🔰 مناجات نامه
📝 نویسنده نوجوان: آقای امیر علی هنرمند
خدایا!
هرکس که در سایهٔ تو پناه آورد، زهر بی پناهی را نچشیده است.
هرکس که مدد از تو گرفت، بی یاور نمانده است.
هرکس که به تو پیوست، تنها نشده است.
خدایا!
هرکس که تو برایش آغوش بگشایی، به سویش رو کنی، دست نوازش بر سرش بکشی،
زیر آستان دیگری سر نمینهد، تن به تملک دیگران نمیسپارد و بندگی در خانهٔ دیگری نمیکند.
خدایا!
من پناهنده دستهای توام.
محبتت را از من دریغ مکن و جوانه توقعم را به دست باد سرگشتگی نسپار.
خدایا!
شکرت را ادا میکنم که شکرگزار بر نعمتش افزون خواهد شد. تو را میستایمت برای دریچهٔ بیانتهای کرامتت.
خدایا!
در ماه شعبان، بر بندگانت چشم دوختی و با گشودن پنجرههای رحمتت، آنان را غنی ساختی.
خدایا!
مرا به آن نورهای عزتمند و سرور بخش ماه رمضان پیوند بزن تا محتاج تو شوم و از غیر تو بپرهیزم و مراقب حضور مستمر تو باشم و از گناه بهراسم.
#مناجات
#کارگروه_نویسندگی
🌐 کانال هیئت لبیک تا ظهور
@labbayktazohoor
🌐 کانال طرح نخبگانی لبیک
@tarhelabbayk
هیئت لبیک تا ظهور
🔰روایت خانههای نورانی
📝نویسندگان: امیرعلی محمودی و امیرعلی هنرمند
چشمانش به آیات قرآن دوخته شده بود و به تلاوت دلنشین قرآن گوش میداد.
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ».
- خب عزیزان چند لحظهای روی این آیه فکر کنید.
نگاهی به دوستانش انداخت که دور تا دور خانه، هرکدام پشت قرآنی نشسته بودند. یک نفر آیه را زیر لب زمزمه میکرد. یک نفر سرش را میان دستان گرفته بود و فکر میکرد.
چند بار آیه را برای خودش تکرار کرد. معنی آیه را هم خواند. پدرش چای را بین مهمانان پخش میکرد.
- رفقا! این آیه مومنان واقعی را معرفی میکند. مومن کسی است که...
چشمانش را بست. استاد میگفت و او گفتههایش را تصور میکرد.
...
تیرها از هر سو زوزهکشان میآمدند. سربازان بیشمار دشمن، سوار بر تانک و جنگنده هجوم میآوردند.
پیکر بسیاری از رزمندهها روی زمین افتاده بود. بسیاری زخمی شده بودند و توان مبارزه نداشتند. مهمات به آخر رسیده بود.
تن بیجان رفیقش را در آغوش گرفته بود و گریه میکرد. چفیۀ رفیقش غرق خون شده بود. آن را از دور سرش برداشت و در دست گرفت.
پریشان بود. دیگر توان نداشت. میخواست هرچه سریعتر آن معرکه را ترک کند.
چشمانش را بست. یاد دوران کودکی افتاد. یاد روزهایی که با رفیقش به مسجد و جلسات قرآن میرفتند.
ناگهان صحبتهای استادش در ذهن او مرور شد.
«کسانی مؤمن هستند که در سختیها محکم باشند و با دشمن مقابله کنند...»
احساس شور و شعف به او دست داد. چفیه را دور سرش انداخت. نارنجکی را از روی زمین برداشت. نگاه به تانکی انداخت که از روبهرویش میآمد. از جا برخاست و بهسمت تانک یورش برد.
...
نگاهش به صفحهٔ تلویزیون دوخته شده بود. هر لحظه بیشتر غرق میشد. ناگهان مادرش به او گفت: «پسرم! همون قرآن رو بده من.»
قرآن را برداشت. یاد صحبتهای استادش افتاد.
- امروز جنگ با تفنگ و گلوله نیست. دشمن با تلویزیون و موبایل میجنگد...
نگاهی به تلویزیون انداخت. دشمن بیامان هجوم میآورد. هر لحظه نوجوانان را به دام میانداخت. انگار که جادویی به کار میبرد.
چشمانش را درهم کشید. کنترل را برداشت و آن را خاموش کرد.
کتابی را از روی میز برداشت. کتابی که مادرش چند روز پیش برای او خریده بود، اما هنوز یک صفحه از آن را هم نخوانده بود. به عکس کتاب نگاه کرد. شهیدی به او لبخند میزد.
#روایت_خانههای_نورانی
#کارگروه_نویسندگی
#مدرسه_تخصصی_نویسندگی_لبیک
🌐 کانال هیئت لبیک تا ظهور
@labbayktazohoor
🌐 کانال طرح نخبگانی لبیک
@tarhelabbayk
از بیعت تا شهادت2_144209747701860785.mp3
زمان:
حجم:
1.59M
نمایش رادیویی قفس نور
🎙روایتی متفاوت از تنهایی امام و جهل مردم
🔻به مناسبت لیالی قدر و ایام شهادت امام علی علیه السلام در سه قسمت
🔻 شنیدن و دانلود از طریق کانال هیئت لبیک تا ظهور
#نمایش_رادیویی
#کارگروه_نویسندگی
🌐 کانال هیئت لبیک تا ظهور
@labbayktazohoor
🌐 کانال طرح نخبگانی لبیک
@tarhelabbayk
نمایش قفس نور.mp3
زمان:
حجم:
6.02M
نمایش رادیویی #قفس_نور
🎙روایتی متفاوت از تنهایی امام و جهل مردم
🔸قسمت دوم
#نمایش_رادیویی
#کارگروه_نویسندگی
🌐 کانال هیئت لبیک تا ظهور
@labbayktazohoor
🌐 کانال طرح نخبگانی لبیک
@tarhelabbayk
قسمت سوم2_144211946731630840.mp3
زمان:
حجم:
8.68M
نمایش رادیویی قفس نور
🎙روایتی متفاوت از تنهایی امام و جهل مردم
🔸قسمت سوم
#نمایش_رادیویی
#کارگروه_نویسندگی
🌐 کانال هیئت لبیک تا ظهور
@labbayktazohoor
🌐 کانال طرح نخبگانی لبیک
@tarhelabbayk