#سلسله_احادیث_پزشکی
❇️ رسول الله صلی الله علیه و آله:
«مَن اَكلَ مِنَ الحَلالِ صَفا قَلبُهُ وَ دَمَعَتْ عَیناهُ وَ لَم یَكُنْ لِدَعوَتِهِ حِجابٌ.»
کسی که خوراکش طیّب و طاهر باشد دلی با صفا و چشمانی گریان (ترس از خدا) خواهد داشت و مانعی برای اجابت دعای او نخواهد بود.
📒 حاشیة اَلشهاب فیالحِکَم والآداب، ص ٥٣
«إنَّ أَطیَبَ ما أَكَلَ الرَّجُلُ مِن كَسِبِهِ وَ إنَّ وَلدَهُ مِن كَسِبه.»
پاکیزهترین خوراک انسان از راه درآمد و کسب (حلال) او است و بداند که نسل و اولاد او نیز نتیجة همین کار و کسب او خواهند بود.
📒 شهابالاخبار، ص ٣٦٠
#حلال #دعا #قلب
#اصلاح_سبک_زندگی
#سبک_زندگی_اسلامی
📓 قصه ی صبح جمعه
به نام خدا
یکی بود یکی بود و یکی بود که؛
حسبنا الله و نعم الوکیل بود
مامان سلمی ، نماز صبح رو خونده بود،
مفاتیح رو بست
و انگشتر عقیقش رو لای صفحه ای از قرآن ، که سوره طاها بود گذاشت و رفت توی اتاق ؛
🪞جلوی آینه ی عبرتی که هر از چند گاهی به مامان تلنگر می زد ؛
منو دریاب
منم خودت❗️👉
ایستاد
😌با شروع روز تازه، سیاهی شب قبل رو باید پاک میکرد.
چون دیشب؛
چشمان مبارک رو نوازش کرده بود ؛
یک دو سه
از سمت راست شروع کرده بود.
سورمه اثمد کارش دیشب شروع شد،
قرار بود نور رو مهمون چشمای مامان کنه،
و حالا ابروهای نازنین رو با روغن بنفشه زیتونی کمی ماساژ داد تا به رشدشان افزوده بشه 👏😄
به گونه های مهربون و پر از لبخندش؛
چند قطره روغن بنفشه کنجدی زد و شروع به ماساژ مختصر کرد.
و رفت سراغ خوب کردنِ حال دل❤️
🥺🥺چند وقته دل مامان سلمی تنگ بود
بغض داشت
ابری بود
آخه هنوز غم غزه و بچه های مظلوم و بی گناه ، رو دلش سنگینی میکرد.
سلامی به حضرت مهدی داد و مدد خواست و
رفت سراغ بچه ها؛
با شوخی و قلقلک و خنده و بازی بیدارشون کرد.
و ماموریت بیدار کردن پدر جون رو سپرد به بچه ها.
امروز یه روز پر انرژی قرار بود باشه؛
با کمک سویق ها
رب انار
بارهنگ و تخم شربتی و به دونه
عناب و سیب و گل ختمی و شیر و خلاصه خیلی خوشمزه های مقوی دیگه.
وقت تهیه نهاری بود که در نبود خانواده خودش از پس خودش بر بیاد.
بعله😁💪👏
آبگوشت
نه نه نه نه .
نه از اونا که هر مامانی بلده.
این دستور سلمایی بود🇮🇷🇮🇷👌
ویژه سالِم خورا
رفاقتِ نخود و گوشت و عصاره قلم گاو و عناب و سیب درختی توی قابلمه شروع شد.
همین طور که باهم آشنا میشدن
ناگاه گرمای دوستی زیاد شد و همگی با شور و نشاط بالا و پایین پریدن 😂🥳🥳🥳
و اینجا بود که مامان سلمی احساس کرد باید وارد عمل بشه:
و بعد از جوش اومدن قابلمه ، گاز رو کم کرد و
با آشپز خونه و اجاق گاز خداحافظی موقت نمود.
🥘👋👋
صدای خنده ی بچه ها و بابا رستم خان،
💪خانِ خانان
تو فضای دلانگیز خونه پیچیده بود.
🌞🌻🌻🌻🌻☁️🌩🌩
فضایی پر از حس ناب و روح بخش صبح جمعه.
صبحی که زود بود
پرده ها کنار رفته بودن.
آفتاب به اتاق ها میتابید و گلهای قالی رو نوازش میکرد.
رستم خان و بچه ها قرار بود چند تا خوان رو رد کنن؛
جمع کردن رختخواب ها
شستن دست و صورت
عطر زدن و مسواکزدن و
پوشیدن لباس
آب و جاروی جلوی درب ورودی ساختمان
جهت افزایش رزق
و دست کشیدن به سر و روی رخشِ بابا رستم ، که تر و تمیز بشه
و غسل جمعه
از جمله کارای خوبی که جمعه ها اهالی منزل باید انجام بدن.
و سپس ؛
همگی حاضر و آماده، راهی مسجد محله شدن.
برای شرکت در دعای پر فیض ندبه
✨✨✨✨✨✨
و چه جایی بهتر از فضای نورانی مسجد
🌠🌠🕌
؛؛؛؛؛؛؛؛ برای دریافت حال خوب
آنقدر فضای مسجد بوی غزه و چه بسا بوی ظهر عاشورا گرفته بود ،
که مادر ، بی امان تماااااام آنچه بر دلِ صدفی اش انباشته بود به مروارید ی بدل نمود و بر گونه ها جاری ساخت.
آنقدر لا به لای مادران و پدرانی از جنسِ دلتنگی برای ظهور منجی بشریت ،
ناله ی العجل العجل
سر داد تا که آرام گرفت.
غمِ فروخورده در منزل را با ناله و آه و فغان ، برون ریخت و باز مثل هر جمعه مدد خواست؛
یا مهدی فرزندانم را برای ظهورت آماده کن
📿📿📿📿📿
و چه پایان جذابی برای بچه ها، و مامان ها و بابا های مسجد ؛
طبقه بالا برای بچه ها آماده شده بود؛
فوتبال دستی
پینگ پونگ
و خواهران مسجدی مشغول جارو و شست و شو شدند.
و برادران هم به تعمیر چراغ ها و ...پرداختند.
و صبح دلنشین جمعه را اینگونه سپری کردند.
🔮🔮🔮🔮
خدای من شکر؛
که در دین اسلام ،
در هفته یک روز عید است ؛
عیدی بزرگ
ناب
دلنشین
و شاد
#سبک_زندگی_اسلامی
خونه مامان سلمی🍃👇🏻
@mahsolsalmaa
#همسرداری
🍃 شما قرار نیست از همسرتان چیزی بخواهید!!!
مگر با گفتن "لطفا" در "اول"
و "تـشکر" کردن در "آخـر" ... ♥️
#روانشناسی_دینی
#خانواده_آرام
#سبک_زندگی_اسلامی
بامن همراه باش👇
💫 @kulbeye_aramesh 💫