eitaa logo
ݪَبْݒَࢪ
154 دنبال‌کننده
3هزار عکس
576 ویدیو
5 فایل
-بسم الله - سلام بر شمایگان. لبپر به ظرفی میگن که گوشه ای از اون شکسته باشه. منتظر پستای خیلی مرتب و شیک نباش، اینجا همه چی درهمه/من همونی ام که مامانت میگه باهاش نگرد🕶😂 گلادیاتور
مشاهده در ایتا
دانلود
ݪَبْݒَࢪ
-
امشب اۍ ماه به درد دل من تسڪینۍ آخر اۍ ماه تو همدرد من مسکینۍ ڪاهش جان تو من دارم و من می‌دانم کہ تو از دوری خورشید چه‌ها می‌بینۍ -شہریاࢪ‌° °لَبْݒَࢪ°
و شب آغوش مرگ است وقتی نمیرسی ...
سلام ان شاء الله امشب وقتی داری میخوابی یه لبخند بزنی و بگی ای والله!(بخاطر خوب گذروندن روزت) یه حس عینک دودی😎 بهت دست بده 😂🍊
. 🍫 همین طور که از دودی شیشه داشتم بیرون را نگاه میکردم. هاایی گرم داخل مشت دست هایم فرستادم. پسری را دیدم که از ماشین پیاده شد. مردی عرض ماشین را دور زد و دستش را بالا برد و پس کله ی پسرک را صفایی داد. خنده ام گرفت . پسر که شش هفت سال بیشتر نداشت دهانش را تا چشم هایش باز کرد و زبانش لرزید. صدا را نمیشنیدم اما او گریه میکرد. آبشار موهایش که روی فرق سرش یک کش رنگی آنها را جمع کرده بود موج موج شد. بچه دوید داخل خانه . بابا در را باز کرد و داخل ماشین نشست. استارت که زد یاد زینبیه افتادم که وقتی به سمت حرم می‌رفتیم پسر بچه ای در آهنی سر نبش را باز کرد. صدای برخورد در با دیوار، دکان دار ها را وادار کرد که پدرش را زیر لب یادی کنند. پسرک دوید. کمربندی در هوا شلاق شد و به کمرش فرود آمد. پسرک خندید و به سمت حرم دوید. مرد زیتون فروش انگار که عادت کرده باشد هسته ای را روی زمین پرت کرد. دستش را تا مچ داخل سطل زیتون ها برد. همی زد. یک زیتون بیرون آورد و داخل دهانش گذاشت. دستش را به شلوارش خشک کرد. مرد کمربند را داخل بندک شلوارش فرو کرد و زیر لب چیزی گفت. با آن حرصی که لغت ها بیرون پرتاب میشد حتم دارم فحش بوده باشند. 🗡️ °لَبْݒَࢪ°
گر زلیخا رخ زیبای تو می‌دید به خواب یوسفش را همهٔ عمر به زندان می‌کرد -فروغۍ‌بسطامی °لَبْݒَࢪ°
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می‌کند زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می‌کند ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می‌کند •لَبْݒَࢪ•
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است •°لَبْݒَࢪ°•
ݪَبْݒَࢪ
. داغی اشک وقتی پشت پلک های بسته باشد کمی ارامم میکند. صدای باز شدن در می آید و بلافاصله جیغ روکش
. ادامه... اصلا صورتش را بر نگرداند تا اشک هایم را ببیند یا حتی موهای پر کلاغی ام را که بخاطرش رنگ نکرده بودم . گازش را گرفت و مثل یک نقطه ی سیاه ماشینش در خیابان گم شد. جلوی محضر روی دو زانو افتادم و شال مشکی روی صورتم را پوشاند. صدای بشکن های برزو جلوی گریه ام را گرفت. - من که حرفی نزدم ترش کردی عشقی! درست است حرفی نزد فقط معنی آن نگاهش این بود که ، تو ی مریض رو کی میگیره جز من عاشق. +بله. انقدر ارام گفتم که حتم دارم دوباره برزو اخم هایش در هم میرود. -بله و بلا . بستنیت اب شد ضعیفه. +بهم نگو ضعیفه. -ای جون، دو کلمه حرف زدی تو این ماه مربامون، اون سگرمه ها تم باز کن جون برزو. صورتم را از پنجره می چرخاند به سمت خودش. ادامه دارد... ݪَبْݒَࢪ 🗡️
. شبت بلند، غمت نیز، شبت بخیر، غمت نیز؛ شب است مرد حسابی...
درمان درد های خویش بود.
. +چرا داری پوستشون میکنی؟ سرش را از پنجره ی ۶۰ در ۸۰ بین دو طاقچه بیرون آورد. بوی نارنگی را که بالا کشید، چشمانش را تیز کرد: مامااااان. -نارنگی دوست داره، نمیخوام دل بچم تا پوست کندنشون آب بشه. ݪَبْݒَࢪ 🗡️
. دکتر سلام ، روح و تنم درد میکند چشمم ، دلم ، لبم ، بدنم درد میکند ذوق سرودنم ، کلماتِ نوشتنم دکتر ! تمام خویشتنم درد میکند احساسِ شاعرانگی‌ام تیر میکشد حال و هوای پر زدنم درد میکند دکتر نگفته های زیادی‌ست در دلم لب وا که میکنم سخنم درد میکند میخواستم که لال بمانم،به جان تو دیدم سکوت در دهنم درد میکند (: -کیومرث‌مرادی ݪَبْݒَࢪ