.
✔️ #اعتراف عمر بن خطاب ملعون به #جنایات خویش در نامه ای به #معاویه بن ابوسفیان و ابقاء خلافتُ حکومت معاویه بشرط #قتل_اهل_بیت اطهار علیهم السلام
🔳 عمر ملعون درضمن نامه ای برای معاویه چگونگی برخورد خود با فاطمة الزهرا علیها السلام را چنین بیان می کند: به خانه علي بن ابیطالب رفتم با مشورت قبلي كه در مورد اخراج او از خانه (با قوم) كرده بودم ، فِضّه بيرون آمد به او گفتم: به علی بگو بيرون آيدُ با ابوبكر بيعت كند، زيرا همه ی مسلمين با او بيعت كرده اند.
💢 فضّه گفت: اميرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام مشغول جمع آوري قرآنست، گفتم : اين حرفها را كنار بگذار، به علی بگو بيرون بيايد، وگرنه ما وارد خانه ميشويم، و او را به اجبار، بيرون ميآوريم.
در اين هنگام فاطمه سلام الله علیها بيرون آمد و پشت در ايستاد و گفت: اي گمراهان دروغگو، چه ميگوئيد و از ما چه ميخواهيد؟! »
💢 گفتم: اي فاطمه! گفت:چه میخواهي ای عمر! گفتم: چرا پسر عمويت ترا براي جواب ، به اينجا فرستاده و خودش در پشت پرده هاي حجاب نشسته است؟! فاطمه سلام الله علیها به من گفت:
☜طُغْيانُكَ ياعُمَرُ! اَخْرَجَنِي،وَ اَلْزَمَكَ الْحُجَّةَ وَكُلَّ ضالٍّ غوّيٍ.
☜طغيان و تعدّي تو بود كه مرااز خانه بيرون آورد و حجّت را برتو تمام كردُ همچنين حجّت را برهر گمراه منحرف كامل نمود»
💢 گفتم:اين حرفهای بيهوده و زنانه را كنار بگذار و به علي بگو از خانه بيرون آيد. گفت : لا حُبَّ و لا كَرامَةَ... «دوستي و كرامت، لايق تو نيست، آيا مرا از حزب شيطان ميترساني اي عمر! بدانكه حزب شيطان ضعيف و ناتوان است»
💢 گفتم:اگر علي از خانه بيرون نيايد هيزم فراواني به اينجا بياورم ، آتشي برافروزمُ خانه و اهلش را بسوزانم و يا اينكه علي را براي بيعت بسوی مسجد می كشانم ، آنگاه تازيانه ی قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم، و به خالدبن وليد گفتم تو و مردان ديگر هيزم بياوريد و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش ميكشم.
☜گفت:ای دشمن خدای و اي دشمن رسول خدا و ای دشمن اميرمؤمنان!و هماندم دو دستش را از در بيرون آورد كه مرا از ورود به خانه بازدارد من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم،با تازيانهام بر دست هاي او زدم، تا در را رها كند.
💢 ازشدّت درد تازيانه،ناله كردُگريست، گريهُ ناله اش آنچنان جانسوز بود كه نزديك بود دلم نرم شودُ ازآنجا منصرف شوم و برگردم، به ياد كينه هاي علي و حرص او در ريختن خون بزرگان (مشرك) قريش افتادم و با پای خودم لگد بر در زدم صداي ناله ی فاطمه را شنيدم،كه گمان كردم اين ناله مدينه را زير و رو نمود، در آن حال، فاطمه مي گفت:
☜اي پدر جان!اي رسول خدا باحبيبهُ دختر تو چنين رفتار ميشود،آه! اي فضّه! بياُ مرا درياب،كه سوگند بخدا فرزندم كه در رحم من بود كشته شد! »
💢 من دريافتم كه فاطمه سلام الله علیها بر اثر درد شديد به ديوار پشت در تكيه داده است، درخانه را با شدّت فشار دادم، در باز شد، وقتی واردخانه شدم فاطمه باهمان حال، روبروي من ايستاد ولي شدّت خشم من، مرا بگونه اي كرده بود كه گوئي پرده اي در برابر چشمم افتاده است،چنان سيلي روی روپوش به صورت فاطمه زدم كه به زمين افتاد .
📚 اين نامه را علّامه مجلسي در بحارالانوار ط قديم جلد ۸ صفحه ۲۲۲ به بعد بطور مشروح، نقل كردهُ گويد: اين نامه از كتاب دلائل الامامه بدست آمده به اين ترتيب كه:
پس از شهادت اباعبدالله حسين، عبداللَّه بن عمر با جمعي از مردم مدينه به شام آمدندُ به يزيد اعتراض كردند و از اعمال شنيع او در مورد فاجعه كربلا انتقاد نمودند ، يزيد به عبداللَّه گفت: ميخواهي نامه ي پدرت را به تو نشان دهم، آنگاه آن نامه را از صندوقي بيرون آورد:
📓بیت الاحزان صفحه۹۶ و ۹۷
📓بحار الانوار: ج۳۰ ص۲۸۶ ح۱۵۱
💢 عبدالله نامه را خواند دید نوشته شده : این عهدی است که از عمر بن خطاب ملعون به معاویه بن ابی سفیان، بدان ای پسر ابوسفیان من بودم علی علیه السلام را از خلافت برکنار کردم ومردم را به بیعت با ابوبکر درآوردم و در اطاعت کردن ازابوبکر دست به هرکاری زدم وبه اولاد محمد صلی الله علیه و آله هرستمی مقدور بود کردم و تا زنده ام می کنم...!!!
💢 ای بنی امیه!امیدوارم که شما چوبه های طناب این خیمه را برافراشته کنید ای معاویه بدین جهت ولایت شام را با تو سپردمُ هرگونه تصرف مالکانه را در آن سرزمین به تو واگذار کردم تا با گفتار محمد در مورد (شجره ملعونه) در قرآن که درباره شماست مخالفت کرده باشم! ای معاویه از اینکه علی و فرزندانش بر ما و تو بشورند خاطرجمع نیستم اگربه کمک گروهی ازامت توانستی باآنان پیکار کنی انجام ده امنیتشان را از آنان بگیر و به دست خودشان آنان را بکش وبا شمشیر خودشان نابودشان ساز راه و روش پیشینیان خود را پیش گیر و انتقام خون آنان را بگیر دنباله رو آنان باش.
📚 منبع
مجمع النورین ابوالحسن مرندی صفحه۱۰۵