eitaa logo
ݪَبْݒَࢪ
154 دنبال‌کننده
3هزار عکس
577 ویدیو
5 فایل
-بسم الله - سلام بر شمایگان. لبپر به ظرفی میگن که گوشه ای از اون شکسته باشه. منتظر پستای خیلی مرتب و شیک نباش، اینجا همه چی درهمه/من همونی ام که مامانت میگه باهاش نگرد🕶😂 گلادیاتور
مشاهده در ایتا
دانلود
ݪَبْݒَࢪ
دارَمت دوست؛ به حدی که خدا می‌داند.
دارمت دوست؛ اما نه انقدر که چیزبرگر بدون گوجه را 😎
روز معلم مبارک
امروز معلم کلاس چهارمم رو دیدم. پیر شده بود خداوکیلی بچه ی خوبی بودم تو کلاسش و معلم بد اخلاقی هم نبود. پیر شده بود گفت بهم افتخار میکنه😂 گفت چیکاره ای الان؟ گفتم نویسندگی و داستان انیمیشن و... گفت آره یادمه اون موقع ها هم مینوشتی 😁 @labpar
کاش میشد وویس بگیرم بزارم تو کانال 😂😂😂 اینطوری اون منظوری رو که باید برسونم رو میرسونم😂😂 البته اولاش شاید بخام خانومانه رفتار کنم و مودب تعریف کنم اما بعدش دیگه انواع و اقسام جملات رو ازم یاد میگیرید😂😂 پسسسسس وویس بی وویس. بچه های مردم دست من ا خداوکیلی ام امانت دار خوبی بودم😂😒 @labpar
🚬😎 @labpar
ݪَبْݒَࢪ
تو . اما وارد رگ هایم شدی ، و همه چیز تمام شد .. خیلی سخت است بخواهم از تو شفا یابم ! -غسان‌کنفانی
[ آن‌چنان جای گرفتی، تو به چشم و دلِ من که به خوبانِ دو عالم نظری نیست مرا ]
. من وقتی میرم توی جمعی که خودمونیه: کانالمو دارید یا نه؟ من وقتی یکی میاد پیویم: تو کانالم هستی یا نههههه؟ وقتی با قانون که هر شب باهاش چت میکنم وسط چت میگم: کانالم و داری یانه؟ من به سبا که ادمین کاناله: تو کانال هستی یا نه
وقتی بابا از کانالم لفت داد: باشه منم از تو کانالتون لفت میدم‌‌(در حالی که بابا کانال ندارن😂) وقتی لاو از کانالم لفت داد و بهم گفت: 💔
امشب داشتم توی ماشین، در حالی که منتظر مامان بودم یه آهنگ از چاووشی رو میخوندم. گربه ای هم درحال رد شدن از جلوی ماشین بود. یه هو همون آهنگ غمگین رو حالت روضه خوندم. خدا شاهده گربه برگشت نگاه کرد چند لحظه، نشست، بلند شد و دوید😂😂😂 اصلا تسمه تایم پاره کرد 😂😂 حتما با اون اهنگه یاد عشقش افتاده بوده من که زدم تو روضه هنگ کرده😂
همین الان. توی حیاطمون دو تا گربه داشتن دعوا میکردن، بیشتر لفظی بود. از این لاتایی بودن که از دور کری میخونن و میخوان لاتیشو پر کنن😏😂 این روزا بابا نیستن. و اگر بودن من وقتی صدای دعواشونو میشنیدم میگفتم: وای بابا. و بابا میرفتن روی بالکن و اونا رو پیشت میکردن تا برن😂 الان که بابا نیستن به مامان میگم مامان میگن چیکارشون داری خودشون میرن.😐💔 خلاااصه خودم رفتم تو بالکن. هرچی پیشت کردم نرفتن بسم الله گفتم صدا ساکت شد😐💔 امااااا ترس به خودتون راه ندید دوباره شروع کردن. درحالی حیاط انقدر بزرگ و پر برگ و شاخه شدن که دم حیاطو نمیشه دید.
ݪَبْݒَࢪ
همین الان. توی حیاطمون دو تا گربه داشتن دعوا میکردن، بیشتر لفظی بود. از این لاتایی بودن که از دور کر
من گربه دوست دارم گربه هم داشتم: رجی❤️‍🩹 گربه جماعت خیلی منو ترسونده اما خداروشکر فوبیا نگرفتم😁 یه سری کوچولو بودم در خونه باز بود و حیاط معلوم بود. یه راه رو کوچولو بود از هال به سمت حیاط . شب بود. من داشتم با لاو صحبت میکردم که گفت برو درو ببند....