت نداد عمود به قولش وفا کند عباس من که آب شد از آهِ آخرت زینب حلال کن پسرم را حلال کن قسمت نشد صدات کند چون برادرت ای من فدای ناله‌ی روی بلندی‌ات شرمنده‌ام که رفت ز دستت برادرت سُمٌ سُتور قسمت آن جسم پاک شد بالای نیزه رفت سرش در برابرت عباس رفت و آتش لشکر بلند شد آتش گرفت چادر و دامان و معجرت @maghaatel